یکشنبه 20 مهر 1404 - Sun 12 Oct 2025
  • طرح ترامپ، اعتراف واضح به اقتدار مقاومت

  • ایران پس از شرم ‌الشیخ!

  • پروژه خطرناک جدید ظریف؛ خلع سلاح به نام «مردم»

  • دل آرام، اراده مستحکم، ایمان ژرف و امید زنده، نتیجه اقامه نماز با خشوع و دل‌سپاری به خداست

  • زور آخر حماس و اسرائیل!

  • ادعای سرزمینی یا دیکته زیرزمینی؟!

  • صلح به سبک ترامپ؛ فرمان از واشنگتن، سکوت از تل‌آویو

  • رویداد ملّی «ایران همدل» برگزار شد

  • بی هنران را بگو‌ حجاب قانون خداست

  • ترامپ چگونه آمریکا را بی‌اعتبار کرد؟ فارن‌افرز پاسخ می‌دهد

  • اسنپ‌بک؛ طلاق ایران از غرب و آغاز دوران جدید ژئوپلیتیکی / وقت تغییر پارادایم از غربگرایی به واقع گرایی

  • واقعیت میدانی یا سلاح روانی دشمن؟

  • آقای باهنر، منظورتان چیست؟!

  • افشای شبکه عملیات سایبری اسرائیل در ایران / جعل اخبار بی‌بی‌سی+عکس و سند

  • آیت‌الله خاتمی: راه مقابله با جنایات، مقاومت است

  • آقای ترامپ، سرسختی فلسطینی‌ها را از نتانیاهو بپرس

  • بزرگ فکر کنیم تا در تله جنگ روانی نیفتیم

  • تصویر منتشر نشده سید حسن نصرالله در مسجد جمکران

  • تمام دوربین‌های سر چهار راه‌های ما در اختیار اسرائیل است و لحظه‌ای رصد می‌شوند

  • دیدن ژنرال‌ها و دریاسالارهای چاق در پنتاگون غیر قابل قبول است/ دیگر خبری از مردان زنانه‌پوش نخواهد بود، کار ما با این مزخرفات تمام شد

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 411240
    تاریخ انتشار: 20/مهر/1404 - 11:55

    مجازات دیوارنویسی در زندان‌ الرشید عراق

    در دوران اسارت هر کاری بهانه‌ای می‌شد برای شکنجه و آزار و اذیت اسرا. خلیل رضایی از رزمندگان بوشهری روایتی دارد از مجازات اسرا؛ آن هم به خاطر اینکه روی دیوار نوشته بودند؛ الله‌ واحد، خمینی قائد.

    مجازات دیوارنویسی در زندان‌ الرشید عراق

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» 

    دوران اسارت خاطرات تلخ و شیرین زیادی برای آزادگان هشت سال دفاع مقدس به همراه دارد؛ یکی از این خاطرات، مربوط به دیوارنویسی در زندان الرشید بغداد است که خلیل رضایی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بوشهر آن را روایت کرده است.ما حدوداً ۴۵ روز در پادگانی الرشید بغداد بودیم.
     
    ما حدود ۳۰ نفر بودیم که همه را در یک سلول‌ ۱۰ متری جا داده بودند. فضای خیلی تنگی بود که فقط می‌توانستیم بنشینیم؛ از خوابیدن و دراز کردن پا خبری نبود. از در سلول‌ که خارج می‌شدیم، یک راهرو داشت که دیوارش گچی بود. یک روز یکی از اسرا روی دیوار گچی راهرو نوشت، الله واحد؛ خمینی قاعد.
    در  واقع او می‌خواست عشق و ارادت خودش را به ولایت نشان بدهد. نیروهای بعثی گفتند، اینها اسیر ما هستند، گرفتار هم هستند ولی در عین حال دست از اعتقادات خودشان برنمی‌دارند؛ بنابراین آنها یک دیوارنویسی را بهانه کردند برای شکنجه و آزار و اذیت اسرا؛ کاری هم نداشتند که آن اسیر زخمی است یا سالم؛ همه را می‌زدند.

    بعثی‌ها با این کار می‌خواستند هم بین بچه‌ها تفرقه ایجاد کنند هم اینکه نویسنده شعار مشخص شود. آنها چند روزی بچه‌ها را تحت فشار و شکنجه قرار دادند اما موفق نشدند؛ بعثی‌ها آنقدر اسرا را زدند که دیگر خسته شدند؛ سپس بچه‌ها را در دو ردیف روبروی هم قرار دادند. بعد به اسرا گفتند باید همدیگر را بزنید؛ یعنی من باید جلوی بعثی‌ها به صورت دوستم، همرزمم و هموطنم می‌زدم.

    ما از سر ترحم، آهسته می‌زدیم، بعثی‌ها می‌آمدند و عملی نشان می‌دادند و می‌گفتند اینطور بزنید!بچه‌ها به ناچار به حرف بعثی‌ها گوش دادند اما نه اتحاد و اعتقاد اسرا از بین رفت و نه اینکه کاتب آن شعار لو رفت.چون اگر او را پیدا می‌کردند چیزی جز مرگ در انتظارش نبود.

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما