یکشنبه 12 مرداد 1404 - Sun 03 Aug 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • نتیجه همکاری با آژانس حمله به تأسیسات هسته‌ای‌مان بود

  • هشدار! از خواب غفلت برخیزید!

  • خطای محاسباتی درباره براندازی موجب تقویت داخلی ایران شد

  • حزب‌الله لبنان آماده شده است

  • این غزه است که اسرائیل را از نقشه جهان حذف می‌کند

  • افزایش احتمال تغییرات قریب‌الوقوع در برخی نهادهای عالی امنیتی

  • مراسم بزرگداشت شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه

  • پیام تسلیت به جناب سرهنگ شعبانپور

  • گلچین مداحی شهادت حضرت رقیه(س)

  • قالیباف صدای مظلومیت ایران در قلب ژنو فریاد زد

  • خروج هیئت‌های فلسطین، ایران و یمن از اجلاس بین‌المجالس به هنگام سخنرانی رئیس کنست اسرائیل

  • چرا اصرار بر یک باور در دولتمردان خصوصا وزارت خارجه پر‌رنگ است؟

  • پرده‌برداری رهبر انقلاب از لایه تمدنی جنگ ۱۲ روزه

  • هسته‌ای و حقوق بشر بهانه است آمریکا از توانایی‌های جمهوری اسلامی ناراحت است +صوت و فیلم

  • لایحه مقابله با نشر اکاذیب خلع سلاح جریان تحریف

  • دفاع پیش‌دستانه مشروع ایران: ضرورتی امنیتی در برابر تهدیدات مستمر

  • الاغ نمی پرد یونجه، موز نمی دهد!

  • موازنه برتری قدرت موشکی بر قدرت جنگنده‌ها

  • آتش زیر خاکستر اگر شعله‌ور شود!

  • مکانیسم ماشه با مرگ برجام باطل شد فریب اروپا را نخورید

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 406480
    تاریخ انتشار: 12/مرداد/1404 - 13:36

    ماجرای بوی عطر مزار یک شهید که دنیایی نبود!

    رفتگر می‌گه: روحش شاد، من همیشه صبح ها وقتی اینجا رو جارو می کنم از این قبر بوی عجیبی می‌یاد. بوی عطری که دنیایی نیست!

    ماجرای بوی عطر مزار یک شهید که دنیایی نبود!

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    داغ علی خیلی برای خانواده ما سنگین بود مادر من را تمام فامیل و همسایه ها به نجابت و پاکی میشناختند کسی که فرزندانش را با همین نجابت پرورش داد.

    مادر از فراق علی می‌سوخت، اما در مقابل دیگران صبور بود. بیست سال تمام در روزهای پنجشنبه به بهشت زهرا و سر مزار علی رفت با علی درد دل میکرد ..... تا اینکه مریض شد و دیگر نتوانست به دیدار علی برود.


    پدر نیز علی را بیش از بقیه فرزندانش دوست داشت. عاشق علی بود. پدر در اوایل دهه هشتاد، و مادر در اواخر همان دهه به دیدار علی رفتند.

    وقتی پدر و مادرم از دنیا رفتند. علی هر دوی آن‌ها را در جایی مثل یک قصر تحویل گرفت! علی از همه کسانی که به نوعی برای او کاری انجام داده بودند تشکر کرد.

    عند ربهم یرزقون یعنی همین.

    یک هفته بعد از اینکه مادرم از دنیا رفت، در خواب دیدم که مادرم با یک لباس فاخر در یک قصر زیبا ایستاده و علی مشغول دادن کادو به کسانی است که در مراسم، به نوعی کمک کرده اند!

    برادر علی می‌گفت: یک روز خواهرم به اتفاق پسرش می‌روند بهشت زهرا، پسرش می‌رود یک مقدار آب بیاورد تا بریزد روی سنگ قبر شهید على حیدری.

    یکی از رفتگرهای شهرداری جلو می‌آید و می‌گوید: آقا این شهید چه نسبتی با شما داره؟ میگه دایی منه.


    رفتگر می‌گه: روحش شاد، من همیشه صبح ها وقتی اینجا رو جارو می کنم از این قبر بوی عجیبی می‌یاد. بوی عطری که دنیایی نیست!

    برگرفته از کتاب «بی خیال» زندگی نامه و خاطرات شهید علی حیدری

     

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما