به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از فارس
در بحبوحه تهاجم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی به زیرساختهای ایران، درحالیکه ملت ایران یکپارچه در برابر تجاوز خارجی ایستاده بود، صدایی بیگانه اما نام آشنا از آنسوی مرزها به گوش میرسید که نه تنها این تجاوز را محکوم نمیکرد، بلکه آن را فرصتی برای تحقق امیال سیاسی خود میدانست.رضا پهلوی، بازمانده یک سلطنت ساقطشده، در مصاحبههایی که حیرت رسانههای بینالمللی را نیز برانگیخت، آشکارا در قامت یک سخنگوی غیررسمی برای متجاوز ظاهر شد و کوشید تا حملاتی را که مستقیماً معیشت و امنیت مردم را هدف گرفته بود، توجیه کند. این موضعگیری، که حتی وزیر دفاع پاکستان آن را خیانت و ایستادن در کنار یک دیوانه نسلکش توصیف کرد، پرده از واقعیتی تلخ برداشت: وارث تاج و تخت پهلوی، مسیر بازگشت خود به قدرت را نه از قلب ملت، که از اتاقهای جنگ تلآویو جستجو میکند.
از لابی با آریل شارون تا ذلالت در برابر نتانیاهو
حمایت بیقیدوشرط از تهاجم اخیر، نقطه اوج یک رابطه دیرینه و تعریفشده بود، نه یک چرخش ناگهانی. اسناد و گزارشهای متعدد نشان میدهد که تلاش رضا پهلوی برای گره زدن سرنوشت سیاسیاش به لابیهای صهیونیستی، سابقهای چند دههای دارد.از پیشنهاد طرح سرنگونی به آریل شارون»در دهه ۱۹۸۰ گرفته تا دیدارهای مکرر با مقامات اسرائیلی و تلاش برای سخنرانی در کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (ایپک) در اوایل دهه ۲۰۰۰، همگی قطعات یک پازل بزرگتر هستند.جالب آنکه، طبق گزارشها، ایپک در آن زمان با این استدلال که چنین حضوری به برند ملیگرایی ایرانی او لطمه میزند، درخواستش را رد کرده بود؛ هشداری که او دو دهه بعد، با سفر به سرزمینهای اشغالی و ذلالت در برابر نتانیاهو، عامدانه نادیده گرفت تا ثابت کند در معادله او، ایران متغیری قابل حذف در برابر هدف اصلی یعنی قدرت است.
جریان ورشکسته ای که برای سلطنت دست و پا می زند
این وابستگی صرفاً به حمایتهای کلامی و دیدارهای نمادین محدود نماند.بر اساس افشاگریهای منابع عبریزبان و حتی اذعان سخنگوی سابق ارتش رژیم صهیونیستی، حلقه مشاوران نزدیک رضا پهلوی، همچون سعید قاسمینژاد و بهنام طالبیلو که در اندیشکدههای جنگطلب و ضدایرانی مانند بنیاد دفاع از دموکراسیها (FDD) فعالیت دارند، در طراحی و اولویتبندی اهداف حمله به ایران نقش مستقیم داشتهاند. گزارش شبکه ۱۳ تلویزیون اسرائیل مبنی بر خواهش پهلوی از نتانیاهو برای حمله به تأسیسات نظامی و هستهای ایران، دیگر جای هیچ شک و شبههای باقی نمیگذارد. این همدستی فعال در تجاوز به خاک وطن، مفهومی جز خیانت آشکار ندارد و نشان میدهد که جریان ورشکسته سلطنت، در مسیر قهقرای خود از یک اپوزیسیون سیاسی به یک ابزار عملیاتی در دست سرویسهای اطلاعاتی دشمن تبدیل شده است.
اسرائیل بزن!
وقتی تئوری به عمل میرسد، زشتی آن عریانتر میشود. همزمان با بمباران مناطق مختلف و شهادت جمعی از هموطنان، خانواده پهلوی کارناوالی از بیاعتنایی و حمایت از متجاوز به راه انداختند. از استوری وقیحانه اسرائیل بزن توسط همسر رضا پهلوی تا معرفی ایران به عنوان «آغازگر جنگ توسط خود او، همگی نشان از گسست کامل این خاندان از واقعیتهای ایران و عواطف یک ملت داشت. این تناقض آشکار، ماهیت واقعی پروژه آنها را برملا کرد؛ تبدیل کردن دردهای ملت به ابزاری برای فشار سیاسی و همزمان، جشن گرفتن در کنار همان کسانی که مسبب اصلی این دردها هستند.
قماربازی با کارت سوخته
قمار بزرگ رضا پهلوی بر روی اسب سرکش صهیونیسم، نتیجهای جز یک باخت تمامعیار و انزوای بیسابقه به همراه نداشته است.تحلیلگران غربی از فایننشال تایمز تا لوموند متفقالقولاند که این اتحاد علنی با متجاور، آخرین بقایای پایگاه اجتماعی او را نیز در داخل ایران نابود کرده است.ولی نصر، استاد دانشگاه جان هاپکینز، به درستی اشاره میکند که فضای ایران، فارغ از گرایشهای سیاسی، به شدت ضداسرائیلی است و پهلوی با این اقدام، خود را در مقابل یک ملت قرار داده است. فراخوانهای او برای اغتشاش همزمان با حملات، با بیاعتنایی مطلق مردم مواجه شد تا ثابت شود ملت ایران، میان مدافع وطن و همدست دشمن تمایز قائل است.امروز، رضا پهلوی نه یک گزینه برای آینده ایران، که تنها یک ابزار سوخته در دست دشمنانی است که حتی خودشان نیز به بیاعتباری و بیریشه بودن او در میان مردم ایران واقفاند.سرنوشت محتوم تمام کسانی که امنیت و تمامیت ارضی وطن خود را به بیگانگان میفروشند.