به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ،
حاج ستار ابراهیمی فرمانده یکی از گردانهای لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) همدان بود. این سردار رشید اسلام در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید، اما در عملیات کربلای ۴ اتفاقی برای او رخ داد که بسیار شگفتانگیز است. حاج ستار و نیروهای گردان ۱۵۵ حضرت علیاصغر (ع) که تحت فرماندهی او بودند، در کربلای ۴ مأمور به عبور از اروند و رسیدن به جزیرهامالرصاص میشوند، اما به دلیل لو رفتن عملیات، بسیاری از نیروهای گردان روی آب و تعداد دیگری نیز در ساحل جزیره به شهادت میرسند.
با این وجود حاج ستار و تعداد اندکی از همرزمانش میتوانند داخل یک کشتی شکسته که از مدتها قبل در ساحلام الرصاص به گل نشسته بود، مخفی شوند و اندکی بعد به صورت معجزه آسایی نجات یابند. شرح این ماجرا را در گفتوگو با سردار رضا میرزایی از همرزمان حاج ستار شنیدیم. میرزایی در کربلای ۴ فرمانده گردان ۱۵۶ حضرت سیدالشهدا (ع) از لشکر انصارالحسین (ع) همدان بود که حتی وظیفه نجات حاج ستار را برعهده میگیرد. اما نهایتاً نیروهای جامانده به دست یگان دیگری نجات پیدا میکنند.
نجات یافتن شهید ستار ابراهیمی از داخل یک کشتی به گل نشسته ماجرای عجیبی در دفاع مقدس است. این کشتی چه موقعیتی در ساحل جزیرهامالرصاص داشت؟
این کشتی دقیقاً در ۳۰ متری سنگرهای ساحلی دشمن به گل نشسته و نیمی از تنه آن را آب گرفته بود. عراقیها که طول ساحل را با موانع مختلف پوشانده بودند، فکری هم برای این کشتی کرده بودند. به این ترتیب که اطراف کشتی را کاملاً مین گذاری کرده بودند و از طرف دیگر از روی سنگرهایشان به این کشتی تسلط داشتند. وقتی بر اثر فشار دشمن، حاج ستار و تعدادی از رزمندگان مجبور میشوند به داخل این کشتی بروند، ابتدا غواصهای دشمن سعی میکنند به کشتی ورود کنند. اما خود حاج ستار با کُلتی که در دست داشت یکی از غواصهای دشمن را میکشد و باقی آنها فرار میکنند. سپس بعثیها از داخل سنگرهای شان با انواع سلاحهایی که داشتند به سمت کشتی شلیک میکنند تا حاجی و نیروهای داخل کشتی را از بین ببرند.
شما و دیگر نیروها که در ساحل خودی بودید، خبر داشتید که حاج ستار داخل این کشتی است؟
بله، وقتی شهید ابراهیمی و تعدادی از رزمندهها به داخل کشتی میروند، دو نفر از بچههایی که مجروح شده بودند و به سمت ساحل خودی برمیگشتند، آنها را میبینند. وقتی این دو رزمنده مجروح به ساحل خودی میرسند، موضوع را به اطلاع فرماندهان میرسانند.
در بحبوحه عملیات، چه اقدامی برای نجات شهید ابراهیمی و نیروهایش صورت گرفت؟
ابتدا شهید علی چیتسازیان فرمانده اطلاعات لشکر انصارالحسین (ع) گفته بود بچههای اطلاعاتی لشکر بروند و افراد داخل کشتی را نجات دهند. خصوصاً که شمسالله ابراهیمی برادر شهیدان حاج ستار ابراهیمی و صمد ابراهیمی (که در همین عملیات کربلای ۴ شهید شد) بیشترین تلاش را برای آزادی جاماندگان انجام میداد. شمسالله پافشاری میکرد حاج علی چیتسازیان کاری انجام دهد، اما نهایتاً، چون چیتسازیان با مشکلاتی مواجه شده بود، نتوانست کاری برای نجات حاج ستار و دیگر بچهها انجام دهد.
سپس حاج سید مسعود حجازی، مسئول طرح و عملیات لشکر به حاج محسن ترکاشوند فرمانده گردان ۱۵۳ گفت گردان را آماده کند و در تاریکی شب از گوشهای وارد ساحل شود تا با سرگرم کردن دشمن، آنها را از داخل کشتی آزاد کند. اما برادر ترکاشوند بنا بر دلایلی با انجام این عملیات مخالف بود. ایشان میگفت دشمن هوشیار شده و به کشتی تسلط دارد. اگر گردان ما وارد عمل شود، همه نیروها قتل عام میشوند.
در ضمن بچههای داخل کشتی شکسته نیز از داخل این کشتی رها نمیشوند و زحمات به هدر میرود.
نهایتاً گردان ۱۵۳ مأموریت نجات حاج ستار و دیگر نیروها را پذیرفت؟
صحبتهای حاجی ترکاشوند و سیدمسعود حجازی تا حد بحث تند هم پیش رفت. نهایتاً ترکاشوند نپذیرفت که این مأموریت را انجام دهد. چون معتقد بود صرفاً باعث ریخته شدن خون بچههای گردانش میشود و نتیجهای هم ندارد.
