جمعه 28 ارديبهشت 1403 - Fri 17 May 2024
  • عمق فاجعه و خیانت در دهه ۹۰

  • رویافروشیِ اپوزیسیون، فاصله‌ی این ۲ تا اسکرین‌شاته:

  • با یه کلیپ از راه دور گول نخورید!

  • از نارضایتی مردم بابت قیمت برخی کتاب‌ها تا تنبیه ناشران و کتابفروشانی که با تاخیر موسولات خود را فرستادند

  • کمین‌های مرگبار در شمال نوار غزه و افزایش تلفات ارتش اسرائیل+ فیلم

  • کنفدراسیون فوتبال آسیا به اخراج اسرائیل از فیفا رای داد

  • تعطیلی شنبه‌ها تبلیغاتی است یا نیاز واقعی؟

  • قمه‌کشی که خبر شهادتش مثل بمب صدا کرد+ عکس

  • جاماندگان سهام عدالت همچنان در پیج و تاب اجرا+ فیلم

  • واقعیت ماجرای خانمی که به روی مامور قهوه ریخت و داخل ون برده شد + فیلم

  • نابودی اسرائیل نزدیک‌تر از هر زمانی است

  • واحدهای راکد تولیدی در مازندران احیا شد/رئیسی: باید به تعاونی‌ها و بخش‌ خصوصی میدان داد+ فیلم

  • وعده صادق، محمد خاتمی و امان نامه رضا پهلوی

  • ابعاد پیدا و پنهان رویکرد جدید انگلستان به آسیای مرکزی

  • جزئیات پرونده مسمومیت‌های اخیرا در شیراز/ دادگاه فرزندان معاون اول سابق قوه قضاییه علنی است

  • عشق در ازدحام تیر و توپ ‌و تفنگ + عکس

  • چرا درگیر نابرابری اقتصادی و نابرابری منطقه‌ای شده‌ایم؟

  • در حمله موشکی ۱۲ کشور به کمک اسرائیل آمدند

  • تنها دو مسئله بین ایران و آژانس باقی‌مانده است

  • تیپ بندی اصلاح‌طلبان پس از انتشار یک فایل صوتی خاص/ رادیکالیسم چپ‌ها در بالا و شکاف‌های عمیق در پایین!+ عکس+ عکس

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 370862
    تاریخ انتشار: 10/ارديبهشت/1403 - 13:56

    تقید خاص شهید جهان آرا به نماز شب

    خیلی به تهجد و نماز شب تقید داشت. حتی وقتی دیر به خانه می آمد و خسته بود، باز نماز شب را می خواند.

    تقید خاص شهید جهان آرا به نماز شب

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    عصری بود و محمد هم برای کارهایش در تهران حضور داشت، من خریدی داشتم که منتظر بودم محمد بیاید و آن را انجام دهد.

    وقتی آمد، گفت: «من هنوز نماز عصر مو نخواندم.» گفتم: «برو این خرید رو بکن!» گفت: «نمیتونم!» یکی دو دقیقه با هم بحث کردیم، اما قانع نشد و گفت نمی روم.


    خیلی ناراحت شدم و توقع نداشتم نرود. نماز را که قامت بست. لباس حمزه را پوشاندم و با ناراحتی از خانه زدم بیرون و به طرف خانه ی مادرم راه افتادم.

    پیاده تا آن جا نیم ساعت راه بود. ما نواب بودیم و منزل مادرم ستارخان. نزدیک خانه مادرم که رسیدم، دیدم با ماشین آمد و برایم بوق زد.

    رفتم سوار شدم. شروع کرد به صحبت و عذرخواهی و از دلم درآورد. البته این را بگویم، هر بار که محمد تهران بود، در نگهداری بچه خیلی به من کمک می کرد.
     


    وقتی شب ها حمزه بی قراری می کرد و می دید که من خسته شده ام، او را می گرفت، به من می گفت تو برو بخواب، بعد حمزه را روی پاهایش می گذاشت و تکان می داد و جالب این که خودش زودتر از حمزه خوابش می برد.

    در تمام دوران زندگی ام با محمد، هر وقت با هم بودیم، ندیدم نماز شبش ترک شود. خیلی به تهجد و نماز شب تقید داشت. حتی وقتی دیر به خانه می آمد و خسته بود، باز نماز شب را می خواند.

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما