پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403 - Thu 02 May 2024
  • نحوه رفتار آمریکا در مسئله غزه اثبات حقانیت موضع ایران در بی اعتمادی به آمریکا است/ جوانان باید منطق شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل را بدانند/ دیدار تیم ملی والیبال دانش‌آموزی ایران با رهبر انقلاب+فیلم

  • حزب‌الله با رگبار موشکی حمله ارتش اسرائیل را تلافی کرد

  • جنایات کومله به‌روایت تنها معلم بازمانده «برده‌سور»

  • فرمانده نیروی هوافضای سپاه: عملیات «وعده صادق» نکات پنهان زیادی دارد/آمریکایی‌ها گفته بودند دخالت نمی‌کنیم اما کردند+ فیلم

  • مانور عجیب روی کاهش نقدینگی

  • استایل گران قیمت بهاره رهنما

  • فرمانده‌ای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود

  • از ادعای شکنجه تا پیام‌های لحظه آخر به مادرش+ عکس و فیلم

  • زندگینامه شهید مرتضی مطهری، معلمی بزرگ و برگزیده

  • تجارت خاموش گلرنگ با «افعی تهران» در شبکه‌های فارسی زبان خارج از کشور +عکس

  • تصمیم‌گیری سلیقه‌ای عربستان در افزایش سهمیه حج+ عکس

  • پلیس در حال انجام وظیفه/ به ترک فعل ۳۲ دستگاه مسئول درباره حجاب رسیدگی خواهد شد؟+ فیلم

  • افزایش ۴۰ درصدی حقوق بازنشستگان از پایان اردیبهشت

  • امکان آزادی مشروط بابک زنجانی وجود دارد ؟

  • دلالت‌های مهم قانون H.R.815 برای ایران

  • جزئیات جدید درباره کاهش ساعت کاری ادارات

  • زهر چشمی که ایران در حمله به «نواتیم» از نتانیاهو گرفت، بی‌سابقه بود

  • روند خوب تولید؛ توقف فروش رسمی/ خودروهای تولیدی کجا هستند؟

  • ماجرای زمین خوردن شهید خرازی و روضه زنده

  • با خانواده توماج صالحی آشنا شوید+عکس‌ و فیلم

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 211739
    تاریخ انتشار: 26/آذر/1399 - 11:25

    حاج قاسم: دست نزنید؛ جمع کردن بدن بچه‌ها با من!

    بعد رفت جلو و با حوصله بقایای پیکر سوخته و قطعه قطعه شده این سه شهید را جمع کرد و هر کدام را لای پارچه‌ای جداگانه گذاشت. اما...

    حاج قاسم: دست نزنید؛ جمع کردن بدن بچه‌ها با من!

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»یکی از همراهان شهید حاج قاسم سلیمانی در نبرد سوریه که نخواست نامش فاش شود، می‌گوید:

    روز یکم تیرماه سال ۹۴ همراه حاج قاسم با ماشین در شهر درعا در حال حرکت بودیم. به منطقه ای رسیدیم که یکی از ماشین‌های ما منفجر شده و در حال سوختن بود. به دستور حاجی راننده، ماشین را متوقف کرد و همه پیاده شدیم. پرس و جو کردیم و متوجه شدیم علی امرایی، ‌ابراهیم غفاری و محمد حمیدی سوار بر این ماشین قصد رفتن به دمشق را داشته‌اند که ماشینشان مورد اصابت موشک مسلحین قرار می گیرد. 

    هر سه نفر آن ها شهید شده و تکه‌های بدنشان اطراف ماشین پخش شده بود. 

    بچه ها خواستند بروند پیکر شهدا را جمع کنند که خاج قاسم گفت: کسی به چیزی دست نزند. تکه های بدن این شهدا را خودم می خواهم جمع کنم!

    ما اصرار داشتیم که اجازه بدهد حداقل کمکش کنیم اما گفت:‌ نه،‌ بگذارید خودم تنها این کار را انجام بدهم. 

    بعد رفت جلو و با حوصله بقایای پیکر سوخته و قطعه قطعه شده این سه شهید را جمع کرد و هر کدام را لای پارچه‌ای جداگانه گذاشت. اما هر چه گشت، ‌از پیکر علی امرایی به جز یکی از دست‌هایش که انگشتر هم داتش، چیزی پیدا نکرد. 

    حاجی در تمام این لحظات،‌ اشکش قطع نمی‌شد و گریه می‌کرد. زمانی که کارش تمام شد، گفت: ‌این‌ها برای ماشینی که من داخلش بودم نقشه کشیده بودند و اشتباهی به جای ماشین ما، ماشین این بچه ها را زده‌اند.

    نظرات بینندگان
    نظرات شما