پس چه گروهی عملیات نجات را برعهده گرفتند؟
آقای حجازی سراغ من آمد و درخواست کرد نیروهایم را بردارم و به ساحلامالرصاص بروم. من هم پذیرفتم. در آن زمان فرمانده گردان ۱۵۶ حضرت سیدالشهدا (ع) بودم. پذیرفتم و رفتم با نیروهای گردان صحبت کردم تا بچهها را هماهنگ و آماده کنم. اتفاقاً نیروهای گردان با وجود آنکه آموزشهای حرفهای غواصی ندیده بودند، از این عملیات نجات استقبال کردند. خصوصاً شمسالله ابراهیمی که فرمانده گروهان کربلا بود، مشتاق ورود به این عملیات بود. ایشان از همان ابتدا اصرار داشت شخصاً برود و بچهها را نجات دهد. من وقتی آمادگی نیروها را دیدم، با برادر حجازی تماس گرفتم و گفتم هرچه زودتر وارد عمل میشویم. ایشان گفت امشب وقت گذشته و فردا شب بروید. روز بعد هم متأسفانه شرایط مهیا نشد و ما نتوانستیم به این عملیات نجات ورود کنیم.
حاج ستار میدانست بچههای خودی قصد نجات ایشان را دارند؟
ارتباط ما با حاجی کاملاً قطع شده بود. منتها بچهها تصمیم گرفتند با ابتکار عملی به او اطلاع دهند که ما میخواهیم برویم و نجاتش بدهیم. چون امکان داشت با ورود بچههای ما به داخل کشتی، حاجی و دیگر نیروها فکر کنند دشمن به داخل کشتی نفوذ کرده و به سمتشان شلیک میکردند؛ بنابراین برادر حاج سعید بادامی که از مداحان اهل بیت (ع) بود با یک میکروفن کنار اروند میرود و از آنجا از طریق مداحی به حاج ستار اطلاع میدهد نیروهای خودی قصد نجاتش را دارند. ایشان با اشعار فارسی، عربی و ترکی (زبان مادری حاج ستار ترکی بود) موضوع را به او تفهیم میکند. یادم است پشت بلندگو میخواند: یا ستار... یا ستارالعیوب... میدانم که دوست داری این بنده ضعیف صدا بزنه وانصرانی... خلاصه به گونهای به او میفهمانند که با تاریکی شب بچههای خودی میخواهند بیایند آن طرف اروند و نجاتش بدهند. خود حاج ستار بعد از رهایی تعریف میکرد که من کاملاً صدای مداح را میشنیدم و پیش خودم فکر میکردم اینها از کجا فهمیدهاند من این جا گیر افتادهام؟ بعد به نظرش میرسد دو غواص مجروح را دیده که هنگام ورودشان به کشتی، روی آب بودند و میخواستند به ساحل خودی بروند. حاجی میگفت اول فکر کردم شاید آنها روی آب به شهادت رسیدهاند، اما بعد پیش خودم گفتم لابد نجات پیدا کردهاند که حالا بچهها دارند از طریق بلندگو و مداحی به ما میفهمانند که قصد نجاتمان را دارند.
گردان شما توانست برای نجات جا ماندهها برود؟
ما آماده و مشتاق رفتن بودیم. منتها شرایط مهیا نمیشد. برادر حجازی که مسئول عملیات نجات شده بود، به ما میگفت فعلاً صبر کنید تا زمانش که رسید به شما اطلاع میدهم. ما همچنان در وضعیت آمادهباش بودیم. سه روز هم از گیر افتادن حاج ستار و بچهها گذشته بود. در همین وضعیت بودیم که ناگهان دیدیم برادر شمسالله ابراهیمی خوشحال آمد و گفت حاج ستار و رزمندههایی که همراهش بودند نجات پیدا کردهاند.
آنها چطور از مهلکه رها شده بودند؟
با پیگیری شمسالله ابراهیمی، بچههای اطلاعات- عملیات تیپ ۳۳ المهدی که نیروهایشان همراه نیروهای ما در ساحلامالرصاص بودند، میپذیرند عملیات نجات را انجام دهند. این بچهها نیمههای شب که تقریباً سه روز از گیر افتادن حاج ستار در کشتی میگذشت، یک تصمیم شجاعانه و شهادت طلبانه میگیرند و وارد آبهای خروشان اروند میشوند. بعد در تاریکی هوا و به صورتی که دشمن متوجه نشود، خودشان را به کشتی میرسانند و از طریق یکی از حفرههایی که در بدنه کشتی بود، خودشان را به داخل آن میرسانند. درون کشتی به صورت رمز میگویند: «مهدی مهدی مهدی» حاج ستار میگوید: مهدی که باشد؟ آنها هم میگویند: مهدی همان کسی که تو صدایش کردی. او ما را فرستاده است. حاجی متوجه میشود آنها خودی هستند و خودش را به بچه رزمندههای لشکر المهدی نشان میدهد. این بچهها که همراه خودشان چند عدد خرما برده بودند، از خرماها به حاج ستار و دیگر رزمندههای همراه حاجی که از لشکرهای ۳۲ انصارالحسین (ع) و ۳۳ المهدی (ع) بودند میدهند و به آرامی آنها را از عرض اروند عبور میدهند تا به ساحل خودی میرسند.
حاج ستار در چه عملیاتی به شهادت رسید؟
شهید ستار ابراهیمی که در عملیات کربلای ۴ هم مجروح شده بود و هم برادرش صمد را از دست داده و سه شبانهروز در هوای سرد داخل یک کشتی شکسته گیر افتاده بود، پس از رهایی از این وضعیت خطیر و آمدن به جمع نیروهای خودی، اندکی بعد در عملیات کربلای ۵ شرکت کرد و دوباره به خط مقدم برگشت. او در پنج مرحله عملیات کربلای ۵ شرکت کرد تا بالاخره لحظه موعود و دیدار یار فرا رسید و در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ بر اثر ترکش گلوله توپ به شهادت رسید. حاج ستار ابراهیمی اسطورهای از صبر، استقامت و شجاعت بود که فاصله شهادتش با صمد برادر کوچکترش حدود دو ماه بود و او نیز تاب دوری برادر را نیاورد و به او پیوست.



