به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از فارس ،
یکی از مجریهای شبکه سلطنتطلب منوتو گفته است که «شاه از قدرت دست کشید، نه کُشت، نه به زور خواست بماند و اینکه میگویند فرار کرد، چرت و پرت محض است؛ او حکومت را خودش تحویل داد».
مجری منوتو با این سخنانش در واقع سعی دارد چهرهای دموکراتیک و شخصیتی مردمدوست از محمدرضا پهلوی ارائه دهد. اگر همین ادعا را نیز از او بپذیریم، باز هم چندان به نفع محمدرضا شاه نیست؛ چراکه به خودیِ خود نشان میدهد که مردم در آن دوران، حکومت پهلوی را نمیخواستند و بهخاطر عدم تمایل شدید نسبت به پهلوی، انقلاب کردهاند.
اما درباره این ادعا ـ که شاه فرار نکرد ـ بررسی خاطرات رجال عصر پهلوی و یا به عبارتی، مقامات بلندپایه در حکومت پهلوی، میتواند مسأله را برای ما روشن سازد.
.png)
سپهبد «حسین فردوست» رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی و رئیس دفتر ویژه اطلاعات در حکومت پهلوی که از دوستان دوران کودکی محمدرضا شاه نیز بوده است، در خاطراتش از یک طرح امنیتی که برای مراقبت از جان محمدرضا پهلوی ترتیب داده شده بود، پرده برمیدارد.
حسین فردوست در خاطراتش مینویسد: «یکی دیگر از وظایف سازمان بیسیم، طرح خروج اضطراری محمدرضا از کشور بود. یعنی شرایطی که محمدرضا باید سریعاً از کشور میگریخت. برای این منظور، زمین مناسبی در جاده تهران-قم (حدود کهریزک) تهیه شد که برای نشستن یک هواپیمای دوموتوره کافی بود. برای تمرین عملیات فوق، هر ۹ ماه یا یک سال، خلبان مأمور این کار از انگلستان به تهران میآمد. ستاد مرکزی بیسیم پیشنهاد کرد که لازم است سازمان، با افسری از نیروی هوایی در تماس باشد و وی هیچگاه عوض نشود.
رئیس MI6 سفارت نیز در این امر مُصِرّ بود. لذا مسأله را با ارتشبد خاتمی مطرح کردم و او پس از کسب اجازه از محمدرضا، سرلشکر آذربرزین [که بعداً سپهبد شد] را معرفی کرد و گفت: این فرد همیشه با شما در تماس باشد؛ چون مورد اطمینان است. از آن پس هرگاه خلبان انگلیسی به تهران میآمد، فروزین به اطلاع آذربرزین میرساند و او در جلسات ستاد مرکزی شرکت میکرد.
آذربرزین تسهیلات لازم را فراهم مینمود و سپس چند پرواز شبانه در بدترین شرایط جوی هوای ابری یا بارانی با دید کم در زمین فوق انجام میشد و از چند چراغ نفتی برای تعیین حدود باند فرودگاه استفاده میشد. قرار بود که محمدرضا با هلیکوپتر به محل فوق رسانده شود و هواپیما به محل تعیینشده پرواز کند. گفته میشد که اگر تمام ایران تصرف شود، محمدرضا به پاکستان خواهد رفت و اگر فقط شمال کشور اشغال شود، به جزیره کیش یا یکی از جزایر خلیجفارس خواهد رفت». (خاطرات حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، جلد ۱، صفحه ۳۶۲.)
گفتنی است که خودِ «تیمسار آذربرزین» نیز در مصاحبهای، این موضوع را تأیید کرده و به تمرین فرار محمدرضا شاه اذعان داشته است.
درباره این ادعا نیز که گفته میشود «شاه نکُشت و رفت» میتوان به واقعه میدان ژاله که به «جمعه سیاه» معروف شد، اشاره کرد و به نادرستی این ادعا پی بُرد. «فرد هالیدی» نویسنده و متخصص روابط بینالملل و خاورمیانه در کتاب «ایران: دیکتاتوری و توسعه» مینویسد: «در میدان ژاله تهران [۱۷شهریور۱۳۵۷]، بین سربازان و تظاهرکنندگان درگیری به وجود آمد و... نزدیک به سههزار نفر کشته شدند». (فرد هالیدی، ایران دیکتاتوری و توسعه، صفحه ۲۹۲.)

همچنین، «اسدالله علم» وزیر دربار پهلوی، در خاطراتش مینویسد: «عرض کردم: اگر واقعاً دست کسی به خون آلوده نباشد چرا باید کشته شود؟ برای صِرف همکاری با محرّکین، مجازاتِ اعدام زیادی است. شاهنشاه فرمودند: ولی در قانون محاکمات نظامی، اینها هم متهم در آشوب و بَلوا هستند و باید اعدام شوند! عرض کردم: درست است ولی وجداناً صحیح نیست؛ چه بسا راه بیایند و بعدها اصلاح شوند. فرمودند:مثل این است که تو هم پفیوز شدهای». (یادداشتهای علم، جلد ۲، صفحه ۲۸۸، ۶ خرداد ۱۳۵۱.)

اما در این مورد که مجری منوتو قصد دارد محمدرضا پهلوی را مردمدوست و طرفدار دموکراسی معرفی کند، میتوان به جمله معروف محمدرضا شاه در سال ۱۳۵۳ اشاره کرد که گفته بود: «جای کسی که با قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب ۶ بهمن مخالف است، در زندان است یا خروج راحت برای همیشه از کشور». (روزنامه اطلاعات، ۱۲ اسفند ۱۳۵۳.)

همینطور، در دیگر منابع نیز میتوان نظر صریح محمدرضا پهلوی درباره دموکراسی و نظر مردم را یافت. «اسدالله علم» در خاطراتش نوشته است: «مکرر به شهبانو عرض کردهام با آنکه معتقدم سلطنت در ایران با توجه به سُنن ملی که ما داریم، هنوز تا لااقل دویست سیصد سال دیگر، طرف احتیاج مبرم کشور است، ولی حقیقت این است که سلطنت در دنیا رنگی ندارد؛ آن هم سلطنت موروثی! یعنی خلاف عقل و منطق است.
به چه مناسبت فرزند بزرگ شاه باید مالک جان و مال مردم باشد؟ مگر آنکه شاه سلطنت بکند نه حکومت. آن هم در ایران، ممکن نیست؛ یعنی محض آنکه شاه به سلطنت کردن قانع شد، فاتحهٔ خودش را خوانده است؛ مثل احمدشاه قاجار و امثالهم و واقعاً مردم هم رشد آن را ندارند که قابل حکومت دموکراسی باشند. به قول شاهنشاه، اگر قرار باشد در ایران حکومت دموکراسی واقعی برقرار گردد ، ۲۷ میلیون جمعیت ایران، ۲۷میلیون رأی مختلف و مخالف یکدیگر میدهند». (یادداشتهای علم، جلد ۲، صفحه ۴۶، ۱۹ اردیبهشت ۱۳۴۹.)