به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از فارس ،
اسناد و کتابهای متعدد تاریخی و پژوهشی نشان میدهد که سازمان اطلاعات و امنیت کشور، معروف به ساواک، نه تنها با پشتوانه مستقیم آمریکا بلکه با مشارکت اسرائیل و هماهنگی ترکیه تأسیس شد و به یک هیولای امنیتی تمامعیار در ایران تبدیل گردید که فضای رعب و وحشت را سراسر کشور حاکم کرده بود.
تاسیس ساواک؛ پروژه مشترک آمریکا و اسرائیل
پروفسور جیمز بیل، استاد روابط بینالملل کالج ویلیامزبورگ ویرجینیا، در کتاب خود که تحت عنوان «عقاب و شیر: تراژدی روابط ایران و آمریکا» منتشر شده، میآورد: سازمان اطلاعات و امنیت کشور [موسوم به ساواک] با کمک کامل آمریکا تأسیس شد. حتی [واشنگتن] نیروهای اطلاعاتی خود را برای تشکیل ساواک در اختیار شاه گذاشت. ضداطلاعات اسرائیل نیز در تشکیل و عملکرد ساواک نقش عمدهای ایفا کرد و قرار شد آمریکا، ایران، اسرائیل و ترکیه در امور اطلاعاتی، سالها همکاری نزدیک داشته باشند. ساواک در داخل ایران بهعنوان یک هیولای پلیس دولتی در نظر گرفته میشد و با خشنتر و افراطیتر شدن تاکتیکهای آن به مرور زمان، این سازمان نه تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان بدنام شد.رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد: کمکهای مالی و فنی آمریکا، سازمان پلیسی و امنیتی ساواک را در سال ۱۹۵۷م [۱۳۳۵ شمسی] به وجود آورد. این سازمان از کمک سازمان جاسوسی و امنیتی اسرائیل، موساد، هم بهرهمند شد. شاه برای تأمین امنیت شخصی خود به اسرائیلیها متوسل شده بود و معتقد بود که آنان کارآمدتر و قابلاعتمادترند.
وحشیگری سیستماتیک
فرد هالیدی، نویسنده و متخصص روابط بینالملل و خاورمیانه، در کتاب «ایران: دیکتاتوری و توسعه» مینویسد: چند سالی است که اطلاعات مربوط به وحشیگری ساواک از پرده برون افتاده و بهعنوان ضربالمثلی برای اعمال سیستماتیک ظلم توسط یک نهاد دولتی تبدیل شده است. به گفته دبیرکل عفو بینالمللی در ۱۹۷۵ [۱۳۵۴ شمسی] «[در موضوعات] حقوق بشری هیچ کشوری در جهان، سابقهای بدتر از ایران ندارد.» با استفاده از گزارشهای عفو بینالمللی و کمیسیون بینالمللی حقوقدانان، پرونده ساواک را تا پایان سال ۱۹۷۶ [۱۳۵۵ شمسی]، بهصورت زیر میتوان خلاصه کرد:
دستگیری و بازداشت خودسرانه
ساواک هر شخصی را که بخواهد، خودسرانه دستگیر و بازداشت میکند. هیچ مقدمات قانونی برای بازرسی و دستگیری وجود ندارد. هیچ محدودیت زمانی برای بازداشت نیست و بازداشتشدگان حق دسترسی به وکلای مستقل ندارند. قدرت ساواک خودسرانه و مطلق است.
محاکمات نظامی و مخفی
همه محاکمات سیاسی در دادگاههای نظامی صورت میگیرد. قضات، یا افسر ارتش هستند و یا کارمند ساواکاند. دادگاهها مخفی است. شهود اجازه حضور ندارند. بر اساس گزارشهای عفو بینالمللی از مارس ۱۹۷۲ [فروردین ۱۳۵۱ شمسی] به بعد به هیچ ناظر خارجی اجازه حضور داده نشده و هیچ موردی از تبرئه متهمین در رابطه با این سازمان یافت نمی شود.
شرایط غیرانسانی زندانها
بر طبق گزارش عفو بینالمللی، زندانیان قبل از محاکمه، در سلولهای تنگ مرطوب نگهداری میشوند که در کف آنها برای خوابیدن فقط یک حصیر انداختهاند… فقدان بخاری در زمستان یا دستگاههای خنککن در تابستان، مشقتهای فوقالعادهای پدید میآورد که اغلب زندانیان از آن یاد میکنند. وسایل شستشو نامناسب و اجازه استحمام، دیر به دیر داده میشود. جیره غذائی کم و نامناسب است و اغلب امکان ورزش وجود ندارد. پس از محکومیت شرایط مشابهی حفظ میشود و به علاوه مداوای پزشکی عملاً وجود ندارد و زندانیان بندرت، مورد معاینه پزشکی قرار میگیرند، به بیمارستان فرستاده میشوند یا اجازه دریافت دارو به آنها داده میشود. انضباط خشنی حاکم است و در صورت بیانضباطی، زندانیان را تا سه چهار ماه به سلول انفرادی، میفرستند.
ترخیص با اعتراف اجباری
زندانیان سیاسی که در دادگاه [اظهار] ندامت کنند یا حاضر شوند علناً نظرات سابق خود را پس بگیرند، به مجازات سبکتری محکوم میشوند. ساواک از نمایش دادن اینگونه زندانیان در تلویزیون سراسری و اعتراف گرفتن از آنان و محکوم کردن رفقای سابقشان در صفحه تلویزیون، استفاده خاصی میکنند. اما زندانیانی که ابراز ندامت نکنند، ممکن است تا مدتها پس از طی دوره محکومیت خود در زندان بمانند. عفو بینالمللی گزارش میدهد که بند مخصوصی در زندان قصر برای کسانی که محکومیت خود را طی کرده و آزاد نشدهاند اختصاص یافته است.
ابزارهای شکنجه و رعبآفرینی
ویلیام شوکراس، روزنامهنگار و نویسنده بریتانیایی، در کتاب «آخرین سفر شاه» مینویسد:همین که یک نفر در دام ساواک میافتاد [امیدی به] بازگشت نداشت. ساواک قادر بود به عنوان تنها بازپرس و مأمور تحقیق جرائم سیاسی عمل کند و مجازات آنها را نیز تعیین نماید. بازداشتشدگان حق انتخاب آزادانه وکیل را نداشتند و معمولاً قادر به ایجاد تماس با هیچکس در خارج از زندان نبودند. بهمحض اینکه یک نفر در دست ساواک گرفتار میشد، بهسادگی از انظار ناپدید میگشت.به شهادت زندانیان سابق، ابزارهای شلاق، کتک، شوک برقی، کشیدن ناخن و دندان، تنقیهی آب جوش، آویختن وزنههای سنگین به بیضهها، بستن زندانی به یک تخت آهنی که به تدریج داغ میشد، فروکردن بطری شکسته در مقعد و تجاوز به عنف از جمله ابزارهای شکنجه ساواک بهحساب میآمدند.
ساواک کاملاً ارباب خودش بود و فقط به شاه حساب پس میداد. متهم حق نداشت حضور هیچ شاهدی را بخواهد و در بازپرسی با هیچکسی روبرو شود. دادستان فقط دلایلی را که ساواک جمع کرده بود، از جمله اعترافات متهم را قرائت میکرد. عملاً متهم مجرم شناخته میشد و تنها راهی که برای جلب ترحم به دادگاه وجود داشت، اقرار و دست کشیدن از عقایدش بود. اما بیشتر اوقات شکنجه حتی پس از دادگاه و محکومیت همچنان ادامه مییافت. شاه در مصاحبهای با روزنامه لوموند درباره ادعاهای شکنجه اظهار داشت: «چرا ما نباید از روشهایی که شما اروپائیان به کار میبرید استفاده کنیم؟ ما روشهای پیشرفته شکنجه را از شما یاد گرفتهایم. شما برای بیرون کشیدن حقیقت از شیوههای روانی استفاده میکنید. ما هم همین کار را میکنیم.» در مصاحبه دیگری با شبکه تلویزیونی «سیبیاس» در ۱۹۷۵ [۱۳۵۴ شمسی] گفت: «ساواک همان شیوههایی را به کار میبرد که هر سرویس مخفی از آنها استفاده میکند.»
شیوههای مرگ و تیرباران
هالیدی در کتاب خود مینویسد: ساواک دستکم به سه شیوه متمایز آدم میکشت. اولاً عده زیادی را مستقیماً -در درگیری با پلیس یا مقاومت در برابر دستگیری- به گلوله میبندد. از هنگامی که در ۱۹۷۱ [۱۳۵۰ شمسی] مقاومت چریکی آغاز شد، دهها جوان رسماً به این طریق کشته شدهاند. گرچه، شاید رقم واقعی از این بیشتر باشد. به نظر میرسد گاهی ساواک ترجیح میدهد مخالفان را بهجای دستگیری عمداً بکشند. ثانیاً عده قابلملاحظهای پس از محاکمه در دادگاههای نظامی تیرباران میشوند. در دهه ۱۹۵۰ [دهه ۱۳۳۰ شمسی]، پیش از تأسیس ساواک، وزیر امور خارجه سابق در حکومت مصدق و حداقل ۳۶ افسر ارتش به این ترتیب تیر باران شدند. از ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۶ [۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵ شمسی]، بیش از ۳۰۰ نفر پس از محکومیت در دادگاههای نظامی رسماً تیرباران شدند. ثالثاً عده بسیاری بر اثر بدرفتاری با شکنجه زیر بازجویی یا در زندان جان خود را از دست میدهند.
جامعه در چنگال ترس و جاسوسپروری
کریستین دلانوا، مورخ فرانسوی، در کتاب «ساواک» مینویسد: سرژ جینگر (کارشناس ارشد یونسکو در ایران) روایت میکند که شایعاتی سر زبانها است که از کلاس سوم دبیرستان به بالا، در هر کلاس حداقل دو دانشآموز مخفیانه با ساواک تماس دارند. (نه شاگردان کلاس آنها را بهعنوان ساواکی میشناسند و نه آنها یکدیگر را بدین عنوان، برای آنکه کار مراقبت آسانتر و مؤثرتر باشد.) در جامعه ایرانی دهه 1970م [دهه ۵۰ شمسی]، این نوع شایعه بیاساس نیست. مردم حتی در خانههایشان وقتی میخواهند از شاه حرف بزنند، صدایشان را پایین میآورند. اگر کسی بخواهد در حضور عام درد دل کند یا از سیاست حرف بزند، بلافاصله مردم از او دوری میجویند. اگر او بیپروا سخن میگوید، برای آن است که از دستگیر شدن واهمه ندارد و اگر از دستگیری نمیترسد به خاطر آن است که از ایادی ساواک است. ساواک ایرانیان را به بیماری اسکیزوفرنی مبتلا کرده است. بخشی از جمعیت به خاطر ترس از ساواک از سیاست حرف نمیزند، بخش دیگر چون از سیاست حرف میزند متهم به ساواکی بودن میشود!



