چهارشنبه 22 اسفند 1403 - Wed 12 Mar 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • وارونگی «پایان تاریخ» ترامپ، کاتالیزور است

  • بغض و دلتنگی مریم سعادت برای شخصیت عروسکی «زی‌زی گولو»

  • روایت جدید اینترنشنال از ماه رمضان در ایران

  • اصرار قلدرها به مذاکره برای تحمیل توقعاتشان است؛ ایران نخواهد پذیرفت/ یکی از خطرناکترین مسائل در مدیریت‌ها، عدم تصمیم‌گیری و ترک‌فعل است+ فیلم

  • رونالدو با رکورد جدید و بی نظیر به دیدار استقلال می آید

  • حمایت یک مفسد اقتصادی از موزیک جدید ساسی مانکن/ حنجره‌ شیطانی که فقط برای ابتذال و توهین به مقدسات می‌خواند+عکس و فیلم

  • استقلال با مشکل روبرو شد/سه بازیکن اصلی استقلال غایب هستند+اسامی

  • ترامپ: نامه به رهبر ایران را دیروز ارسال کردم/نمایندگی ایران در نیویورک: تاکنون نامه‌ای از سوی ترامپ دریافت نکرده‌ایم

  • ارکستر موسیقی ملی ایران به استقبال بهار

  • تیراندازی نیروهای دولت حاکم سوریه به سوی خانه‌ی مخالفان

  • فضاپیمای استارشیپ برای دومین بار منفجر شد

  • ایران نیاز به واسطه ندارد؛ روسیه مراقب کلاهبرداری آمریکا باشد

  • پرونده مهدی یراحی مختومه شد

  • پرسپولیس با دو مصدوم،احتمال به کار گیری یک ستاره جوان به عنوان فیکس

  • با تخریب جنگل‌ها و تبدیل کاربری اراضی کشاورزی مقابله شود+عکس

  • سیاستمداری که بازی سیاسی" استعفاء کردن" را بخوبی بلد است

  • درخواست ترامپ از پوتین برای میانجی‌گری جهت مذاکرات هسته‌ای با ایران

  • پایان وفاق و خیرخواهانه با رئیس جمهور

  • آیا دولت پنهان اجازه‌ی افشای شبکه‌ی خود را می دهد؟ + عکس

  • چه کسانی پُفک نمی‌خورند؟!

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 393915
    تاریخ انتشار: 18/بهمن/1403 - 09:46

    خیاطی که یک دست و دو پایش را برای دفاع از حرم داد+عکس

    جانباز مدافع حرم «هاشم اسدی» کارگاه خیاطی داشت و سرش به زندگی‌اش بود؛ تا اینکه خبر هتک حرمت اشغالگران آمریکایی به حرم اهل بیت(ع) در عراق را شنید. او رفت و برای دفاع از حرم، یک دست و دو پایش را تقدیم کرد.

    خیاطی که یک دست و دو پایش را برای دفاع از حرم داد+عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    یکی دوسالی می‌شد که ازدواج کرده بود، برای خودش کارگاه خیاطی و چند کارگر داشت. تا اینکه اوایل سال ۱۳۸۳ و بعد از سقوط صدام، شنید که نیروهای اشغالگر آمریکایی و متحدانش  به حرم‌های اهل بیت(ع) هتک حرمت کرده‌اند. او نمی‌توانست این وضعیت را تحمل  کند و بنشیند و ببیند که حرم‌ها آسیب می‌بینند. به همین خاطر به صورت خودجوش با یکی از دوستانش راهی عراق شدند و تصمیم‌شان این بود که اگر توانستند با بدنشان جلوی اصابت ترکش به دیوارهای حرم را بگیرند.


    «هاشم اسدی» درباره حضورش در عراق و حمله آمریکایی‌ها به حرم امیرالمومینین(ع) می‌گوید: «به همراه داوود اسماعیلی و چند نفر دیگر از مدافعان ایرانی، به دلیل اینکه شهر در محاصره اشغالگران بود، از بیراهه وارد شهر جنگ زده نجف شدیم و همرزمان عراقی، ما را به محل استقرار سایر ایرانی‌هایی که به دفاع از حرم امیرالمومنین(ع) می‌پرداختند، بردند. ما حدود ۸ -۷ نفر ایرانی بودیم. شهر در محاصره بود و گنبد حرم مطهر مورد اصابت گلوله متجاوزان قرار گرفته بود و علمای معظم شیعه اعلام عزای عمومی کرده بودند. آسمان نجف و فراز حرم امیرالمؤمنین(ع) جولانگاه بالگردهای آپاچی و هواپیماهای جنگنده‌ آمریکایی شده بود و بازار نجف در آتش می‌سوخت. محل استقرار ایرانی‌ها زیرزمین یکی از مدارس علمیه در شارع طوسی و موضع دفاعی آنها ورودی شهر از سمت قبرستان وادی السلام بود. سلاح تحویل گرفتیم و به جمع مدافعان ملحق شدیم.»


