به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ،
در روزهایی که کشور عزیزمان در میان طوفان جنگ و انقلاب قرار داشت، خانوادههایی که عزیزان خود را به جبههها میفرستادند، نهتنها از وطن، بلکه از جان خود نیز گذشتند.
یکی از این خانوادهها، خانواده شهید محمدصادق فقیهحسینی بود که با دلی پر از امید و ایمان، برادر خود را به جبهه فرستادند. شما را به خواندن گفتوگویی با خانم سیده مریم فقیهحسینی، خواهر شهید از استان بوشهر، شهرستان دشتی، شهر خورموج دعوت میکنیم که در آن نهتنها از دلاوریهای برادرش، بلکه از عمق رابطه خواهرانهای که با او داشت، سخن میگوید. این گفتوگو روایت عشق و دلسوزی یک خواهر است که در کنار ذکر خاطرات شهید، از ایثار، فداکاری و اعتقاد عمیق برادرش به آرمانهای انقلاب میگوید.
بنده خواهر شهید سیدمحمدصادق فقیه حسینی؛ نخستین شهید دانشآموز استان بوشهر هستم. برادرم در سال ۱۳۴۲ در روستای چارک به دنیا آمد. دوران ابتدائی را در همان روستا گذراند و بعد برای ادامه تحصیل به مدرسه سعدی بوشهر رفت و دوران راهنمایی را در آنجا سپری کرد.
حافظ کل قرآن قبل از ورود به مدرسه
ناگفته نماند که قبل از اینکه اصلاً وارد مدرسه شود، حافظ کل قرآن بود. از حدود پنجسالگی حفظ قرآن را آغاز کرد و با علاقه و پشتکار خودش، توانست این مسیر را تا حفظ کامل ادامه دهد.
ما خیلی زود پدرمان را از دست دادیم. در همان دوران طفولیت یتیم شدیم و برادر بزرگترمان مسئولیت سرپرستی ما را برعهده گرفت. پدرمان روحانی بود و از طرف مادری هم خانوادهای مذهبی و اهل روضهخوانی داشتیم. همین زمینه باعث شد برادرم بر حفظ قرآن و تربیت اسلامی ما خیلی تأکید داشته باشد. او همیشه میگفت: «چون پدر بالای سرتان نیست، باید به بهترین نحو تربیت شوید.»
جایگاه شهید در میان خواهران و برادران
ما پنج فرزند بودیم؛ دو خواهر و سه برادر. شهید، فرزند سوم خانواده بود. در همان سن کم، بسیار مؤدب، آرام و باوقار بود و همیشه جایگاه ویژهای در دل اعضای خانواده داشت.
وقتی که شهید شد، ۱۷ سال بیشتر نداشت و در مقطع دوم دبیرستان تحصیل میکرد. در کنار درس خواندن، هرگز از باورهای دینی، اخلاق و تربیت اسلامی فاصله نمیگرفت. ایمان و اخلاصش زبانزد همه اطرافیان بود.
|| سیدمحمد مشکوةالممالک
||راوی خواهر شهید