به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از کیهان ،
«سیاست تغییر نظام در ایران از طریق فشار خارجی و مداخله نظامی، نهتنها بیثمر بوده بلکه موجب تقویت انسجام داخلی جمهوری اسلامی شده است».
نشریه انگلیسی میدلایستمانیتور ضمن انتشار تحلیل فوق نوشت: در ماههای پایانی سال ۲۰۲۵، عرصه سیاسی خاورمیانه بار دیگر شاهد جانگرفتن ایدهای کهنه شد؛ ایدهای که تجربه شکستهای پیاپی را دارد: « تغییر ساختار قدرت در ایران از مسیر فشار خارجی بهویژه از طریق مداخله نظامی.»
پس از وقوع درگیری مستقیم میان ایران و ایالاتمتحده و اسرائیل، بار دیگر موضوع دخالت خارجی در ایران به کانون توجه رسانهها و محافل سیاسی غرب بازگشته؛ این در حالی است که نه تجربیات گذشته در منطقه و نه ارزیابی کارشناسان، هیچکدام افقی روشن برای این سیاست ترسیم نمیکنند.
سیاست تغییر ساختار قدرت در ایران همواره بر این فرض بنا شده که فشار خارجی میتواند ساختار سیاسی ایران را بهسرعت متلاشی کند. با این حال، واقعیت آن است که نظام سیاسی ایران، شبکهای پیچیده از نهادهای دفاعی، اطلاعاتی و ظرفیتهای بسیج اجتماعی ایجاد کرده که توانایی واکنش سازمانیافته در برابر سناریوهای فشار اقتصادی، نظامی و سیاسی شدید را دارند. برخلاف تصور رایج، اعتراضات داخلی یا نارضایتی اجتماعی لزوماً به معنای آمادگی جامعه برای پذیرش دخالت خارجی نیست. تجربه نشان داده که در بسیاری از موارد، فشار بیرونی نهتنها به تضعیف قدرت منجر نشده، بلکه به تقویت انسجام داخلی و رشد گرایشهای ملیگرایانه انجامیده است.
این سیاست که ایالاتمتحده و متحدانش از دهه ۱۹۸۰ تاکنون در قالبهای گوناگون پیگیری کردهاند، نهتنها در قبال ایران بیثمر بوده، بلکه در سایر کشورها نیز عمدتاً به بیثباتی و آشوب انجامیده و کمتر به تحول سیاسی پایدار منجر شده است. تجربههایی همچون لیبی و ونزوئلا بهروشنی نشان میدهد که اتکا به فشار خارجی، بدون وجود اجماع و انسجام داخلی، نتیجهای در پی نخواهد داشت. در مورد ایران، حاکمیت ریشه در پیوندهای اجتماعی و انسجام ایدئولوژیک دارد؛ از همینرو، هرگونه تلاشی برای تحمیل تغییر از بیرون همواره با شکست روبهرو بوده است.
اصرار بر تداوم این سیاست تاریخمصرفگذشته، نه نشانه وجود راهحل، بلکه بیانگر فقر راهبردی در سیاست خارجی غرب است.
سیاستهایی همچون اعمال تحریمهای سنگین یا تهدید به اقدام نظامی، نهتنها موجب تضعیف حکومت ایران نشدهاند، بلکه در عمل نتایجی معکوس به همراه داشتهاند.
برخلاف برداشت برخی محافل غربی، جمهوری اسلامی صرفاً یک ساختار سیاسی نیست؛ بلکه در تار و پود نهادهای دینی، نظامی و ایدئولوژیک کشور تنیده شده و بخش مهمی از هویت دولت ایرانی را تشکیل میدهد.
یکی از اساسیترین خطاهای محاسباتی در مواجهه با ایران، چشمپوشی از توانایی نظام برای تطبیق و سازگاری با فشارهای خارجی است.
آنچه گاه به عنوان شکاف میان دولت و جامعه تفسیر میشود، در واقع میتواند بازتاب روند مذاکره و چانهزنی باشد؛ فرآیندی که در بسیاری از جوامع در حال گذار مشاهده میشود. ساختارهای ایدئولوژیک و نظامی ایران، نهتنها در شرایط بحرانی قادر به دفاع از خود هستند، بلکه توانایی بازتولید و تقویت مشروعیت نظام را نیز در اختیار دارند.
تحولات سال ۲۰۲۵ نشان داد که علیرغم اعمال فشارهای بیسابقه، ایران نهتنها توانسته ساختار خود را حفظ کند، بلکه در برخی عرصهها، سیاستها و موقعیت امنیتی خود را بازتعریف کرده و نقش منطقهای خود را بازیابی کند. این واقعیت، تردیدهای جدی نسبت به ادعاهای مطرحشده را ایجاد میکند.
در شرایطی که جهان بهسوی شکلگیری نظمی چندقطبی پیش میرود، ادامه سیاستهای مبتنی بر زور و بیاعتنایی به اصل حاکمیت ملی کشورها، با واکنش و مقاومت فزاینده قدرتهای نوظهور مواجه خواهد شد. کشورهایی مانند چین، روسیه و حتی برخی دولتهای عربی، تمایل چندانی به همراهی با پروژههای تقابلی علیه ایران از خود نشان نمیدهند.
این روند، ایالاتمتحده را در موقعیتی ژئوپلیتیک منزوی قرار میدهد؛ آن هم در زمانی که همکاریهای چندجانبه برای مدیریت بحرانهای جهانی بیش از هر دوره دیگری ضرورت یافته است.