جمعه 28 ارديبهشت 1403 - Fri 17 May 2024
  • خیام نیشابوری، در پرده اسرار کسی را ره نیست+عکس

  • رئیسی: میانکاله یک تهدید نیست بلکه فرصت است

  • شبکه شیطان‌پرستی در تهران متلاشی شد

  • وضعیت اجاره مسکن نیازمند حمایت مسئولان است/ مقاومت ضربه‌های بسیار جدی به رژیم صهیونیستی وارد کرده است

  • ضرر مالی دوباره پرسپولیس در صورت قهرمانی!

  • ماجرای حفظ جزیره مجنون با ملائکه و امدادهای غیبی

  • طلافروشان تعیین تکلیف شدند+ سند

  • بمباران جنون آمیز جبالیا+ فیلم

  • رقابت ۴ منتخب برای تصدی نائب رئیسی مجلس

  • عمق فاجعه و خیانت در دهه ۹۰

  • رویافروشیِ اپوزیسیون، فاصله‌ی این ۲ تا اسکرین‌شاته:

  • با یه کلیپ از راه دور گول نخورید!

  • از نارضایتی مردم بابت قیمت برخی کتاب‌ها تا تنبیه ناشران و کتابفروشانی که با تاخیر موسولات خود را فرستادند

  • کمین‌های مرگبار در شمال نوار غزه و افزایش تلفات ارتش اسرائیل+ فیلم

  • کنفدراسیون فوتبال آسیا به اخراج اسرائیل از فیفا رای داد

  • تعطیلی شنبه‌ها تبلیغاتی است یا نیاز واقعی؟

  • قمه‌کشی که خبر شهادتش مثل بمب صدا کرد+ عکس

  • جاماندگان سهام عدالت همچنان در پیج و تاب اجرا+ فیلم

  • واقعیت ماجرای خانمی که به روی مامور قهوه ریخت و داخل ون برده شد + فیلم

  • نابودی اسرائیل نزدیک‌تر از هر زمانی است

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 370894
    تاریخ انتشار: 11/ارديبهشت/1403 - 10:59

    ماجرای زمین خوردن شهید خرازی و روضه زنده

    فاصله ی مقرما تا مقر آقا رحیم، حدود هفتصد هشتصد متر بود. حسین وقتی دید ماشین گیر نمی آید، گفت: «بیا پیاده می ریم، راهی نیست.»

    ماجرای زمین خوردن شهید خرازی و روضه زنده

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    در عملیات کربلای ۵ آمبولانس ها کفاف مجروحین را نمی داد. ماشین های دیگر هم مشکل داشتند. سقف بلند ماشین ها و نوردهی شان، امکان استتار را از بین می برد و دشمن سریع آن را مورد هدف قرار می داد. به دستور حسین، سقف ماشین ها را برداشتیم و با آنها مجروح جابه جا می کردیم.

    یک بار که می خواستیم برویم پیش رحیم صفوی، ماشین پیدا نمی کردیم. همه ماشین ها درگیر بودند، یک ماشین مهمات برده بود خط، یک ماشین مجروح برده بود عقب.

    از هر کسی هم سراغ گرفتیم، ماشین نداشت. سقف تویوتای حسین را هم زده بودند و از آن استفاده می کردند.

    فاصله مقرما تا مقر آقا رحیم، حدود هفتصد هشتصد متر بود. حسین وقتی دید ماشین گیر نمی آید، گفت: «بیا پیاده میریم، راهی نیست.»

    چون عجله داشتیم، تند تند راه می رفتیم. یک آن، پای حسین به یک سیم تلفن گیر کرد و نتوانست خودش را کنترل کند. تا آمد خودش را جمع و جور کنده چون یک دست داشت، با صورت به زمین خورد و روی خاک افتاد.

    به قدری این صحنه برای من تکان دهنده بود که هنوز هم وقتی یادش می افتم، دلم می سوزد.

    با صورت به زمین خوردن حسین، روضه زنده بود و من در آن جا بدون درنگ یاد لحظه ای افتادم که حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) بعد از این که دست از تنش جدا شد و با گرز آهنی بر سرش زدند، با صورت روی زمین افتاد و لشکر اباعبدالله (صلوات الله علیه) را بی علمدار کرد.

    نظرات بینندگان
    نظرات شما