سه شنبه 04 شهريور 1404 - Tue 26 Aug 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • «نفوذ» و «نفاق» در جبههٔ اصلاحات

  • سپر پولادین اتحاد مردم، مسئولان و نیروهای مسلح خدشه‌دار نشود +صوت و فیلم

  • بیانیه اصلاح طلبان را چگونه بخوانید و رمز گشایی کنید؟

  • کوچه ای که اصلاح طلبان برای غرب بازکردند / سناریوی پرحجم برای شکست وحدت وانسجام ملی باکدام هدف ؟

  • جزئیات نگارش بیانیه خائنانه جبهه اصلاحات/ کار نزدیکان خاتمی بود

  • مزخرفات دوباره ترامپ دردیدار زلنسکی دررابطه با ایران

  • آنکارا از توافق جدیدکریدور زنگزور منتفع خواهد شد/«اردوغان» در مورد این کریدور چه در ذهن دارد؟

  • نقد بیانیه جبهه اصلاحات به سبک علامه مصباح

  • راز تهدید «کاتس» علیه لبنان پس از سخنرانی آتشین شیخ «نعیم قاسم»

  • پیام تسلیت به خانواده های محترم فلاح نژاد

  • «مسیر ترامپ» بدترین سناریو است که منجر به جدایی ایروان از تهران می‌شود

  • اختاپوس صهیونیسم

  • دوباره قفقاز از دست رفت!

  • پشت کدام میز مذاکره می‌کنید؛ همان که بمباران شده است؟!

  • آیا کریدور جعلی زنگزور راه‌حل نظامی دارد؟

  • قدرتی برای تضعیف سلاح مقاومت وجود ندارد

  • مذاکرات وارونه

  • تفسیر مخدوش از مصوبه مجلس درباره آژانس!

  • نتیجه همکاری با آژانس حمله به تأسیسات هسته‌ای‌مان بود

  • هشدار! از خواب غفلت برخیزید!

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 407938
    تاریخ انتشار: 03/شهريور/1404 - 13:16

    عاقبت کسی که دستور حمله به حرم امام رضا را داد+عکس

    رضاشاه پهلوی در تیرماه سال ۱۳‌۱۴، دستور حمله به حرم مطهر امام رضا علیه السلام را صادر کرد. حادثه‌ای که به قتل‌عام بسیاری از زائران بی‌گناه منجر شد؛ اما سرنوشت کسی که به خود، اجازه دستور حمله به حرم امام رضا را داد چه شد؟

    عاقبت کسی که دستور حمله به حرم امام رضا را داد+عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    امیر اسدالله علم می‌خوانیم که چگونه زائران و تظاهرکنندگان ایرانی را در تیر ۱۳‌۱۴ شمسی در مرقد امام رضا در مشهد قتل‌عام کردند. در جریان آن، به گفتهٔ «اسدالله علم»، با تیربار به خاک و خون افکندند؛ هرچند براساس گزارش‌های سیاسی سفارت آمریکا معلوم می‌شود که شمار کشتگان با گلوله تیربارهای رژیم بسیار بیشتر است که عَلم ادعا کرده است. (محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، صفحه ۴۳.)
    همچنین، «محمدقلی مَجد»، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا در کتاب «رضا شاه و بریتانیا» می‌نویسد: «کشتاری که در روزهای ۱۲ تا ۱۴ ژوئیه ۱۹‌۳۵ میلادی (تیر ۱۳‌۱۴ شمسی) در داخل و اطراف حرم مقدس امام رضا در مشهد اتفاق افتاد، از خونین‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین وقایع تاریخ ایران بود.... کشتار مشهد به‌ویژه از این جهت اهمیت داشت که در حرم مقدس یکی از امامان شیعه صورت گرفت. چنانکه هورنی بروک ـ
    وزیرمختار وقت آمریکا در ایران ـ گزارش داده است، با تیربار تظاهرکنندگان و زائران را مورد هدف قرار دادند که منجر به تلفات هولناکی شد. پس از آن واقعه مردم گفتند از حرم مقدس امام رضا هتک حرمت شده و پیش‌بینی کردند که آخر کار رضاخان رسیده است. پیش‌بینی آن‌ها شش سال بعد تحقق یافت». (محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، صفحه ۱۷۳.)
    شاید رضاخان هرگز فکر نمی‌کرد که هزینه هتک حرمت به حرم امام رضا علیه السلام تا چه اندازه می‌تواند برای گران تمام شود؛ چرا که رضاشاه فکر می‌کرد که «خدا» است.
     
     
    در این‌باره، «آرتور چستر میلسپو»، مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امور خارجه ایالات متحده که برای سازمان‌دهی مجدد وزارت دارایی ایران استخدام شد، در کتاب «آمریکایی‌ها در ایران» می‌نویسد: «در سال‌های آخر سلطنتش چنین می‌نموند که نسبت به قدرت، حالتِ جنون پیدا کرده است.
    این داستان را نقل می‌کنند که او می‌خواست در محلی درخت بکارد. کارشناس جنگلبانی اظهار داشت: اعلیحضرتا، این درخت‌ها در این محل رشد نخواهند کرد. او پاسخ داد: اگر من امر کنم، رشد خواهند کرد! همچنین روایت شده است که یکی از چاپلوسان پس از آنکه اقدامات حیرت‌انگیز رضاشاه را یادآوری کرد، افزود: اعلیحضرتا، شما بسیار مقتدرید. شما سایه‌ی خدا هستید. می‌گویند رضاشاه لحظه‌ای به فکر فرو رفت و سپس با لحن جدی گفت: شاید من خدا هستم». (آرتور میلسپو، آمریکایی‌ها در ایران، صفحه ۲۷.)
    اما نهایتاً، حمله متفقین به ایران و اشغال کشور توسط آن‌ها موجب شد که رضاشاه به‌یک‌باره سقوط کند و همه‌چیزش را از دست بدهد.
     
     
    «حسین فردوست»، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی، رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی و رئیس دفتر ویژه اطلاعات در دوره پهلوی دوم، درباره آخرین روزهای رضاشاه در ایران می‌نویسد: «پوست و استخوان شده بود. پشتش خم خورده بود و بدون عصا نمی‌توانست راه برود. یا به درخت تکیه می‌زد، یا می‌گفت برایش صندلی بیاورند.
     
    آخر ارتشش در همان ساعات اولیه‌ای که قوای متفقین به کشور هجوم آورده بودند، به‌کلی از هم پاشید؛ آن‌قدر که سربازان اسلحهٔ‌شان را وسط خیابان و جوی و میدان رها کردند و پا به فرار گذاشتند. با این که فقط دو روز از حملهٔ متفقین می‌گذشت، اما رضاشاه پاک خودش را باخته بود.
    آن‌قدر مستأصل شده بود که کارهای ضد و نقیض و عجیب و غریب انجام می‌داد و راجع‌به هر کاری، حتی با رده‌های پایین مشورت می‌کرد. هر کسی هر چیزی که می‌گفت، تصویب می‌شد. او در ظرف چند روز، خودش را سراسیمه به بندرعباس رساند و با یک کشتی انگلیسی، از ایران گریخت». (برگرفته از ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست، صص ۷۲،۸۹و۹۷.)
    «محمدقلی مجد» نیز در جایی دیگر از کتاب «رضاشاه و بریتانیا» نوشته است: «شهریور ۱۳‌۲۰ شمسی که نیروهای متفقین به ایران حمله کردند، همین ارتش به‌اصطلاح ملی [ارتش رضاشاه] مقاومت کمی در مقابل متجاوزان از خود نشان داد.
    فرماندهان ارتش و بسیاری از مقامات دولتی ترک خدمت کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. شرم‌آورتر از همه اینکه بعدها معلوم شد خود رضاشاه از سفارت انگلیس در تهران درخواست پناهندگی کرده، اما از پیگیری موضوع دلسرد شده بود؛ در نتیجه با ذلت استعفا داد و برای نجات جانش با یک کشتی انگلیسی از ایران رفت و بقیه عمر خود را تحت حفاظت انگلیس سپری کرد.
    دفاتر خاطراتی که از آن زمان باقی‌مانده است و همچنین گزارش‌های سفارت آمریکا نشان می‌دهد مردم ایران از رفتن رضاشاه بسیار مسرور بودند». (محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، صص ۲ ـ ۳.)
     
    همین‌طور، «پیتر آوری»، از برجسته‌ترین متخصصان تاریخ و ادبیات ایران در جهان و از محققان برجسته کمبریج، در کتاب «ایران مدرن» می‌نویسد: «قرار بود ورود هم‌زمان دو قدرت در ۱۷ سپتامبر [۲۶ شهریور ۱۳‌۲۰] انجام شود و از این‌رو شاه روز قبل از سلطنت کنار رفت.
    او ابتدا به اصفهان رفت و پس از انجام امور مربوط به اموالش، آن شهر را تحت حفاظت بریتانیا به مقصد موریس ترک کرد. همان‌گونه که قبلاً دیدیم، رضاشاه مایل بود در هند پیاده شود؛ اما از این امر جلوگیری شد.
     
    او حتی اجازه نداشت به ساحل بمبئی برود. به نظر می‌رسید رضاشاه امیدوار بود به ژاپن برود یا دست‌کم در حالی که مسیر خاور دور به سمت آمریکای جنوبی را طی می‌کرد، از ژاپن دیدن کند؛ به هر حال انگلیسی‌ها تصمیم خود را در مورد مقصد او گرفتند؛ جزیره موریس». (پیتر آوری، ایران مدرن، صفحه ۳۵۸.)

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما