شنبه 27 ارديبهشت 1404 - Sat 17 May 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • برای چهره‌نگاری شایسته‌، جذاب و با نشاط از معلم کار رسانه‌ای شود/ جدا کردن آموزش و پرورش از دولت معنی ندارد+ فیلم

  • دیپلماسی داروغه: زوال مذاکره و تعامل

  • منیت عاریتی؛ تحقیر در ازای بقا

  • قهرمانان واقعی و انسان‌دوست ایران در دفاع مقدس معرفی شوند+عکس و فیلم

  • آیا هنوز هم به مذاکره ادامه می‌دهید؟!

  • لیدرهای ضدانقلاب، ایرانی نیستند؟+فیلم و عکس

  • هر دو طرف با رهبران خود مشورت کنند

  • مذاکرات نسبت به سه دور گذشته جدی تر و صریح تر بود./برای جلسه بعدی توافق شده/در موضوعات مورد اختلاف، مقداری به هم نزدیک شده /

  • ادامه مذاکرات فقط بعد از پوزش ترامپ

  • جنگ روایت‌های ترامپ و اهمیت یک هشتگ

  • برای هر سناریویی آماده هستیم/برای جنگ در هر مقیاسی آماده‌ایم/شهید رئیسی الگویی برای خدمت به اسلام بود

  • خلیج فارس،همیشه فارس خواهد بود

  • او از نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو ناامید شده است/ترامپ از فشار‌های نتانیاهو برای حمله به ایران کلافه شده

  • استقبال مکرون از یک تروریست حرفه ای در الیزه

  • تمجید باشگاه اینتر از طارمی

  • مهمترین وظیفه حوزه، بلاغ مبین و زمینه‌سازی برای تمدن نوین اسلامی

  • ناترازی در انتصابات؛ وقتی سخنگوی ستاد، مدیر برق کشور می‌شود! +عکس و فیلم

  • چند و چون اختلافات داخلی آمریکا درباره ایران

  • حج، تنها فریضه‌ای با ساختار کاملاً سیاسی است /هیچ منفعتی برای امت اسلامی بالاتر از اتحاد نیست+ فیلم

  • هیبت "تاد" فرو ریخت باز آرایی یک معادله نظامی

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 401311
    تاریخ انتشار: 27/ارديبهشت/1404 - 11:39

    روایت شنیده نشده از وصیت‌نامه‌های عجیب چند شهید +عکس

    در همان حال خلسه نام کوچک تک تک اعضای خانواده را گفت و وصیتی که برایشان داشت را بیان کرد. در حالی که هیچکدام ما، نام آن ها را خبر نداشتیم، یعنی در همان حال خلسه و ارتباط با شهید، وصیت نامه نوشته شد!

    روایت شنیده نشده از وصیت‌نامه‌های عجیب چند شهید +عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    حالت کاظم در خلسه را خیلی نمی‌شود توضیح داد؛ از این رو به آن رو می شد؛ در همان حال مدام عرق می‌کرد و گاهی به شدت نفس نفس می‌زد. حالاتی که تا الان نمونه ای برایش پیدا نکرده ام. او در این حالات سخنان ما را هم می‌شنید و جواب می‌داد.

    یک بار نوار صدای کاظم را با آن کیفیت که گفتم، بردیم پیش آیت الله رمضانی از شاگردان «علامه حسن زاده آملی» و پخش کردیم. گرچه صحبتهای کاظم به گویش سمنانی است و برای همه قابل فهم نیست اما ایشان با شنیدن آن سخنان تحت تاثیر قرار گرفتند و گفتند: این از جنس بشریت نیست.


    یادم هست که توی همان حال خلسه بود، میگفت در کنار شهدای محل و شهر سمنان است. بهش گفتیم ببین «شهید شفیعی» بین شهدا هست؟ اگر هست بیاید و وصیتش را بگوید. چون شهید وصیت نامه نداشت.

    کاظم گفت بله شهید عباس عزیزی شفیعی اینجاست. کاظم در آن حالت، فامیلی کامل شهید را گفت. بعد با شهید هم صحبت شد.

    کاظم صحبتها و وصیت شهید را از زبان خودش برای ما تکرار می کرد و ما می‌نوشتیم!

    با خودم گفتم: حالا چطور به خانواده اش بگوییم که این وصیت را شهید شفیعی گفته؟! چه نشانه ای بدهیم تا باور کنند.

    یک باره کاظم از قول شهید گفت: به خواهرم (اسم خواهرش را برد) بگویید که فلان کار را انجام دهد. به فلان برادرم بگویید و....

    در همان حال خلسه نام کوچک تک تک اعضای خانواده را گفت و وصیتی که برایشان داشت را بیان کرد. در حالی که هیچکدام ما، نام آن ها را خبر نداشتیم، یعنی در همان حال خلسه و ارتباط با شهید، وصیت نامه نوشته شد!



    واقعا این قضیه عجیب بود. یعنی کاظم عاملو در ارتباط روحی با یک شهید در عالم دیگر، توانست بعد از شهادت، وصیت نامه اش را بشنود و برای ما بگوید و ما بنویسیم!! بعد از مرخصی وصیت نامه را برداشتیم و رفتیم سراغ خانواده شهید شفیعی؛ آن را با یک جلد قرآن کریم به آنها تحویل دادیم و گفتیم این متعلق به شهید شماست.

    دست ما مانده بود. راستش را نگفتیم. نمی شد گفت. گفتیم باید آن را به دست شما می رسانیدم که رساندیم.

    ولی واقعا جالب است. دقیقاً مثل اینکه پشت تلفن حرفهای یک نفر را بشنوی و بعد بنویسی و بیری برای دوست یا خانواده اش.


    این روند ادامه داشت تا اینکه کاظم یک شب از شهدای محل خواست که هر کدام یک پیام از عالم برزخ برای اهل دنیا بدهند.

    کاظم در همان حال عجیب، پیامها را با ذکر نام شهید می‌گفت و ما می‌نوشتیم. وقتی به مرخصی آمدیم. پیام هر شهید را با ذکر نام شهید در پشت جلد یک قرآن نوشتیم و به خانواده همان شهید تحویل دادیم.

    گاهی با شهدا که ارتباط برقرار می‌کرد و ما می‌خواستیم با یک شهید حرف بزنیم، می گفتیم بگو فلان شهید بیاید.

    حرفها و سؤالاتمان را به او می‌گفتیم و جوابهای دقیق و کامل می‌گرفتیم!

     

    نظرات بینندگان
    نظرات شما