یکشنبه 25 آبان 1404 - Sun 16 Nov 2025
  • بارش برف و باران در استان‌های غربی کشور

  • مراسم یادبود همایون ارشادی

  • واکنش مشاور روحانی به یک خبر و پاسخ کیهان

  • تصمیم تاریخی امام خامنه‌ای چگونه ایران را یک قدرت جهانی کرد؟ +عکس

  • لگدمال‌کردن پرچم اسرائیل اونم تو جام جهانی شمشیربازی ،

  • وضعیت سد امیرکبیر - ۱۹ آبان

  • صحن علنی مجلس - 20 آبان

  • تلف شدن یکد قلاده ببر الیمالات نور در مازندران

  • ابراز همدری رهبر معظم انقلاب با خانواده صابر کاظمی

  • همایون ارشادی آسمانی شد

  • رضا پهلوی، پسر تبعیدی شاه ایران، خود را در نقش منجی می‌بیند

  • دستور اژه‌ای برای پیگیری پرونده بانک آینده تا نتیجه نهایی

  • شهر دیجیتالی «‌نئوم» بن سلمان؛ واقعیت است یا سراب؟

  • اسرائیل به این زودی‌ها وارد درگیری مجدد با ایران نمی‌شود

  • حضور رئیس جمهور در تمرین تیم ملی فوتبال شب گذشته

  • در پرسپولیس در حال جنگیدن هستیم

  • عیار اوسمار با شکست استقلال خوزستان مشخص نمی‌شود

  • زیردریایی گمشده نازی‌ها در اعماق اقیانوس پیدا شد؛ آیا هیتلر واقعا به آمریکای جنوبی گریخت؟

  • دستور وزارت خارجه «نتانیاهو» در مورد شهردار جدید نیویورک/اسرائیل به دنبال یک استراتژی پس از پیروزی «ممدانی»

  • هیچ دختری نمی‌تواند با ما ازدواج کند

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 232138
    تاریخ انتشار: 17/فروردين/1400 - 13:25

    شهادت من بدست اسرائیل رقم میخورد!

    شهادت من بدست اسرائیل رقم میخورد!

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»صفحه اینستاگرام مرزوبوم روایت نصرت الله کاشانی، مسئول وقت واحد مهندسی تیپ۲۷ از پیش‌بینیِ محکمِ سرنوشت جاویدالاثر احمد متوسلیان توسط خودش را منتشر کرد.

     بعد از فتح خرمشهر که به تهران آمده بودیم، یک روز حاج احمد گفت: برادرها، بیایید برویم ستاد منطقه ی ده سپاه همراه حاجی به آنجا رفتیم؛ ماشینی که از عراقیها غنیمت گرفته بودیم یک استیشن سفید رنگ بود که شیشه های پنجره ی بغل آن هم شکسته بود. بچه های سپاه گفتند؛ حاج آقا، این را نبرید. شیشه که ندارد، یک مرتبه می بینید خدای ناکرده، سر یک چراغ قرمز توی ماشین نارنجک انداختند و... .

     حاجی به حرف آنها اعتنایی نکرد. سوار بر همان ماشین شدیم و به راه افتادیم. داشتیم از پل روی سعدی به سمت جنوب شهر سرازیر میشدیم و بحث ما درباره ی هشدار بچه های منطقه ی ده بود. همگی لباس فرم سپاه به تن داشتیم و جهت حفاظت از خودمان هم اسلحه ای همراه نداشتیم. تهران هم از نظر ترور و تحرکات منافقین در آن مقطع، خیلی وضع ناجوری داشت.

     من به شوخی برگشتم به حاج احمد گفتم: حالا که اجازه نمیدهید با خودمان اسلحه برداریم، لااقل اجازه بدهید من یکی که زن و بچه دارم، پیاده بشوم. حاجی گفت: شما اگر می ترسید، سلاح بردارید. اگر هم می خواهید، پیاده شوید؛ اما بیخود شلوغش نکنید! من از خدای خودم خواسته ام نه در جنگ ایران و عراق شهید بشوم، نه به دست منافقین؛ بلکه با خدای خودم عهد کرده ام شهادتم به دست شقی ترین اشقیای روی زمین؛ به دست اسرائیلی ها باشد. این را هم میدانم که خدا این تقاضای مرا قبول می کند و من به دست آنها شهید می شوم.

     عجیب این جاست که آن روزها نه حمله ی اسرائیل به سوریه و لبنان صورت گرفته بود و نه هنوز حتی بحث اعزام نیروهای ایرانی به لبنان مطرح شده بود.

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما