پنجشنبه 27 شهريور 1404 - Thu 18 Sep 2025
  • دعوت به آشوب چطور هو شد؟

  • ماشه را غرب می‌کشد خشاب را غرب‌زدگان پُر می‌کنند

  • این است اتحاد جهان اسلام / اتحاد 57 کشور اسلامی برای شکست طلسم نیل تا فرات / ایران پرچمدار شکست اسرائیل +فیلم

  • آیا حمایت از دولت مصلحتی است؟

  • چند نکته درباره ابهامات توافق با گروسی

  • تجاوز صهیونیست‌ها به قطر اثبات حقانیت منطق ایران است

  • راه مقابله با رژیم صهیونیستی، مقاومت است نه التماس به سازمان ملل

  • ۱۰ آسیب برزخ «نه‌صلح ، نه‌جنگ» و یک درس مدیریتی

  • موافقت رهبر انقلاب با شرایط و ضوابط عفو و تخفیف مجازات محکومان دادگاه‌ها

  • پیشنهادی به دولت برای روایت قدرت

  • تغییر نام وزارت دفاع آمریکا به وزارت جنگ و سناریوهای پیش رو

  • سانسور سفر مهم پزشکیان به چین به‌خاطر مخالفت با مکانیسم ماشه

  • تحریم‌هایی که لغو نشد، مکانیسم ماشه که وجود نداشت(!) هم فعال شد/ روحانی نه سکوت کرد نه عذرخواهی؛ طلبکار شد!+عکس

  • آنها که نمی‌خواهند ایران سرای امید و همدلی باشد

  • اولین زن شهید مقاومت خرمشهر را بیشتر بشناسید+عکس

  • فصل پاسخگویی کاسبان برجام!

  • پس از یک ماه چه می‌شود؟!

  • حزب‌الله: سپر دفاعی لبنان در برابر جبهه استکبار

  • مکانیزم ماشه ما را به دوران جلیلی برمی‌گرداند /آیا دانشمندان اصلاح‌طلب، هسته‌ای، تحریم‌ها و قیمت‌ها را هم به عقب برمی‌گردانند؟

  • تاکید رهبر انقلاب بر عملیاتی نمودن توافق راهبردی ایران و چین

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 232138
    تاریخ انتشار: 17/فروردين/1400 - 13:25

    شهادت من بدست اسرائیل رقم میخورد!

    شهادت من بدست اسرائیل رقم میخورد!

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»صفحه اینستاگرام مرزوبوم روایت نصرت الله کاشانی، مسئول وقت واحد مهندسی تیپ۲۷ از پیش‌بینیِ محکمِ سرنوشت جاویدالاثر احمد متوسلیان توسط خودش را منتشر کرد.

     بعد از فتح خرمشهر که به تهران آمده بودیم، یک روز حاج احمد گفت: برادرها، بیایید برویم ستاد منطقه ی ده سپاه همراه حاجی به آنجا رفتیم؛ ماشینی که از عراقیها غنیمت گرفته بودیم یک استیشن سفید رنگ بود که شیشه های پنجره ی بغل آن هم شکسته بود. بچه های سپاه گفتند؛ حاج آقا، این را نبرید. شیشه که ندارد، یک مرتبه می بینید خدای ناکرده، سر یک چراغ قرمز توی ماشین نارنجک انداختند و... .

     حاجی به حرف آنها اعتنایی نکرد. سوار بر همان ماشین شدیم و به راه افتادیم. داشتیم از پل روی سعدی به سمت جنوب شهر سرازیر میشدیم و بحث ما درباره ی هشدار بچه های منطقه ی ده بود. همگی لباس فرم سپاه به تن داشتیم و جهت حفاظت از خودمان هم اسلحه ای همراه نداشتیم. تهران هم از نظر ترور و تحرکات منافقین در آن مقطع، خیلی وضع ناجوری داشت.

     من به شوخی برگشتم به حاج احمد گفتم: حالا که اجازه نمیدهید با خودمان اسلحه برداریم، لااقل اجازه بدهید من یکی که زن و بچه دارم، پیاده بشوم. حاجی گفت: شما اگر می ترسید، سلاح بردارید. اگر هم می خواهید، پیاده شوید؛ اما بیخود شلوغش نکنید! من از خدای خودم خواسته ام نه در جنگ ایران و عراق شهید بشوم، نه به دست منافقین؛ بلکه با خدای خودم عهد کرده ام شهادتم به دست شقی ترین اشقیای روی زمین؛ به دست اسرائیلی ها باشد. این را هم میدانم که خدا این تقاضای مرا قبول می کند و من به دست آنها شهید می شوم.

     عجیب این جاست که آن روزها نه حمله ی اسرائیل به سوریه و لبنان صورت گرفته بود و نه هنوز حتی بحث اعزام نیروهای ایرانی به لبنان مطرح شده بود.

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما