دوشنبه 28 مهر 1404 - Mon 20 Oct 2025
  • واکنش امام خامنه‌ای به ادعای ترامپ درباره صنعت هسته‌ای ایران: به همین خیال باش! +فیلم و صوت

  • نگرانی درباره احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، به طور کامل بر طرف نشده

  • آیا اژدهای پکن بر معامله‌گر نیویورکی چیره شده است؟

  • ‌پایان اقتدار شورای امنیت و آغاز عصر نظم نوین جهانی

  • از برجام تا برهوت؛ محصول نابلدی و بی‌دانشی

  • اگر یزید توانست شما هم می‌توانید

  • جاسـوس و جاسوسی از نگاه اسـلام

  • شرم‌الشیخ سوم روسیاهی پادوهای داخلی ترامپ

  • سخنان ترامپ درباره صلح با ایران، فریب است

  • آغاز عملیات آزادی اسرا در تل‌آویو و غزه/ بیانیه مهم گردان‌های قسام در باره توافق تبادل اسرا/ صلیب سرخ دومین گروه از اسرای اسرائیلی را تحویل گرفت/ اولین گروه اسرای فلسطینی وارد غزه شدند +عکس و فیلم

  • طرح ترامپ، اعتراف واضح به اقتدار مقاومت

  • ایران پس از شرم ‌الشیخ!

  • پروژه خطرناک جدید ظریف؛ خلع سلاح به نام «مردم»

  • دل آرام، اراده مستحکم، ایمان ژرف و امید زنده، نتیجه اقامه نماز با خشوع و دل‌سپاری به خداست

  • زور آخر حماس و اسرائیل!

  • ادعای سرزمینی یا دیکته زیرزمینی؟!

  • صلح به سبک ترامپ؛ فرمان از واشنگتن، سکوت از تل‌آویو

  • رویداد ملّی «ایران همدل» برگزار شد

  • بی هنران را بگو‌ حجاب قانون خداست

  • ترامپ چگونه آمریکا را بی‌اعتبار کرد؟ فارن‌افرز پاسخ می‌دهد

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 411828
    تاریخ انتشار: 28/مهر/1404 - 15:25

    شهیدی که به نماز شهره بود +عکس

    حسن ترک، عارف لشکر انصار بود؛ از سجایای اخلاقی گرفته تا تفسیر موارد سیاسی، از ذکر همیشگی نهج‌البلاغه تا کمک به خانواده‌های بی‌بضاعت از همه لحاظ تک بود، توجه به سن و سالش نکنید در همان ۲۲، ۲۳ سالگی دل در گرو ایمان داده و سر به دین سپرده بود.

    شهیدی که به نماز شهره بود +عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    ماندم از کجا شروع کنم، از شوق مادر و فرزندی یا نجواهای شبانه، یا حزن صدای یوسف.صدایی حزن انگیز اما جذاب که اگر سیمای نورانی هم افزون شود حسن را متجلی می‌کند، حسنی که به واسطه علاقه مادرش به امام حسن(ع)، حسن نام گرفت و همچون تاجی بر تارک این سرزمین درخشید.نباید گذشت، از حسنی که فرزند ایران شدنش از دست مادری برمی‌آید که افق نگاهش عشق باشد به ائمه اطهار، حالا مهر مادری هم چاشنی شود و در نهایت حسن ترک، جوان یکه تاز در ایمان ظهور و بروز کند.حسنی که از ۲ سالگی مهمان همدانا می‌شود و سنگ صبور مادر و پای ثابت محفل قرآنی حاج آقا مسکین، حسن به طور خاص حسن‌وار زیست و شکوه از خود به جا گذاشت، چنان شکوهی که دست زمان و رد زمین به گرد پایش نرسید.حسن عجین با قرآن، دیپلم گرفته نگرفته حدودا سال ۶۰ راهی شد و به جرگه رزمندگان پیوست؛ انگار دلش در هوای معنویت تپیدن می‌خواست. انگار که با صدای حزن انگیز دل به دلدار داد و شد همرزم مردان خدا؛ تکه کلامش به بچه‌های رزمنده مرد خدا بود، تکه کلامی که بیشتر از همه به حسن می‌خورد و معرف حال و حالاتش بود، واقعا مرد خدا بود.

    عابد و زاهد در زیرزمین خانه پدری

    حسن ترک، خاصه عابد و زاهد بود تا جایی که مادر دم به دم از عبادتش یاد می‌کند و به زیرزمین خانه سری می‌زند تا شاهد نمازهای شبش باشد.«زیرزمین خانه جای عبادت‌های او بـود، نصف شب بلنـد می‌شدم و می‌دیدم حسن توی رختخوابش نیست؛ سراغش می‌رفـتم و بله! می‌دیدم داخـل زیرزمین ایستاده و نماز می‌خواند. گوشه‌ای می‌ایستادم و نگاهش می‌کردم، آن وقت‌ها نوجوان بود اما آن قدر با دقت و با تواضع نماز می‌خواند که غبطه می‌خورم به حال و احوالش، اصلا انگار از نماز خواندن خودم شرمم می‌آمد.»مادرانه‌های، مادر گُل کرده و دلش برای دلاور فرزندش غنج می‌رود، حظ می‌کند و ذوق به چشمانش می‌رسد و فریاد می‌شود، «خیلی دوستش داشتم، البته اهل خانه همگی دوستش داشتند و از قول من داداش حسن صدایش می‌کردند.خب در غربت حامی و همراه بود از اول که به دنیا آمد دل به دلش دادم نه مثل هر مادر و فرزندی! جوری دیگر نور چشمم بود، هر وقت هم که به جبهه می‌رفت از زیر قرآن ردش می‌کردم و می‌نشستم برایش دعا می‌خواندم. مادرانه از خدا می‌خواستم بچه‌ام را سالم نگه دارد، یکبار که به مرخصی آمد گفتم: «حسن جان! شب و روزم شده دعا کردن برای سلامتی تو، لبخند زد مثل همیشه و سرش را پـایین انداخت و گفت: «چند بار می‌خواستم شهید شوم اما نشد، خیلی عجیب بود.»
    سرش را که بالا گرفت، چشمه اشکش جوشیده بود و سُر خورده بود روی گونه‌هایش، با همان اشک و صدای لرزان گفت: «مامان از این پسرت بگذر! دعا کن شهید شوم، رضا شوی برگه عبورم را می‌دهند!». ناراحت شدم، تاب ناراحتی‌ام را نداشت، دست به کار شد تا از دلم درآورد با خنـده گفـت: «اگـر زحمتی نیست، دعا کن اسیر نشوم.»دیگر برای سلامتی حسن دعا نکردم؛ انگـار از ته دل راضی شده بـودم، رضا داده بودم به رضای خدا، تکه‌ای از جگرم بود امـا هر وقت حال و حالت دعا داشتم یاد لحن صدا و سیل اشکش می‌افتـادم و تـصویر چـشم‌های نمناکش می‌نشست در خانه چشم‌هایم، بعد دست به آسمان می‌کشیدم و می‌گفتم: «خدایا، بچه‌ام به اسارت عراقی‌ها در نیاد.»

    مادر، تنها دلبستگی دنیای حسن بود

    حسن سوای عاشقانه‌هایش با مادر، بابایی هم بود انگار که سری از هم سوا داشتند؛ به دنیا دل نمی‌بست اما احترام به پدر و مادر را اوجب می‌دانست، پدر حسن آقای جبهه‌های حق، همیشه به او اصرار می‌کرد، یک دست کت و شلوار بخرد و لااقل کمدش را صفا دهد.«حسن جانم! بیا برویم خیاطی برایت یک دست کت و شلوار سفارش بـدهم» حسن جان خانواده ترک اما می‌خندید و می‌گفت: «پدر جان من یک دست لباس قشنگ پاسداری دارم، اگر بهم نمی‌آید بگو!».قامت بلندبالای حسن دیرزمانی است بین تار و پود همان لباس قشنگ پاسداری هویداست و به گمانم دلخوشی شده برای مادرانگی‌های مادرش و یحتمل درد دل‌های پدرانه پدرش قبل از وصال به فرزند.
     

    حسن به نماز شهره بود

    عارف لشکر انصار بود؛ لقبی که سخت برازنده حسن بود، از سجایای اخلاقی گرفته تا تفسیر موارد سیاسی، از ذکر همیشگی نهج‌البلاغه تا کمک به خانواده‌های بی‌بضاعت همه جوره عارف مسلک بود و تک، توجه به سن و سالش نکنید در همان ۲۲، ۲۳ سالگی دل در گرو ایمان داده بود و سر به دین سپرده بود.واهمه هم نداشت، نه از جنگ و جراحت، نه از شهادت و ایثار، چشم در چشم دشمن می‌جنگید و ردی از رادمردی به جا می‌گذاشت و بعد هم در چشم همرزمانش خاطره می‌شد و یادی برایبازگو کردن خاطرات، مثل «عملیات مسلم‌بن‌عقیل در منطقه سومار نیمه‌های شب مجروح شد، ترکش به پشت گردنش خورد و لب و صـورتش مجـروح شد.خون پخش می‌شد و زمان از ‌دست می‌رفت تا آمبولانس رسید، نفس کشیدن لحظه لحظه برایش سخت و سخت‌تر می‌شد و حسن غرق در خون با ایما و اشاره پیغام داد که بایستید، حرفش اول و آخر بود، لاجرم آمبولانس ایستاد و حسنِ با خون یکی شده در وانفسای زمان، تیمم کرد و نماز خواند؛ نَقل نماز خواندنش حتی در بحبوحه جدال با زندگی دهان به دهان می‌چرخید و سینه به سینه می‌رسید.بار دیگر از ناحیه پای راست مجروح شد، در راه بازگشت بچه‌هـا نوبت بـه نوبت کولش می‌گرفتند، مثل همه روز و دقیقه و هفته عمرش دلش طاقت نیاورد و با اصرار و انکار همرزمان زمین آمد و تمام راه لنگان لنگان برگشت.
     

    پرواز در فاو

    گفتنی از حسن ترک، فرمانده جوان عارف مسلک این دیار بسیار است و گویی کلمه کم می‌آورد و عهده‌دار خلوص فرزند غیور ایران نمی‌شود، فرزندی که ردپای ایستادگی و دفاع جانانه‌اش در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک با سمت دستیار محور با آسیب از ناحیه کتف و فک عیان است. عملیات والفجر ۲ با سمت معاون مسئول محور و عملیات والفجر ۴ با مسئولیت تیپ عمار هم حضور داشت و یادگاری گذاشت دوش به دوش ترکش و خمپاره، حسن در عملیات والفجر ۵ در چنگوله مسئول محور بود و سرانجام آخرین حضور او در محفل عشق بازی والفجر ۸ بود که در این عملیات مسئولیت طرح و عملیات تیپ انصارالحسین(ع) را بر عهده گرفت و عاشقانه در فاو به پرواز درآمد و شد حسن همه ایران.

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما