پنجشنبه 01 خرداد 1404 - Thu 22 May 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • اینکه بگویند به ایران اجازه غنی‌سازی نمی‌دهیم، غلط زیادی است /شهید رئیسی زبان صادق و عمل خستگی‌ناپذیر داشت + فیلم و صوت

  • ترامپ غلط کرد با آنها که پالایشگاه‌ سازی و نیروگاه‌ سازی را مسخره می‌کردند

  • برای چهره‌نگاری شایسته‌، جذاب و با نشاط از معلم کار رسانه‌ای شود/ جدا کردن آموزش و پرورش از دولت معنی ندارد+ فیلم

  • دیپلماسی داروغه: زوال مذاکره و تعامل

  • منیت عاریتی؛ تحقیر در ازای بقا

  • قهرمانان واقعی و انسان‌دوست ایران در دفاع مقدس معرفی شوند+عکس و فیلم

  • آیا هنوز هم به مذاکره ادامه می‌دهید؟!

  • لیدرهای ضدانقلاب، ایرانی نیستند؟+فیلم و عکس

  • هر دو طرف با رهبران خود مشورت کنند

  • مذاکرات نسبت به سه دور گذشته جدی تر و صریح تر بود./برای جلسه بعدی توافق شده/در موضوعات مورد اختلاف، مقداری به هم نزدیک شده /

  • ادامه مذاکرات فقط بعد از پوزش ترامپ

  • جنگ روایت‌های ترامپ و اهمیت یک هشتگ

  • برای هر سناریویی آماده هستیم/برای جنگ در هر مقیاسی آماده‌ایم/شهید رئیسی الگویی برای خدمت به اسلام بود

  • خلیج فارس،همیشه فارس خواهد بود

  • او از نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو ناامید شده است/ترامپ از فشار‌های نتانیاهو برای حمله به ایران کلافه شده

  • استقبال مکرون از یک تروریست حرفه ای در الیزه

  • تمجید باشگاه اینتر از طارمی

  • مهمترین وظیفه حوزه، بلاغ مبین و زمینه‌سازی برای تمدن نوین اسلامی

  • ناترازی در انتصابات؛ وقتی سخنگوی ستاد، مدیر برق کشور می‌شود! +عکس و فیلم

  • چند و چون اختلافات داخلی آمریکا درباره ایران

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 401644
    تاریخ انتشار: 31/ارديبهشت/1404 - 14:48
    یک سال بعد از حج

    حسرتی که با لباس‌های سفید زنده می‌شود

    یک سال از آن سفر الهی گذشته، اما وقتی لباس‌های سفید احرام را از کیف بیرون آوردم، انگار زمان در عرفات متوقف شده؛ گویی قلبم هنوز در جوار خانه خدا نفس می‌کشد و برای بازگشت به آن لحظات ناب بی‌قرار است.

    حسرتی که با لباس‌های سفید زنده می‌شود

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از فارس؛

    حج سفری است که هر کس تجربه کرده، داستانی منحصربه‌فرد و بی‌همتا از آن دارد. هر گام در مسیر خانه خدا هر لحظه در میان جمعیتی از مسلمانان از سراسر دنیا پر از احساساتی است که کلمات توان بیانشان را ندارند.این سفر بیشتر از اینکه یک سفر جسمی است، سفری روحانی است که در آن دل‌ها با یکدیگر در هم می‌آمیزند و با هر نفس معنای تازه‌ای از زندگی و عبادت را کشف می‌کنند.

    اینجا جایی است که آرزوها، سختی‌ها، شوق‌ها و گاهی دل‌تنگی‌ها در یک نقطه به هم می‌رسند و خاطراتی می‌سازند که هیچ‌گاه از دل نمی‌روند. لحظاتی که در ذهن هر زائر حک می‌شود، فراتر از زمان و مکان است. در این گزارش لحظات نابی از خاطرات یکی از حجاج سال‌ گذشته رضا محبوب را مرور می‌کنیم:تقریباً یک سال از سفر رؤیایی حج می‌گذرد.

    سفری که برای آن عمری پول روی پول گذاشتیم، سال‌ها روزشماری کردیم، انتظار کشیدیم و از خدا خواستیم که زودتر نوبت ما برسد. چه‌بسا در این مدت برخی میانسال و برخی پیر شدند و عده‌ای نیز فرصت نداشتند و به آرزوی دیدار گنبد مسجدالنبی و خانه خدا به خاک سپرده شدند.

    سفری که عمری در انتظارش بودم، ناگهان آمد و در یک چشم برهم‌زدن به پایان رسید و من را با کوله‌باری از حسرت روزهایی که از دست دادم تنها گذاشت. امروز، مانند کسی که عزیزی را از دست داده است و تا آن لحظه داغش را در دل داشته، به سراغ لباس‌های احرام رفتم و آنها را با دقت درون ساک کوله چیدم: لباس‌های سفید، کیسه سنگ، کارت شناسایی، کارت نسک و کوهی از خاطرات که هرگز تکرار نخواهند شد.صندلی را زیر پایم گذاشتم و کیف‌ها را در طبقه بالای کمد دیواری مخفی کردم و خدا می‌داند که چقدر دلم گرفت وقتی نمی‌دانستم آیا دوباره فرصت باز کردن زیپ کیف و پوشیدن آنها را خواهم داشت یا خیر. درب کمد را بستم و از صندلی پایین آمدم، اما چه کنم با ذهنی که هنوز خمار تکرار آن روزهاست؟ خمار خنده‌ها و شادی‌ها، خمار غم‌ها و کدورت‌ها، خمار خستگی‌ها و گرمای هوای عربستان.دلم برای اتوبوس شماره ٣، ازدحام ایستگاه اتوبوس در جمرات، درب‌ها و مسیرهای حرم که هر ساعت قوانین ورود و خروجش تغییر می‌کرد و گه‌گاه با اخم و ناراحتی از اینکه راهم دور شده و باید یک دور محوطه را بگردم، چهره درهم می‌کشیدم، تنگ شده است و امروز از دست خودم عصبانی‌ام که چرا غر زدم؟ چه چیزی را دنبال می‌کردم؟ اصلاً عجله‌ام برای چه بود؟ چرا خواستم زودتر برگردم؟ چرا نفهمیدم که نفس کشیدن در جوار یار نایاب است و باید آن را غنیمت بشمارم؟چقدر امروز دلم حرم خواست، برای صحن اصلی، اگر نشد، نیم‌طبقه، نیم‌طبقه نشد، طبقه دوم، سوم، پشت‌بام، هر جایی که فقط بتوانم یک بار دیگر هوای آنجا را به سینه بکشم و قلبم را جلا دهم. وای که چقدر امروز دلم برای غروب مدینه برای خلوت‌های عاشقانه پشت دیوار بقیع تنگ شده است.
    دلم برای پنیرهای سه‌گوش، عسل، مربای تکراری و چای با طعم لیوان کاغذی و صدای خدمه سالن که هنوز در گوشم زنگ می‌زند و می‌گوید: لطفاً صندلی‌ها را به ترتیب پر کنید، لک زده است.
    دلم برای کیسه رخت چرک‌ها، ماشین لباسشویی و خشک‌کن ناسازگار و گرمای پشت‌بام هتل و حسرتی که حاضرم تمام گیره‌های لباس دنیا را بدهم و فقط یک‌بار دیگر کمر خم کنم و از زیر لباس‌های آویزان رد شوم.چقدر زمان برای خوابیدن زیاد می‌آوردم و افسوس می‌خوردم که چرا بعضی وقت‌ها از شرکت در جلسات شانه خالی کردم و لذت دیدار دوستان را از دست دادم. دلم برای شن‌های داغ عرفات و هوای دم کرده زیر چادرهایش تنگ شده است و چه حیف که شاید لحظاتی از سر کمبود جا وقت صرف کردیم و از دست هم دلخور شدیم.
    دلم برای صف‌های طولانی دستشویی‌های منا و نگاه‌های تند و سنگینی که اگر کارت به درازا می‌کشید نصیبم می‌شد، لک‌زده است. دلم برای آسانسورهای شلوغ، برای معطلی‌های سالن و برای زنگی که با سوارشدن مسافر اضافه به صدا در می‌آمد، تنگ شده است.دلم برای هم‌اتاقی‌هایم، برای دورهمی‌ها و گپ زدن‌های تا نیمه شب و خنده‌های بی‌دلیل که دل و پهلوی انسان را با هم یکی می‌کرد، تنگ شده است. هر چه خاطرات آن روزها را مرور می‌کنم، چیزی جز زیبایی و زیبایی نمی‌بینم و دلم نمی‌خواهد حتی سخت‌ترین لحظاتش را هم حذف کنم.خداوند، سفر حج به من آموخت که باید هر چیزی را به وقتش قدر دانست، زیرا حسرت و افسوس هیچ‌گاه گذشته‌ها را بازنخواهد گرداند. باید قدر سلامتی را پیش از بیمار شدن، قدر پدر و مادر را پیش از دست دادن، قدر فرزند و اقوام و دوستان را دانست و در نهایت، قدر هر چه که خداوند برای ما مقرر کرده است، بدانیم. چرا که روزی خواهد رسید که حسرت تک تک این لحظات را خواهیم خورد.

    نظرات بینندگان
    نظرات شما