    اول سلیمانی وارد میدان شدو اما ۲۰ سال پیش بود که جانبازی هاشم اسدی برای دفاع از حرم رقم خورد. روزی که او به همراه نیروهای ایرانی و عراقی باید جلوی آمریکایی‌ها می‌ایستادند. هاشم اسدی روز حادثه را اینگونه روایت می‌کند: «اسلحه کم بود و به دلیل کمبود سلاح، به شهید داوود اسماعیلی که جوان‌تر بود، اسلحه نرسید اما داوود در تمام صحنه‌های نبرد حاضر بود و در حمل مهمات و تجهیزات به همرزمانش کمک می کرد. صبح روز ۲۳ مرداد ۸۳ بلندگوهای حرم اعلام کردند که تانک‌های متجاوز آمریکایی از سمت وادی‌السلام در حال پیشروی هستند. با دوستان ایرانی حرکت کردیم به سمت وادی السلام؛ به داوود گفتم: تو که سلاح نداری، برای چه می آیی جلو؟! گفت: اگر سلاح از دست شما افتاد، من برمی‌دارم!خودمان را به وادی‌السلام رساندیم و پس از مدتی درگیری و مقاومت، گروه ما مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و من بی‌هوش شدم و زمانی که در حرم امیرالمؤمنین(ع) داشتند زخم هایم را پانسمان می‌کردند به هوش آمدم؛ ابوالقاسم [از مدافعان ایرانی] بالای سرم آمد؛ پرسیدم چی شد ابوالقاسم؟ گفت: داوود شهید شده و از سرش چیزی پیدا نکردیم. گفتم: او می‌خواست مثل امام حسین(ع) شهید شود و این چیزی بود که خودش می خواست.»


    روایتگری هاشم اسدی درباره همرزم شهیدش احمد کریمیهاشم اسدی با جسمی مجروح از اصابت ترکش‌های متعدد گلوله تانک، توسط همرزمانش از محاصره خارج و به بیمارستان امام علی(ع) در شهرک صدر بغداد منتقل شد؛ در بیمارستان مجبور می‌شوند، پای چپ او را قطع کنند و به‌خاطر کمبود امکانات درمانی و بهداشتی در عراق، زخم‌های این جوان ۲۷ ساله عفونت می‌کند و او را به تهران منتقل می‌کنند. در تهران وقتی پزشکان وضعیت این مدافع حرم را می‌بینند، مجبور می‌شوند دست چپ و پای راستش را هم قطع کنند.
    هاشم اسدی درباره روزی که فهمید یک دست و دو پایش را در راه دفاع از حرم داده، به خبرنگار فارس می‌گوید: «۴۸ ساعت بعد از عمل جراحی به هوش آمدم و همان روز که متوجه شدم، چه اتفاقی برایم افتاده، به فکر شروع زندگی جدید بدون دست و پا بودم. حدود دو هفته در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بودم، در همان روزها یک روانشناس آمد و با من درباره وضعیتم صحبت کرد و در خلاصه پرونده‌ام نوشت بیمار وضعیت روحیه خوبی دارد.»این جانباز مدافع حرم، از همان تخت بیمارستان به فکر شروع زندگی جدیدی بود که باید برایش تلاش می‌کرد. دنبال این هم نبود که در بنیاد شهید و امور جانبازان پرونده‌ای داشته باشد. او مدتی بعد از ترخیص از بیمارستان، کارگاه خیاطی‌اش را فروخت و یک ماشین اتوماتیک خرید، پدال آن را اصلاح کرد و در تاکسی تلفنی مشغول به کار شد؛ چند سالی هم مشغول به این کار بود.
    هاشم اسدی درباره نحوه ورود به کارهای فرهنگی بیان می‌کند: «در دوران نقاهت پس از مجروحیت، کمی با کارهای گرافیکی کامپیوتر آشنا شدم و با توجه به علاقه‌ای که به موضوع دفاع مقدس داشتم، از طریق حاج‌حسین یکتا موفق به خدمت در نهاد راهیان نور شدم و حدود ۶ سال کارهای گرافیکی راهیان نور را انجام ‌دادم. بعد هم دوستان پیگیر پرونده جانبازی‌ام در بنیاد شهید شدند، ۸ سالی هم پرونده‌ام راکد بود تا اینکه به جریان افتاد.»


    جانباز مدافع حرم هاشم اسدی، از سال ۹۲ تحصیلاتش را در رشته علوم قرآن و حدیث ادامه می‌دهد و اکنون در حال نوشتن رساله دکتری است. ضمن اینکه علاوه بر تدریس در دانشگاه، کارهای فرهنگی نیز انجام می‌دهد. او بعد از گذشت ۲۰ سال از جانبازی‌اش می‌گوید: «یکی از حسرت‌های زندگی من این بود که کاش می‌توانستم در دوره دفاع مقدس به جبهه بروم، وقتی هم که قضیه دفاع از حرم اهل بیت(ع) پیش آمد، رفتم تا کاری برای اسلام کرده باشم. در طول این ۲۰ سال هم هیچ وقت از وضعیت جسمی‌ام ناراضی نبودم و از راهی که رفتم پشیمان نشدم؛ چون با خدا معامله کردم.»

    نظرات بینندگان
    نظرات شما