پنجشنبه 08 خرداد 1404 - Thu 29 May 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • امروز برای خدمت به مردم فضا مناسب و فرصت‌ها بسیار است + فیلم

  • ترامپ دنبال سر کار گذاشتن است اما کاش مستقیم هم مذاکره کنیم(!)

  • قالیباف رئیس مجلس ماند +فیلم

  • یک شرکت چینی دو هواپیما به قیمت ۶۰ میلیون دلار را به شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی، به قیمت ۱۱۶ میلیون دلار فروختند

  • بانکی که هیچ کس اعتماد به آن ندارد جز روزنامه اعتماد

  • زنگ خطر را بصدا درآورد!

  • رهبر انقلاب: فعالیت‌های مشترک ایران و پاکستان برای توقف جنایات رژیم صهیونیستی در غزه باید انجام بگیرد/ ما به آینده دنیای اسلام خوش‌بین هستیم

  • یک فرد آگاه در همایش نبود که آخوندی را بازخواست کند؟

  • اینکه بگویند به ایران اجازه غنی‌سازی نمی‌دهیم، غلط زیادی است /شهید رئیسی زبان صادق و عمل خستگی‌ناپذیر داشت + فیلم و صوت

  • ترامپ غلط کرد با آنها که پالایشگاه‌ سازی و نیروگاه‌ سازی را مسخره می‌کردند

  • برای چهره‌نگاری شایسته‌، جذاب و با نشاط از معلم کار رسانه‌ای شود/ جدا کردن آموزش و پرورش از دولت معنی ندارد+ فیلم

  • دیپلماسی داروغه: زوال مذاکره و تعامل

  • منیت عاریتی؛ تحقیر در ازای بقا

  • قهرمانان واقعی و انسان‌دوست ایران در دفاع مقدس معرفی شوند+عکس و فیلم

  • آیا هنوز هم به مذاکره ادامه می‌دهید؟!

  • لیدرهای ضدانقلاب، ایرانی نیستند؟+فیلم و عکس

  • هر دو طرف با رهبران خود مشورت کنند

  • مذاکرات نسبت به سه دور گذشته جدی تر و صریح تر بود./برای جلسه بعدی توافق شده/در موضوعات مورد اختلاف، مقداری به هم نزدیک شده /

  • ادامه مذاکرات فقط بعد از پوزش ترامپ

  • جنگ روایت‌های ترامپ و اهمیت یک هشتگ

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 402167
    تاریخ انتشار: 07/خرداد/1404 - 11:16

    شهادت بسیجی که عراقی‌ها برای آن مجلس عزا به پاکردند!+عکس

    وقتی عباس صابری با گروه تفحص به دشت‌های عراق رفته بود حتی عراقی‌ها شیفته او شده بودند. برای اینکه عراقی‌ها بیشتر با آن‌ها همکاری کنند، هر کاری که از دستش برمی‌آمد، انجام می‌داد؛ از گرفتن هدیه تا خرید آبمیوه و سیگار.

    شهادت بسیجی که عراقی‌ها برای آن مجلس عزا به پاکردند!+عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    بعضی‌ها باور دارند اسم، سرنوشت آدم‌ها را تغییر می‌دهد. این قضیه در مورد عباس صابری کاملاً صدق می‌کرد. علاوه بر اینکه همه زندگی‌اش به حضرت عباس (ع) گره خورد، به کرم حضرت شفا گرفت، مثل حضرت ابوالفضل امید بچه‌ها شد، عاقبتش هم مثل حضرت عباس دستانش قطع شد.

    عنایت حضرت ابوالفضل(ع) به عباس صابری

    از همان وقتی که مادرش باردار بود، خیلی دقت می‌کرد. هر لقمه‌ای نمی‌خورد. هنوز عباس به دنیا نیامده بود که در خواب دید صدایی می‌گفت: بچه‌داری، اسمش هم عباس است. عباس ۸ مهر سال ۵۱ در تهران به دنیا آمدوشد عزیز دل مادر. ۹ ماهش که شد، به خونریزی پوستی مبتلا شد و در بیمارستان مبتلا شد.
    حالش خیلی بد بود. از هوش می‌رفت و به او خون تزریق می‌کردند. مادرش طاقت نیاورد. راهی امامزاده سید نصرالدین شد و دست به دامان حضرت ابوالفضل (ع) شد. پسرش را نذر آقا کرد. سه روز بعد پرستار گفت: عباس نصفه‌شب بلند شد، شیر آب و اسباب‌بازی را نشان داد.
    اتاقش پر از نور شده بود فکر کردم بچه می‌خواهد بمیرد سریع دکترها را خبر کردم. روز بعد یک دکتر که از آمریکا آمده بود معاینه‌اش کرد و در کمال ناباوری گفت: عباس هیچ مشکلی ندارد باید تقویت شود ولی تا ۱۴ سالگی احتمال برگشت بیماری هست. عباس همان موقع کاملاً شفا گرفت و دیگر حتی یک قرص هم نخورد.
    عباس دو برادر دیگر هم داشت؛ حسن و حسین. جنگ که شروع شد، هر سه‌راهی جبهه شدند. پدرشان هم از اوایل جنگ به دزفول رفت؛ مادر ماند تنهای تنها. البته اگر داداش حسن نبود، عباس نمی‌توانست به جبهه برود. ۱۳ سال بیشتر نداشت. قدش بلند بود و سن کمش را نشان نمی‌داد.
    سن شناسنامه‌اش را دست‌کاری کرد و حسن رضایت‌نامه را از طرف پدر امضا کرد. عباس به‌عنوان بسیجی در سمت تخریبچی و بی‌سیم‌چی در عملیات‌های والفجر ۸، کربلای ۵، بیت‌المقدس ۲، بیت‌المقدس ۴، بیت‌المقدس ۷ و حتی برخی عملیات‌های برون‌مرزی هم شرکت کرد. حسن به‌عنوان برادر بزرگ‌تر تقدم در شهادت را هم حفظ کرد. عملیات بیت‌المقدس ۲ در منطقه ماووت عراق شهید شد.
     

    از قبل از شهادت «عباس شهید» صدایش می‌کردند

    جنگ تمام شد ولی خیلی از فرزندان شهدا چشم‌به‌راه آمدن پدرانشان بودند. اینجا هم عباس به حضرت ابوالفضل (ع) اقتدا کرد. حضرت عباس (ع) رفت تا بچه‌های امام حسین (ع) به آب برسند، عباس هم جانش را گذاشت تا بچه‌های شهدا چشم‌به‌راه پدرانشان نمانند. در جبهه ماند و در عملیات تفحص شهدا شرکت کرد. آن‌قدر عاشق شهادت بود که دوستانش او را «عباس شهید» صدا می‌کردند.

    عراقی‌ها هم شیفته عباس شدند

    اخلاق خوب و مهربانی عباس زبانزد همه بود ولی این مختص به ایرانی‌ها نبود. وقتی با گروه تفحص به دشت‌های عراق رفته بود حتی عراقی‌ها شیفته او شده بودند. عباس برای اینکه عراقی‌ها بیشتر با آن‌ها همکاری کنند، هر کاری که از دستش برمی‌آمد، انجام می‌داد؛ از گرفتن هدیه تا خرید آبمیوه و سیگار. همیشه با روی خوش کارش را راه می‌انداخت.
     

    حنابندان اختصاصی قبل از شهادت

    سال ۷۵ بود. هنوز ماه محرم نشده بود که به تهران آمد. وسط صحبت‌هایش با مادر درخواستی کرد که دل مادر لرزید؛ عباس گفت: مامان می‌شود برایم حنا بیاوری؟ مادر پرسید: برای چه می‌خواهی؟ گفت: می‌خواهم دست‌هایم را حنا بگذارم. قرار است این دست‌ها قطع شود. مادر با ناراحتی روی دست‌هایش زد و گفت: می‌خواهی من را ناراحت کنی؟ این چه حرفی است؟ ولی گوش عباس بدهکار نبود. آن‌قدر اصرار کرد تا مادر با ظرف حنا برگشت. عباس حنا را گرفت و گفت: این برای علی‌اکبر (ع)، این هم برای علی‌اصغر (ع).
     

    روز پنجم خردادماه سال ۷۵ مصادف با هفتم محرم. عباس در فکه مشغول تفحص شهدا در منطقه عملیاتی والفجر یک بود، در کانالی معروف به «والمری» بر اثر انفجار مین، دو دست و پایش قطع شد وصورتش سوخت. در راه بیمارستان به شهادت رسید. دوستانش می‌گفتند عباس قبل از شهادتش در فکه غسل شهادت کرده و گفته بود: آرزو دارم در روز عاشورای امسال در محضر امام حسین (ع) باشم. عباس که شهید شد فقط دوستان و فامیل‌ها نبودند که عزادار شدند. حتی عراقی‌ها هم انقدر از شهادتش متاثر شدند که به هزینه خودشان برای عباس مجلس ختم برگزار کردند.

     

    نظرات بینندگان
    نظرات شما