جمعه 14 ارديبهشت 1403 - Fri 03 May 2024
  • موفقیت اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس به همکاری با ایران در حوزه امنیت منطقه‌ای بستگی دارد

  • بانک‌ها هیچ دلیل و علاقه‌ای برای پرداخت وام به مردم ندارند!

  • باتلاق شمال در انتظار صهیونیست‌ها

  • عادی‌سازی بی‌حجابی شبیخون فرهنگی

  • معلمی که در اسارتگاه بعثی‌ها هم تدریس می‌کرد

  • واکنش نکونام به برکناری خطیر: استقلال به ساحل آرامش رسید

  • آخرین وضعیت تغییرات کتاب‌های درسی

  • صندوق‌های طلا زیر ذره‌بین

  • شاکی شدن حامیان بابک زنجانی با پس گرفته شدن پول بیت المال

  • نحوه رفتار آمریکا در مسئله غزه اثبات حقانیت موضع ایران در بی اعتمادی به آمریکا است/ جوانان باید منطق شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل را بدانند/ دیدار تیم ملی والیبال دانش‌آموزی ایران با رهبر انقلاب+فیلم

  • حزب‌الله با رگبار موشکی حمله ارتش اسرائیل را تلافی کرد

  • جنایات کومله به‌روایت تنها معلم بازمانده «برده‌سور»

  • فرمانده نیروی هوافضای سپاه: عملیات «وعده صادق» نکات پنهان زیادی دارد/آمریکایی‌ها گفته بودند دخالت نمی‌کنیم اما کردند+ فیلم

  • مانور عجیب روی کاهش نقدینگی

  • استایل گران قیمت بهاره رهنما

  • فرمانده‌ای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود

  • از ادعای شکنجه تا پیام‌های لحظه آخر به مادرش+ عکس و فیلم

  • زندگینامه شهید مرتضی مطهری، معلمی بزرگ و برگزیده

  • تجارت خاموش گلرنگ با «افعی تهران» در شبکه‌های فارسی زبان خارج از کشور +عکس

  • تصمیم‌گیری سلیقه‌ای عربستان در افزایش سهمیه حج+ عکس

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 225015
    تاریخ انتشار: 06/اسفند/1399 - 10:11

    همنشینی با همسر و دختران مدافع حرم فاطمیون، شهید خادم‌حسین جعفری در آستانه روز پدر

    اختصاص یک متر زمین لابلای مزار شهدا که با یک تخته سنگ و یک قاب عکس بتواند دل مادر پیر شهید، همسر شهید و چند دختر قد و نیم‌قد را شاد کند، چقدر برای این تشکیلات عریض و طویل، خرج برمی‌دارد؟

    همنشینی با همسر و دختران مدافع حرم فاطمیون، شهید خادم‌حسین جعفری در آستانه روز پدر

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» بغض می‌کند. از همان وقتی که دیدمش، پشت آن فریم بزرگ عینک، چشم‌هایش قرمز بود. نمی دانم قبل از آمدنم یک دل سیر گریه کرده است یا نه... هر چه بود، دوباره بغض کرد. زد زیر گریه. بغض من هم ترکید. مادرش اما که بینمان نشسته بود، قوی بود. پنهان از چشم ما، دو قطره اشکش را با گوشه چادر، پاک کرد و تمام.

    می‌پرسم «فرزند شهید بودن، چه حسی دارد؟» می‌گوید: هم خوب است و هم بد. اما بیشتر خوب است. سختی‌های زیادی دارد...

    چرا بنیاد شهید به این شهید مزار نمی‌دهد؟!

    تعجب می‌کنم. می‌دانم مادر مقاوم خانواده نمی‌گذارد به بچه‌ها سخت بگذرد. تعجبم را که می‌بیند، ادامه می‌دهد: آخر این هفته، روز پدر است... و بغض می‌کند.

    حالا همه چیز آماده است که یک دل سیر گریه کند...

    می‌گوید: ما برای روز پدر چه کار کنیم؟ حتی یادمانی نداریم که آنجا برویم! مدرسه‌مان هم گفته عکسی با پدرتان بگیرید و بفرستید. من چه کار کنم؛ وقتی هیچ عکسی با پدرم ندارم؟... نبودن پدرم کمبود بزرگی است...

    مادر می‌آید وسط که: تا وقتی شهرری بودیم، سال تحویل، روز پدر، شب یلدا و بقیه مناسبت‌ها می‌توانستیم به بهشت زهرا برویم و سر مزار شهدای گمنام بنشینیم. اما حالا که آمده‌ایم گل‌تپه ورامین، همین را هم نداریم.

    چرا بنیاد شهید به این شهید مزار نمی‌دهد؟!

    سمیراخانم وسط همان گریه‌ها می‌گوید: آنجا که بودیم هفته‌ای چند بار به بهشت زهرا می‌رفتیم.

    خانم احمدی حرفش را پی می‌گیرد که: چهارسال شهرری بودیم. آنجا از سازمان بهشت زهرا خواستم یادمانی برای شهید ما در نظر بگیرند که بچه‌هایم در کنارشان آرام بشوند. آنها هم گفتند باید از بنیاد شهید پیشوا نامه‌ای بیاورید که ما بتوانیم این کار را بکنیم. بنیاد شهید پیشوا این نامه را نداد و گفت: خودمان در پیشوا به شما مزار و یادمان می‌دهیم اما این کار را هم نکردند. حالا هم که خانه‌مان جایی آمده که هم از بهشت زهرا دوریم و هم از پیشوا...

    همسر شهید جعفری ادامه می‌دهد: اگر در بهشت زهرا به ما مزار می‌دادند،‌ مجبور نبودیم خانه مان را منتقل کنیم. نه مزاری داشتیم و نه انگیزه‌ای.

    در ذهنم مرور می‌کنم کم‌لطفی بنیاد شهید و سازمان بهشت زهرا(س) برای چیست؟ اختصاص یک متر زمین لابلای مزار شهدا که با یک تخته سنگ و یک قاب عکس بتواند دل مادر پیر شهید، همسر شهید و چند دختر قد و نیم‌قدش را شاد کند، چقدر برای این تشکیلات عریض و طویل، خرج برمی‌دارد؟

    چرا بنیاد شهید به این شهید مزار نمی‌دهد؟!
    شهید خادم حسین جعفری - نفر اول از سمت چپ

    باز هم می‌رویم سراغ سمیراخانم تا از پدرش برایمان بگوید؛ «خیلی مهربان بود. قبل از ۵ سالگی‌ام که یادم نیست اما در این ۵ سال آخر با من مثل بقیه مهربان بود. پدرم آنقدر خوش اخلاق بود که در مناسبت ها همه خانه ما جمع می شدند. تک‌خور نبود و سفره خانه‌مان همیشه پهن بود. بهترین چیزهایی که داشت را با همه شریک می‌شد. با همسایه‌ها هم رابطه خوبی داشت. هنوز هم همسایه‌ها یادش  می‌کنند. حتی برای گرفتن رب گوجه هم کمکشان می‌کرد...»

    اولین دختر شهید خادم‌حسین جعفری ادامه می‌دهد: من ده سالَم بود که پدرم شهید شد. خوابش را هنوز هم می‌بینم. با هم در خواب حرف می‌زنیم، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده...

    این حکایت، همچنان ادامه دارد...

    *میثم رشیدی مهرآبادی

     

    نظرات بینندگان
    کمک های لازم توسط قرارگاه امام علی (ع) صورت گرفته و این حرکت نیز ادامه دارد
    نظرات شما