یکشنبه 28 بهمن 1403 - Sun 16 Feb 2025
بانک مسکن جوانان
  • راه‌حل، صدای واحد و ایستادن

  • ازدواج دانشجویی اعیاد شعبانیه و پیروزی انقلاب دانشگاه افسری امام حسین (ع)

  • ترامپ ترجیح می‌دهد مسائل دیرینه واشنگتن با تهران را از طریق مذاکره حل کند/اگر ایران مایل به توافق نباشد و به زودی اقدام نکند، تا ابد منتظر نمی‌مانیم

  • خبر آمد، خبری در راه است

  • جنگنده F-۱۴ چه ویژگی دارد/شکار کرکس با «سجیل» در آسمان ایران

  • ناامیدی نتانیاهو از کاخ سفید/ ترامپ و دستیارانش به نخست وزیر اسرائیل گفتند که فعلا قصد حمله نظامی علیه تهران را ندارند

  • رفع فیلترینگ تلگرام و یوتیوب در دستور کار شورای عالی فضای مجازی

  • ۲۲ بهمن امسال یک قیام مردمی بود/ قدرت دفاعی ایران امروز زبانزد است/پیشرفت‌ها باید در همه بخش‌های نظامی ادامه یابد+ عکس و فیلم

  • ترامپ کوتاه می‌آید؟!

  • قطره دریاست اگر با دریاست

  • سرمربی موقت استقلال به کار خود در این تیم ادامه می‌دهد.

  • دومین تقابل پس از سه بازی/فروزان دوباره به استقلال رسید! (عکس)

  • پزشکیان: ما را از شهادت نترسانید

  • حضور آیت‌الله مجتبی خامنه‌ای، فرزند رهبر انقلاب در راهپیمایی ۲۲ بهمن+عکس

  • کلام رهبری برای ما فصل‌الخطاب است/ به آمریکا می‌گویم اگر اهل مذاکره‌ای چرا این غلط‌ها را کردی/ همزمان با پیام گفتگو، توطئه علیه ایران امضا می‌کند

  • راهپیمایی بیست و دوم بهمن ماه ۱۴۰۳

  • حضورحماسی ووحدت بخش مردم درجشن انقلاب

  • نماهنگ «ملّت متّحد» به مناسبت راهپیمایی ۲۲ بهمن + فیلم

  • مردم در سردترین روز سال به میدان آمدند /مردم پایتخت آماده خلق حماسه‌ای دیگر+عکس و فیلم

  • پیام تبریک به مدیر جدید ایران خودرو

  • بانک مسکن جوانان
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 393737
    تاریخ انتشار: 16/بهمن/1403 - 10:58

    این پاسدار معتقد بود حاج قاسم به او ظلم کرده

    روز پاسدار بود و حاج قاسم او را به عنوان پاسدار برگزیده معرفی کرد. اما اصلاً از شنیدن اسمش خوشحال نشد.

    این پاسدار معتقد بود حاج قاسم به او ظلم کرده

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    «وقتی اسمش را به عنوان پاسدار برگزیده خواندم، احساس کردم زمین دهان باز کرد و او در زمین فرو می‌رفت.» این را سردار شهید حاج قاسم سلیمانی گقت و تعریف کرد: «در عملیات والفجر ۸ شنیدم بچه یکی از فرماندهان در تصادف کشته شده است؛ پس او را صدا زدم. وقتی پیشم آمد، خیلی شاداب بود.
    من هم پیش خودم فکر کردم به او نگویم چه اتفاقی برای پسرش افتاده. دهان باز کردم و گفتم: «فلانی؟ این عملیات و جنگ طولانیه. جانشینت رو بذار جای خودت و برو مرخصی.»
    خنده‌ای کرد و گفت: «می‌فهمی چی می‌گی؟ به من میگی وسط بحبوحه عملیات پاشم برم؟» گفتم: «آره!» نگاهی کرد و پرسید: «به خاطر پسرم می‌گی؟ اون امانت بود از پیش خدا. منم تماس گرفتم گفتم بچه رو دفن کنید.
    راننده رو هم رضایت بدید آزاد بشه بره.» گذشت. یک سال قبل اینکه او به شهادت برسد، در روز پاسدار، پاسدارها در اجتماعی جمع شده بودند.
    به من گفتند که پاسدار نمونه را همان جا معرفی کنم. بالای استیج رفتم و درباره پاسدار نمونه صحبت کردم. او هم آخر جمعیت نشسته بود، چفیه سفیدی دور سرش بسته بود و چانه‌اش را تکیه داده بود به دستش. تصویر صورتش هیچ وقت از یادم نمی‌رود. اسمش را به عنوان پاسدار نمونه خواندم.
    وقتی اسمش را شنید، احساس کردم زمین باز شده بود و او در زمین فرو می‌رفت. آن قدر گریه کرد که زیر بازوهایش را گرفتند و او را به سمت من آوردند. وقتی هدیه را به دستش دادم، با چشمی پر از اشک به چشم من نگاه کرد و گفت: «تو به من ظلم کردی.» من آن روز خطای بزرگی کردم.» صدای خاطره تعریف کردن سپهبد سلیمانی را بشنوید:

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما