شنبه 24 آبان 1404 - Sat 15 Nov 2025
  • بارش برف و باران در استان‌های غربی کشور

  • مراسم یادبود همایون ارشادی

  • واکنش مشاور روحانی به یک خبر و پاسخ کیهان

  • تصمیم تاریخی امام خامنه‌ای چگونه ایران را یک قدرت جهانی کرد؟ +عکس

  • لگدمال‌کردن پرچم اسرائیل اونم تو جام جهانی شمشیربازی ،

  • وضعیت سد امیرکبیر - ۱۹ آبان

  • صحن علنی مجلس - 20 آبان

  • تلف شدن یکد قلاده ببر الیمالات نور در مازندران

  • ابراز همدری رهبر معظم انقلاب با خانواده صابر کاظمی

  • همایون ارشادی آسمانی شد

  • رضا پهلوی، پسر تبعیدی شاه ایران، خود را در نقش منجی می‌بیند

  • دستور اژه‌ای برای پیگیری پرونده بانک آینده تا نتیجه نهایی

  • شهر دیجیتالی «‌نئوم» بن سلمان؛ واقعیت است یا سراب؟

  • اسرائیل به این زودی‌ها وارد درگیری مجدد با ایران نمی‌شود

  • حضور رئیس جمهور در تمرین تیم ملی فوتبال شب گذشته

  • در پرسپولیس در حال جنگیدن هستیم

  • عیار اوسمار با شکست استقلال خوزستان مشخص نمی‌شود

  • زیردریایی گمشده نازی‌ها در اعماق اقیانوس پیدا شد؛ آیا هیتلر واقعا به آمریکای جنوبی گریخت؟

  • دستور وزارت خارجه «نتانیاهو» در مورد شهردار جدید نیویورک/اسرائیل به دنبال یک استراتژی پس از پیروزی «ممدانی»

  • هیچ دختری نمی‌تواند با ما ازدواج کند

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 413598
    تاریخ انتشار: 24/آبان/1404 - 13:00

    شهادت تلخ و غریبانه شهید پولادی در اردوگاه‌های مخوف رژیم بعث عراق +عکس

    حسین عموزاد آزاده سرافراز روایت شهادت غریبانه شهید «نعمت اله پولادی» در اردوگاه‌های مخوف رژیم بعث عراق در دوران دفاع مقدس ایستادگی در برابر ظلم و ستم، قصه‌ای می‌گوید که شندینش دل را می‌لرزاند و سکوت را سنگین‌تر می‌کند.

    شهادت تلخ و غریبانه شهید پولادی در اردوگاه‌های مخوف رژیم بعث عراق +عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» 

    حسین عمو زاد یکم مهرماه ۱۳۴۳ در شهر بهشهر از توابع استان مازندران در خانواده متدین مذهبی به دنیا آمد. ایشان در سن ۲۴ سالگی به اسارت نیروی دشمن بعثی عراق درآمد و به مدت ۲۶ ماه زیر سایه‌ی سنگین اسارت عراقی‌ها گذشت و ماه‌ها که هر روزش به اندازه یک عمر بر دل و جانش فشار آورد، اما امید و ایستادگی هیچ وقت در وجودش خاموش نشد.

    حالا با هم روایتی را بخوانیم؛ روایتی از لحظه‌ای که بر دل آسایشگاه عراق یکی از همراهانش، دوستی که مثل برادر بود به آسمان پر کشید روایتی تلخ، اما روشن، آمیخته با دلتنگی و افتخار؛ قصه‌ای که هنوز هم صدای نفس‌های آخرش در گوش زمان می‌ماند. قصه‌ای «شهید نعمت‌اله پولادی» در اردوگاه‌های مخوف رژیم بعث عراق در دوران دفاع مقدس ایستادگی در برابر ظلم و ستم، میان تن خسته و روحی که نمی‌خواست تسلیم شود. در ادامه گفتگوی آزاده سرافراز عموزاد را با ما همراه باشید.

    روایت تلخ غریبانه شهادت «شهید نعمت اله پولادی»

    آغاز اسارت و استقرار در کمپ جهنمی

    پس از دستگیری، ما را تحت بازجویی‌های شدید قرار دادند. این دوره شامل بازجویی‌های طاقت‌فرسا و شکنجه‌های شدید بود که هدف آن درهم شکستن روحیه و کسب اطلاعات بود. این مرحله از اسارت که می‌توان آن را مرحله "تطهیر اولیه" از منظر روانی توسط دشمن دانست، چهار روز به طول انجامید. در نهایت، ما را به اردوگاه مخوف تکریت عراق منتقل کردند. این اردوگاه، نماد رنج و محنت اسرای ایرانی بود. استقرار اولیه ما در آسایشگاه شماره ۱۲ صورت گرفت. در آنجا بود که با جوان پاک و باوقاری به نام آقای نعمت‌اله پولادی آشنا شدم. وی اهل استان بوشهر بودند و متأسفانه چند روز زودتر، در چهارم تیر ۶۷، به اسارت گرفته شده بود. آنچه از شهید پولادی در ذهن باقی مانده، ایمان راسخ و روحیه‌ی متعالی او بود. ایشان در تمام لحظات سخت اسارت، حتی در اوج گرسنگی و درد، نمونه‌ای از شکرگزاری بی‌وقفه به درگاه خداوند متعال بودند. این روحیه، نشان از عمق باور‌های اعتقادی ایشان داشت. بنده حدود ۲۶ ماه در اردوگاه عراق اسیر بودم و در این مدت طولانی، همگی اسرای ایرانی زیر بار شکنجه‌ها و آزار‌های روحی و جسمی بی‌شمار قرار داشتیم.

    شرایط اسارت؛ مرز بقا

    شرایط زندگی در آسایشگاه‌های تکریت، فراتر از هر تصوری از رنج و مشقت بود و مرز بین حیات و ممات، بسیار نازک شده بود. بقا در آنجا، خود یک معجزه محسوب می‌شد. یکی از ابتدایی‌ترین نیاز‌های انسان، لباس مناسب است که در آنجا به کلی سلب شده بود. به عنوان مثال، تنها یک دست لباس به ما داده شده بود که باید ماه‌ها با همان می‌گذراندیم. این مسئله تأثیر مستقیمی بر حفظ سلامت پوست و مقابله با بیماری‌ها داشت. وضعیت خواب نیز غیرقابل تحمل بود. در ماه‌های اول اسارت، جایی برای تشک یا حتی حصیر نبود؛ ما مجبور بودیم مستقیماً روی کف سیمانی بخوابیم. برای رفع حداقل سختی، از دستان خودمان به عنوان بالشت استفاده می‌کردیم، که این خود موجب درد‌های مزمن اسکلتی و عضلانی می‌شد.

    وضعیت بهداشتی اردوگاه‌ها به معنای واقعی کلمه فاجعه‌بار بود. به دلیل فقدان امکانات و مدیریت خصمانه عراقی‌ها، در طول این مدت طولانی، ما فرصت حمام نداشتیم که این خود بستری برای شیوع بیماری‌های پوستی و عفونی فراهم می‌کرد. تأمین آسایش حرارتی گرمایش یا سرمایش به هیچ وجه وجود نداشت. در اوج سرمای زمستان اردوگاه‌های عراق، نگهبانان با بی‌رحمی تمام، پنجره‌ها را باز می‌گذاشتند. ما مجبور بودیم تا سپیده دم، بدون پتویی که حتی برای گرم کردن بدنمان کافی باشد، سرما را تحمل کنیم. این سرمازدگی‌ها، مقدمه‌ای برای بسیاری از بیماری‌های تنفسی و ضعف عمومی بدن شد. شکنجه‌های فیزیکی، نه یک اتفاق تصادفی، بلکه بخشی از برنامه روزانه مدیریت اردوگاه بود. در طول شش ماه اول اسارت، ما به طور منظم و دو نوبت در روز، با کابل مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتیم. این اعمال خشونت‌آمیز، علاوه بر آسیب جسمی، اثرات روانی عمیقی بر جای می‌گذاشت.

    جیره غذایی به گونه‌ای تنظیم شده بود که صرفاً برای زنده ماندن را تأمین کند، نه تغذیه سالم صبحانه به ازای هر ۵ نفر، تنها یک لیوان چای شیرین داده می‌شد. ناهار مقدار بسیار ناچیزی برنج (معمولاً خرد شده و ناخالص) داده می‌شد؛ به اندازه‌ای که فقط بتوانیم تا وعده غذایی دوام بیاوریم.

    شهادت مظلومانه و غریبانه «نعمت شهید پولادی»

    فقدان مواد غذایی ضروری، بهداشت نامناسب، فشار روحی و جسمی مداوم، منجر به تضعیف شدید سیستم ایمنی اسرا می‌شد. «شهید پولادی» نیز از این قاعده مستثنی نبود. پس از حدود ۲۰ ماه اسارت، تحمل شکنجه‌ها و تغذیه با غذا‌های آلوده، متأسفانه «نعمت اله پولادی» دچار عارضه جدی اسهال خونی شد. این بیماری، که در محیط اردوگاه به سرعت پیشرفت می‌کرد و درمان مؤثری نداشت، حدود یک ماه تمام ایشان را درگیر خود کرد. در طول این یک ماه بیماری سخت، وضعیت جسمانی ایشان به شدت وخیم شد. شدت لاغری به حدی بود که چیزی جز پوست و استخوان از او باقی نمانده بود، گوشت بدنش تماماً آب شده بود، صورت لاغر او باعث شده بود که چشم‌هایش در حدقه فرورفته به نظر برسند.

    در این مدت سخت، دوستان و همرزمان در آسایشگاه از ایشان پرستاری می‌کردند. با وجود کمبود‌ها و ضعف عمومی خودشان، با تمام توان سعی می‌کردند او را زنده نگه دارند و با لقمه‌های کوچک و مراقبت‌های معنوی، او را تسلی بخشند. سرانجام، نقطه اوج این مظلومیت در یکی از شب‌ها رخ داد. حدود ساعت ۱۱ شب، زمانی که حال شهید در بدترین حالت ممکن قرار داشت و در آستانه رفتن بود، یکی از ارشدین ایرانی آسایشگاه که متأسفانه تحت تأثیر شرایط روحی اردوگاه قرار گرفته و از مسیر انسانیت دور شده بود، با ایشان برخورد بسیار زشتی کرد. این رفتار ناعادلانه و زشتِ آن وطن‌فروش که وظیفه داشت مدافع و پشتیبان باشد باعث شد که تمام دوستان حاضر در آسایشگاه از شدت تأثر و ناراحتی به گریه بیفتیم. این رفتار غیرانسانی، بر درد جسمی شهید افزود و شاید مقدمه‌ای برای پرواز روح او بود.

    پس از آن واقعه تلخ و فشاری که بر روح مجروح شهید وارد شد، تقدیر الهی رقم خورد. بالاخره، در همان شب، حدود ساعت ۱۲ شب روح بلند و پاک شهید «نعمت اله پولادی» به سوی معبود پرواز کرد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. او در غربت و دور از وطن، اما با عزت مؤمنانه، بار سنگین اسارت را به زمین گذاشت. پیکر مطهر ایشان تا ساعت ۷ صبح در آسایشگاه باقی ماند. این چند ساعت، فرصت وداع نهایی برای دوستان بود؛ وداع با جوانی که مظلومانه در راه دفاع از ارزش‌ها، در چنگال دشمن گرفتار شد و جان باخت. پس از طلوع آفتاب، چند نگهبان عراقی وارد شدند و پیکر ایشان را با خود بردند. آنها اعلام کردند که جسد را برای دفن به قبرستان مخصوص اسرای فوت شده منتقل می‌کنند. محل دقیق دفن و چگونگی مراسم، همچون بسیاری دیگر از شهدای اردوگاه، نامعلوم ماند و شهادت ایشان در غربت کامل ثبت شد.

    سخن پایانی

    خداوند متعال را شاکرم که ایشان را به واسطه جوانمردی، وقار و تدین فوق‌العاده‌اش، مورد لطف و رحمت بی‌دریغ خود قرار داد. شهید پولادی، جوانی انقلابی، پاکدست و دارای روحیه‌ای بسیار آرام و مظلوم بود. تمام دوستان از فقدان ایشان عمیقاً متأسف بودند؛ زیرا او نمادی از صبر و استقامت بود.امیدوارم خداوند ایشان را در سایه رحمت خود جای دهد و به همه ما توفیق شفاعت ایشان را در روز جزا عطا فرماید. این شهادت، نه تنها نشان‌دهنده فداکاری او در میدان نبرد، بلکه نشان از عمق خلوص و اعتقاد راسخ این جوان مومن در برابر دشمن و سختی‌های طاقت‌فرسای اسارت بود. یادش گرامی باد.

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما