شنبه 03 آبان 1404 - Sat 25 Oct 2025
  • پایان برجام و خواب‌های آشفته پسابرجامی!

  • میرزای نائینی معتقد به تشکیل «حکومت اسلامی» و مسئله «ولایت» بود /تعبیر امروزی جمهوری اسلامی همان حکومت مدنظر میرزای نائینی است +صوت وفیلم

  • بدون رفع تحریم‌ها ایران هیچ توافقی با آمریکا نمی‌کند

  • نمی‌توانید با این قصه‌ها مرا فریب دهید؛ وقتی نخست‌وزیر شدم، دیدم هیچ طرحی درباره ایران آماده نکرده بودید

  • جنگ روانی، سه ضلع از چهارضلع راهبرد ترامپ

  • پیام تسلیت به خانواده خادم الشهدا بهروز قدمی

  • آیا مذاکره بوداپست هم به سرنوشت آلاسکا دچار می‌شود؟

  • واکنش امام خامنه‌ای به ادعای ترامپ درباره صنعت هسته‌ای ایران: به همین خیال باش! +فیلم و صوت

  • نگرانی درباره احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، به طور کامل بر طرف نشده

  • آیا اژدهای پکن بر معامله‌گر نیویورکی چیره شده است؟

  • ‌پایان اقتدار شورای امنیت و آغاز عصر نظم نوین جهانی

  • از برجام تا برهوت؛ محصول نابلدی و بی‌دانشی

  • اگر یزید توانست شما هم می‌توانید

  • جاسـوس و جاسوسی از نگاه اسـلام

  • شرم‌الشیخ سوم روسیاهی پادوهای داخلی ترامپ

  • سخنان ترامپ درباره صلح با ایران، فریب است

  • آغاز عملیات آزادی اسرا در تل‌آویو و غزه/ بیانیه مهم گردان‌های قسام در باره توافق تبادل اسرا/ صلیب سرخ دومین گروه از اسرای اسرائیلی را تحویل گرفت/ اولین گروه اسرای فلسطینی وارد غزه شدند +عکس و فیلم

  • طرح ترامپ، اعتراف واضح به اقتدار مقاومت

  • ایران پس از شرم ‌الشیخ!

  • پروژه خطرناک جدید ظریف؛ خلع سلاح به نام «مردم»

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 412131
    تاریخ انتشار: 03/آبان/1404 - 11:53

    نخستین پایه گذار جنگهای چریکی در خرمشهر +عکس

    محکوم به اعدام بجرم جهاد با طاغوت، کسی که در کنار «نواب صفوی» و فدائیان اسلام، به «نواب ثانی» مشهور شده بود، از اولین روز جنگ، با همان عمامه و قبای روحانی، شد فرمانده مدافعان غریب و مظلوم خونین شهر قهرمان و در جلسه سران ارشد نظامی به بنی صدر که گفته بود فرمانده کل قوا منم شما چکاره‌ای؟ گفته بود این ماییم که باید این شهر را نگهداریم چه شما باشی چه نباشی! و سرش اولین سری بود که پس از شهادت، بالای نیزه رفت و لشکر متجاوز بعثی، هلهله‌کنان و پاکوبان در خیابان‌های شهر اشغال شده، نعره زدند: «قَتَلنا خمینی... قَتَلنا خمینی» خمینی را کشتیم!

    نخستین پایه گذار جنگهای چریکی در خرمشهر +عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» 

    بیست و هشتم مهر 1359، که هنوز یک ماه از آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز رژیم بعث به کشورمان نگذشته بود، افق خونرنگ خرمشهر مظلوم که دیگر خونین‌شهر شده بود، شفقی بود که مطلع خون شاهدان صادق را در افق شهادت جلوه‌گر کرد و با شدت گرفتن حمله به این پاره تن ایران و اسلام زیر آتش مزدوران منحوس لشکر صدامی، سر فرمانده مدافعان این شهر قهرمان و پرحماسه را به تاسی از اسلاف خود و اشقیای کربلا، بریدند و بالا بردند و هلهله کردند و رقصیدند... و روحانی دلیر و جوانمردی که از آغاز جوانی، از سنگری به سنگری در مبارزه و جهاد، خستگی نشناخت و آرام و قرار نداشت، نخستین شهید قافله روحانیت متعهد انقلابی در دفاع مقدس شد.

    شهید بزرگوار «محمدحسن شریف طبع» معروف به «شیخ قنوتی» مجاهدی مخلص بود که چون اسمش، طبعی شریف داشت و مرد قنوت و قداست و اسوه طهارت و تقوی در محراب هدایت و در سنگر مجاهدت و مبارزه بود. از دهه 30 همراه نواب شهید و فدائیان اسلام، مبارزه را آغاز کرده بود و تا مرز اعدام شدن هم رفت. او در سومین روز شروع جنگ، با تشکیل گروه هایی از جوانان مبارز و غیور بروجرد، و تشکیل گروه های چریکی الله اکبر و گروه های مقاومت، چندین بار شهر را از خطر سقوط حتمی نجات داد.

    او علاوه بر فرماندهی محور خرمشهر و هدایت نیروها، مسئولیت تأمین مهمات آنان را بر‌عهده داشت. مقاومت و روحیه او در بین رزمندگان خرمشهر، زبانزد همه بود. و شهادت او نیز مصادف بود با روز تلخ رسیدن قوای دشمن به شهری که قلب ایران بود و خاکریز اول مقاومت و خانه امید یک ملت. شهیدی که در وصیتنامه خود نوشته بود: «امروز، روز امتحان است. برای خدا کار کنید و خود را به سختی بیندازید و جسمتان را پرورش ندهید، که این جسم، فانی است و روزی به زیر خاک می‌رود. شهادت، سعادتی است که نصیب هرکسی نمی‌شود. خون پاک و مطهر می‌خواهد.»

    کودکی که در 6 سالگی قرآن را ختم کرد

    حجت‌الاسلام والمسلمین شهید «محمدحسن شریف قنوتی»، در سوم تیر 1313، در خانواده‌ای مومن و متدین، در اروند‌کنار از توابع آبادان به دنیا آمد و تحت تعلیم و تربیت پدر و مادری پارسا و باتقوا قرار گرفت. محمدحسن از همان دوران کودکی، کلام وحی را در دامان پدر و مادری آموخت که از همان کودکی، او را با معنویت و معرفت آشنا کردند. در دوران کودکی، پر جنب و جوش و فعال بود و برای آموزش قرآن به مکتبخانه رفت. با علاقه و استعداد زیاد در سن ۶ سالگی قرآن را ختم کرد و پدرش به شکرانه آن جشن قرآن گرفت و ولیمه داد. پس از گذراندن دوران ابتدایی وارد حوزه علمیه شد تا رسیدن به درجه اجتهاد به تحصیل پرداخت. به دلیل علاقه‌ای که به روحانیت و علوم دینی داشت، به کسب معارف اسلامی روی آورد و با هوش سرشار خود، مدارج کمال را به سرعت پیمود. مقدمات علوم اسلامی را در آبادان و نزد عمویش، شیخ «عبدالستار اسلامی» که از بزرگان خوزستان بود، فراگرفت. در سال 1332 وارد حوزه علمیه آبادان شد و پس از دو سال تحصیل، به حوزه علمیه بروجرد رفت و از محضر آیت‌الله العظمی بروجردی (ره) بهره‌ها برد. او سپس به قم عزیمت کرد و با شرکت در درس حضرت امام خمینی (ره) و آیت‌الله العظمی گلپایگانی (ره) از محضر آنان بهره وافی برد و به درجه اجتهاد نائل آمد. 

    همراه «فداییان اسلام»، معروف به «نواب ثانی»

    شریف قنوتی از آغاز جوانی در مسیر مبارزه قرار گرفت و با گروه فداییان اسلام و شهید نواب صفوی نیز در ارتباط قرار گرفت و همکاری داشت، به طوری که پس از شهادت نواب، همواره مورد تعقیب رژیم بود و به طور مداوم در شهرهای گوناگون تردد می‌کرد. الگوگیری از شیوه مبارزاتی گروه فداییان اسلام در مبارزه با رژیم، او را به «نواب ثانی» معروف کرده بود. جسارت و شجاعت و مبارزه با هرگونه ظلم و بیعدالتی، چنان در وجودش رشد و رسوخ یافته بود که هیچ گاه دست از فعالیت‌ها و مبارزات خویش برنداشت. او پس از شهادت نواب صفوی و یارانش، فعالیت‌های خود را در کنار یاران امام خمینی (ره) ادامه داد. شریف قنوتی همزمان با تحصیل، مبارزه با رژیم پهلوی را پی گرفت و از سوی امام خمینی (ره) برای تبلیغ به اردکان اعزام شد. او همزمان با مبارزات سیاسی، به فعالیت‌های اجتماعی نیز می‌پرداخت. بازسازی مساجد جامع و حجت بن الحسن (عج) و ساختن حمام و مسجد در روستاهای اطراف منطقه اردکان، سبب شد تا خیلی زود مورد احترام و اعتماد مردم قرار گیرد؛ آن گونه که وقتی به دلیل فعالیت‌های سیاسی، ساواک، او را دستگیر کرد و به زندان انداخت، طوایف اطراف شیراز و اردکان خواستار آزادی‌اش شدند و رژیم نیز برای آرام ساختن ایل های منطقه، او را آزاد کرد. شریف قنوتی برای مردم اردکان و حومه، مصلحی خیراندیش، معلمی آگاه، مبلغی ناصح و امین، عالمی دلسوز و مرجعی مطمئن برای حل مشکلات و شریکی برای غمها و شادی‌هایشان بود. 

    رهبر مقاومت «خونین‌شهر»، اولین روحانی شهید دفاع مقدس

     

    محکوم به اعدامی که با نفوذ کلام، ماموران را مجذوب خود کرد!

    او در ردیف کسانی بود که به علت پیشینه مبارزاتی‌ خود، همواره مورد تعقیب عوامل ساواک بود. از این رو، در شهرهای گوناگون با نام مستعار رفت و آمد می‌کرد و به فعالیت‌های خود ادامه می‌داد. در شیراز، ساواک که از فعالیت‌هایش احساس خطر کرده بود، برای دستگیری به خانه او هجوم برد، ولی او به اصفهان گریخت. پس از شهادت آیت‌الله سعیدی، به دلیل فعالیت‌های سیاسی، دستگیر و در دادگاه نظامی شیراز به اعدام محکوم شد، ولی برخورد مثبت، ارشادی و هدایتگرانه او با عوامل نظامی، سبب لغو حکم و آزادی وی شد. مأموران ساواک اردکان او را دستگیر کردند و به ساواک منطقه شیراز تحویل دادند.

    در بین راه از او می خواهند که لباس روحانی را از تن بیرون آورد ولی او از این عمل سرباز زده و به مأموران می‌گوید: «بزرگترهایتان از این لباس و روحانیت وحشت دارند، شما که جای خود دارید!» ساواک از او می‌خواهد که ندامتنامه بنویسد ولی او می‌گوید من کاری نکرده‌ام که پشیمان باشم. تا اینکه بر اثر سر و صدایی که عشایر شیراز به راه می‌اندازند، ساواک مجبور به آزادی او می‌شود اما با جکم ممنوع المنبر شدن. خانم فاطمه حکمتی، همسرش می‌گوید: «او در پایین منبر می‌نشست و سخنرانی می‌کرد.» شیخ شریف، در امتداد فعالیت های سیاسی، فعالیت های علمی نیز داشت و حدود ۱۳ جلد کتاب، از جمله کتاب های "اهداف قیام امام حسین" و "کشکول شیخ شریف" که هنوز به چاپ نرسیده، از او به یادگار مانده است.

    هرچند ممنوع‌المنبر شده بود، به طور جدی به مبارزه ادامه می‌داد و در این سال ها از نام های مستعار برای پیشبرد اهداف مبارزاتی خود استفاده می‌کرد. شریف قنوتی که به دلیل حجم فعالیت‌ها و مبارزاتش، چهره شناخته شده‌ای در اردکان، شیراز، یاسوج و اصفهان بود، به مسجدسلیمان عزیمت کرد و آنجا به مبارزات خویش ادامه داد. او به دلیل آنکه تحت تعقیب عوامل ساواک بود، برای آنکه مشکلی برای کسی به وجود نیاورد، مسجد را پایگاه خود قرار داد و همیشه شب‌ها را در مسجد می‌گذراند.

    البته با وجود این احتیاط‌ها، عوامل ساواک، آنجا هم دست از سرش برنداشتند و شبانه او را دستگیر و به زندان اهواز منتقل کردند. او در زندان نیز دست از فعالیت برنداشت و برای افشاگری بر ضد رژیم، به مدت هشت روز دست به اعتصاب غذا زد. در عاشورای 1357 به همراه زندانیان به اقامه عزاداری پرداخت که به شورش زندانیان انجامید. این فعالیت‌ها در درون زندان و نیز فشار روحانیت مبارز و مردم مسجدسلیمان سبب شد تا رژیم، شریف قنوتی را از زندان آزاد کند.

    رهبر مقاومت «خونین‌شهر»، اولین روحانی شهید دفاع مقدس

     

    دادستان انقلاب بروجرد، بانی اولین ستاد کمک رسانی به مناطق جنگی

    شریف قنوتی در ۱۵ محرم ۱۳۵۷، همراه با دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد و از لحظه آزادی، همراه مردم تا پیروزی انقلاب، شب و روز در تلاش و فعالیت بود. او با شور و عشقی مضاعف برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب، بار دیگر به اردکان رفت و بنا به درخواست مردم منطقه، مسئولیت نمایندگی شورای شهر را بر عهده گرفت. او باز هم به فعالیت‌های عمرانی و اجتماعی مشغول شد و به رفع مشکلات فرهنگی مردم پرداخت. پس از چندی، به عنوان دادستان انقلاب بروجرد به خدمت مشغول شد و بدین سان، عمر خود را در راه خدمت به نظام و مردم گذاشت. 
    با شروع جنگ تحمیلی، او اولین ستاد کمک رسانی به مناطق جنگی را در بروجرد تشکیل داد و جزو اولین گروه داوطلب، از همان ستاد به خوزستان اعزام شد. سوم مهر ماه ۱۳۵۹ با کاروانی متشکل از 21 کامیون آذوقه و مواد غذایی اهدایی مردم، به خرمشهر رفت.

    نخستین پایه گذار جنگهای چریکی در خرمشهر

     پس از بازگشت از خرمشهر، گروه‌هایی از جوانان بروجرد را سازماندهی کرد و دوباره به خرمشهر بازگشت. در آنجا با تشکیل «گروه الله‌اکبر» که بعدها به «لشکر الله اکبر» تبدیل شد و گروهان‌های مقاومت، چندین بار شهر را از خطر سقوط نجات داد. در شرایطی که عراق توان نظامی عظیمی را برای اشغال خرمشهر بسیج کرده و توان نظامی خرمشهر برای دفاع تنها سیزده دستگاه تانک بود و سپاه خرمشهر و شهید جهان آرا، با تمام توان در حفظ شهر می کوشیدند، شریف قنوتی مسئولیت تأمین مهمات را بر عهده گرفت. او با روحیه بلند خود، مایه دلگرمی رزمندگان بود و چندین بار دشمن متجاوز را از شهر بیرون راند. شاید به جرات بتوان گفت شهید شریف قنوتی، نخستین پایه گذار جنگ‌های چریکی در خرمشهر بود. در حالی که نیروهای مردمی با پیروی از دستور امام برای مقابله با دشمن و دفاع از انقلاب اسلامی و کیان کشور به طور داوطلب وارد خرمشهر می‌شدند، شهید شریف قنوتی با تشکیل گروه‌های چریکی، به آنها آموزش‌های خاص مقطعی می‌داد و آنها را در مکان‌های حساس خرمشهر مستقر می‌کرد. او با توجه به امکانات محدود، با عملیات‌های ایذایی و بازدارنده، سعی داشت جلو تصرف خرمشهر را بگیرد. از این رو، با انسجام نیروهای داوطلب و مردمی و آموزش آنها، به ارتش مجهز عراق حمله می‌کرد و در حد توان خود، نیروها و امکانات موجود دشمن را به صورت مقطعی به عقب می‌راند. شناخت شهید شریف قنوتی از وضعیت خرمشهر در آن دوره به اندازه‌ای بود که فرماندهان دسته یا گروهان‌های اعزامی به خرمشهر، درباره نوع درگیری با دشمن و ادوات زرهی آنها و شیوه انهدامشان، از او کمک می‌گرفتند.

    رهبر مقاومت «خونین‌شهر»، اولین روحانی شهید دفاع مقدس

     

    تکیه گاه مدافعان خرمشهر

    شهید شریف قنوتی از ستونهای مقاومت مردمی و از ارکان استوار ساختار دفاع و رزم چریکی در روزهای آغاز دفاع مقدس بود. حضور او همچون تکیه گاهی برای رزمندگان و مدافعان خرمشهر، انگیزه بخش و شورآفرین و مایه تقویت اراده و سرپناه امید بود. معنویت و خلوص و آرامش و سلوک مومنانه و برخاسته از نفس مطمئنه و روح تعبد و عرفان او، یک عامل تجدید روحیه و قوای درونی و معنوی این رزمندگان بود. نقل می‌کنند در آن شرایط که هر روز تعداد زیادی از نیروها به شهادت می‌رسیدند، شهید شریف قنوتی برای بازگرداندن روحیه امید به نیروها، اقدامات گوناگونی انجام می‌داد. حمله به دشمن و غنیمت گرفتن و اسیر کردن برخی از نیروهای دشمن و چرخاندن آنها در شهر، یکی از این اقدامات بود؛ آن هم در شرایطی که نه تنها به اسارت گرفتن نیروهای دشمن، بلکه گرفتن غنیمت و حمل آن به جبهه های خودی، آسان نبود و شاید بتوان گفت در آن شرایط، این اندیشه به ذهن‌ها خطور نیز نمی‌کرد؛ چرا که نیروها تنها به دفاع از شهر و جلوگیری از سقوط آن می‌اندیشیدن

    ساده، قانع، بی تکلف

    شریف قنوتی انسان ساده و بی تکلفی بود. به هنگام ساخت و تعمیر ‏‎ ‎‏مساجد در اردکان‏‏ به دلیل انجام کارهای ساختمانی دست هایش همیشه پینه ‏‎ ‎‏بسته بود. لباس‌های وصله دار اما تمیز و پاکیزه می‌پوشید و همیشه ‏‎ ‎‏کیسه وجوهات دینی را به همراه داشت. نوع غذایی که می‌خورد بسیار ‏‎ ‎‏ساده بود و می کوشید تنوع غذایی نداشته باشد و همیشه قناعت‌پیشه ‏‎ ‎‏می کرد. به روایت حاج اسفندیار محمدیان: «زمانی که مسجد حضرت حجت را برای نوسازی خراب ‏‎ ‎‏می کردند در آن زمان حاج سیداعظم رضوی‏‏ پولی به من داد و گفت ‏‎ ‎‏مقداری نان و خرما تهیه کن تا مردم صبحانه بخورند. او خودش هم ‏‎ ‎‏چای را دم کرد. من رفتم و قدری نان و خرما تهیه کردم و بین کسانی که ‏‎ ‎‏در مسجد کار می کردند پخش کردم. چند خرما و چند تکه نان باقی ‏‎ ‎‏ماند. خواستم آن ها را بردارم که شریف قنوتی به من گفت آن ها را بده به من. او آن ها را لای روزنامه ای پیچاند و در جیب قبایش گذاشت. هنگام ‏‎ ‎‏ظهر، بعد از انجام نماز جماعت در حیاط مسجد، مرحوم حاج سید اعظم به من گفت به آقای شریف قنوتی بگو شاید به خانه ما بیاید. گفتم: آقا به ‏‎ ‎‏منزل حاج سیداعظم تشریف می برید؟ گفت: می خواهم فعلاً استراحت ‏‎ ‎‏کنم. کنار درخت چنار گلیم کهنه اش را پهن کرد و عبایش را زیر سرش ‏‎ ‎‏گذاشت و خوابید. من در فکر بودم که آقا چه می‌کند. وقتی که مردم ‏‎ ‎‏رفتند و مسجد خلوت شد آقای شریف قنوتی یک کاسه آب آورد و ‎‏همان چند تکه نان و چند دانه خرما را آورد و مشغول خوردن شد. آن ‏‎ ‎‏نان و خرما ناهارش بود و پس از آن کتاب مفاتیح الجنان را آورد و شروع ‏‎ ‎‏به خواندن دعا کرد.»
    در جنگ هم با آنکه خودش برای رزمنده‌ها غذا می‌برد، وقتی آن ها ‏‎ از او می‌خواستند که در کنارشان بنشیند و با آنان غذا بخورد، شریف ‏‎ ‎‏قنوتی جواب می‌داد که اگر شما غذا بخورید مثل این که من خورده‌ام، ‏‎ ‎‏بعد خودش نان خشک می‌خورد و سر به‏‎ ‎‏آسمان می‌کرد و خدا را شکر ‏‎ ‎‏می‌گفت‏‎.‎
    او در زندگی شخصی خود به هیچ عنوان اسراف نمی‌کرد. به گفته ‏‎ ‎‏همسرش راضی نشد در سفره‌اش دو نوع غذا گذاشته شود. او به نان ‏‎ ‎‏و سبزی علاقه زیادی داشت و: «در این چند سالی که من با ایشان ‏‎ ‎‏زندگی کردم اصلا برنج و خورشت درست نکردم! حتی زمانی که میهمان ‎‏داشتیم به خاطر او برنج ساده و دو عدد تخم مرغ نیمرو می‌کردم و ‎‏می‌گذاشتم روی برنج او» به گفته نزدیکان، غذای شیخ در اغلب روزها ‏‎ ‎‏ظهر یک تکه نان و ماست و شب یک تکه نان و چند عدد خرما بود‏‎.‎ محمدتقی دلاور‏‏ اردکانی می گوید: «آقا شبی دو یا سه ‏‎ ‎‏ساعت بیشتر خواب نداشت و بعد بلند می شد و مطالعه می‌کرد و مقید ‏‎ ‎‏به نماز شب بود که خودم چند بار در کنار پنجره ایشان را دیدم.» و به نقل از اسفندیار محمدیان: «صبح ها وقتی که برای ادای نماز صبح به مسجد می آمدیم می‌دیدیم که ‏‎آقا نماز شبش را خوانده و عبادتش را انجام داده است. بخاری مسجد هم ‏‎ ‎‏معلوم بود که از ساعت ها پیش روشن بوده است. او نماز شبش ترک ‏‎ ‎‏نمی شد.»
    به شهادت همه اطرافیان، ‏او در رفتار و گفتارش صداقت داشت و قول و عملش یکی بود. ‎‏انسانی وارسته و از دنیا بریده و زاهد و اهل تقوا و تهجد بود‏‎.‎ 


    اولین سری که به نیزه رفت، متعلق به شهیدی از روحانیت بود

    غروب سرخ خرمشهر، این شهر خدایی خون، مقتل عاشورایی «شیخ شهید» بود. دستور پیشروی یگان‌های دشمن به سوی خرمشهر، در 24 مهر 1359 صادر شد و خیابان چهل متری این شهر، به عنوان خیابان مرکزی، شاخص تقسیم نیروها و محورها قرار گرفت. با گذشت ساعاتی از روز، در حالی که مدافعان اندک شهر به مقابله مشغول بودند، یگانی از نیروهای دشمن با راهنمایی ستون پنجم، خود را به خیابان چهل متری رساند و با استقرار تیربار در چند نقطه و موضع گیری تک تیراندازان در ساختمان‌های مسلط بر این خیابان، محور مرکزی و اصلی ترین راه پشتیبانی و رفت و آمد نیروهای مدافع را بستند. دشمن، ماشین حامل شهید شریف قنوتی را در این خیابان هدف قرار داد. پس از برخورد هفت یا هشت گلوله به بدن شهید، ماشین با آرپی جی هدف قرار گرفت و واژگون شد. دشمن که از همان ابتدا در پی دستگیری و شهادت شهید شریف قنوتی بود، پیکر مجروح او را اسیر کرد و با سر نیزه کلاشینکف، به شقیقه او ضربه زد و به شهادتش رساند. بعثی‌ها پس از به شهادت رساندن این پاکمرد دلیر، با سرنیزه سرش را از بدن جدا کردند اما هنوز این آخر کار نبود. لشکریان دشمن در اطراف پیکر شیخ شریف به رقص و پایکوبی پرداختند هلهله می‌کردند و فریاد می‌زدند: «قتلنا الخمینی، قتلنا الخمینی»: ما خمینی را کشتیم!…
    روز 28 مهر 59 با خون شیخ و یاران مخلص و پاکبازش، خرمشهر، خونین شهر شد. پیکر مطهر شیخ با حمله مدافعان اسلام از صدامیان پس گرفته شد و با قبای خونین ـ که کفنش شده بود ـ در قبرستان شهدای آبادان، قطعه شهدای خرمشهر در میان یارانش غریبانه دفن شد تا برای همیشه مزارش میعادگاه عاشقان و آزادگان باشد. شهیدی که در وصیت نامه‌اش، چنین گفته بود: «امروز، روز امتحان است. برای خدا کار کنید؛ و خود را به سختی بیندازید و جسمتان را پرورش ندهید، که این جسم فانی است و روزی به زیر خاک می‌رود. شهادت، سعادتی است که نصیب هر کسی نمی‌شود. خون پاک و مطهر می‌خواهد.»

    محمدمحسن، فرزند شیخ شریف، لحظه دیدار با پیکر بی جان پدرش را ‏‎ ‎‏چنین‏‏ توصیف می کند: «... وقتی جنازه را به ما نشان دادند من متوجه ‏‎ ‎‏سر شیخ نبودم که چه وضعی دارد. مثل این که آن قسمت را نمی‌دیدم. ‏‎ ‎‏فقط نگاهم به چهره نازنین پدر بود. صورت و محاسنش خونین و ‏‎ ‎‏ارغوانی بود، لب هایش باز بود و حالت تبسم داشت. دندان های زیبا، ‏‎ ‎‏سفید و نورانی‌اش نمایان بود و حالتی داشت که گویا در آن لحظات ‏‎ ‎‏آخر درد زیاد و طاقت فرسایی را متحمل شده بود. قبای خونین تنش را ‏‎ ‎‏به زیبایی پوشانده بود، کفش هایش نیز خونین بود. نگاه بعدی من به ‏‎ ‎‏دست راستش بود، مشت اش را گره کرده بود، اما خونین. خم شدم و ‏‎ ‎‏دستش را بوسیدم. این دست چه قدر رنج این روح بزرگ را تحمل ‏‎ ‎‏کرده بود. چندین بار ناخن های این دست را کشیده بودند. فریاد ‏‎ ‎‏دژخیمان و ستمگران در‏‎ ‎‏گوشم می پیچید: بگو ببینم با [آیت الله] خمینی‏‏ ‏‎ ‎‏چه ارتباطی داری؟ چرا علیه اعلیحضرت شاهنشاه تبلیغ می کنی؟ به ‏‎ ‎‏دستور چه کسی به خانواده های زندانیان سیاسی مذهبی کمک می کنی؟ ‏‎ ‎‏خودت به این کوچکی ولی اسمت ساواک شیراز‏‏ را به لرزه درآورده. تو ‏‎ ‎‏در همه جای ایران‏‏ پرونده داری... نگاهم را از چهره مظلوم شیخ گرفتم ‏‎ ‎‏و به بقیه شهدا چشم دوختم...» پیکر شریف قنوتی در معیت عده اندکی از دوستان و نزدیکان با ‏‎ ‎‏یک وانت نیسان به سمت غسالخانه آبادان‏‏ حرکت داده شد. دشمن ‏‎ ‎‏همچنان آبادان را زیر آتش توپخانه قرار داده بود. برادران سپاه در ‏‎ ‎‏غسالخانه لباس های شیخ شریف را کندند و چند عکس از پیکر مثله شده ‏‎ ‎‏ایشان گرفتند و دوباره قبایش را پوشاندند. این قبا همان قبای اهدایی ‏‎ ‎‏حاج شیخ عبدالستار اسلامی‏‏ بود که چند جای آن سوخته بود و چند ‏‎ ‎‏جایش نیز به وسیله ترکش و گلوله سوراخ شده بود. شیخ شریف ‏‎ ‎‏سرانجام در گلزار شهدای آبادان به خاک سپرده شد‏‎

     

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما