چهارشنبه 02 مهر 1404 - Wed 24 Sep 2025
  • «تکبیرهای جامانده»

  • اتحاد ملت ایران در جنگ ۱۲ روزه، دشمن را ناامید کرد/ مردم به خیابانها آمدند اما علیه دشمن نه علیه نظام اسلامی + فیلم

  • بی‌اعتنایی به قانون حجاب وبال‌تان می‌شود

  • رهبر انقلاب و یک حقیقت آشکار درباره اروپا+فیلم

  • پشت پرده فریب آمریکا: از نابودی برنامه هسته‌ای لیبی تا توطئه علیه ایران

  • تیم ملی کشتی فرنگی ایران قهرمان جهان شد /شانس یک طلا و یک برنز ایران در ۳ وزن دوم /سالتوهای مرگبار دلاور ایذه‌ای کشتی ایران + فیلم

  • مقاومت شعار نیست / مغز نظامی حزب‌الله که بود؟ +عکس

  • فرایند بازگشت تحریم‌ها: مکانیسم اسنپ‌بک در عمل

  • دعوت به آشوب چطور هو شد؟

  • ماشه را غرب می‌کشد خشاب را غرب‌زدگان پُر می‌کنند

  • این است اتحاد جهان اسلام / اتحاد 57 کشور اسلامی برای شکست طلسم نیل تا فرات / ایران پرچمدار شکست اسرائیل +فیلم

  • آیا حمایت از دولت مصلحتی است؟

  • چند نکته درباره ابهامات توافق با گروسی

  • تجاوز صهیونیست‌ها به قطر اثبات حقانیت منطق ایران است

  • راه مقابله با رژیم صهیونیستی، مقاومت است نه التماس به سازمان ملل

  • ۱۰ آسیب برزخ «نه‌صلح ، نه‌جنگ» و یک درس مدیریتی

  • موافقت رهبر انقلاب با شرایط و ضوابط عفو و تخفیف مجازات محکومان دادگاه‌ها

  • پیشنهادی به دولت برای روایت قدرت

  • تغییر نام وزارت دفاع آمریکا به وزارت جنگ و سناریوهای پیش رو

  • سانسور سفر مهم پزشکیان به چین به‌خاطر مخالفت با مکانیسم ماشه

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 409988
    تاریخ انتشار: 02/مهر/1404 - 20:25

    رازهای ناگفته کتاب‌های درسی؛ قصه‌هایی که کودکی‌مان را ساختند+عکس

    کتاب‌های درسی رفته رفته به خاطرات جمعی و مشترک نسل‌ها تبدیل می‌شوند، به بهانه مهرماه و آغاز سال تحصیلی نگاهی به چرایی و چگونگی ساخته شدن درس‌های خاطره‌انگیز دهه‌های ۶۰ و ۷۰ انداختیم.

    رازهای ناگفته کتاب‌های درسی؛ قصه‌هایی که کودکی‌مان را ساختند+عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل ازمهر

    بچه‌های ایرانی با همه دلخوری‌هایی که از ۶ صبح پا شدن‌های اول مهر و مدرسه رفتن داشته باشند اما از یک جایی به بعد دلشان برای بعضی خاطرات دست جمعی تنگ می‌شود. مثلاً برای اتلاف وقت برای تراشیدن بی‌دلیل مداد کنار سطل زباله کلاس، احساس غرور با شنیدن جمله ساده «فلانی برو از پایین گچ بیار» یا برای استشمام بوی خوش نارنگی از ته کلاس و چرت زدن‌های یواشکی و پرمخاطره سر کلاس‌های گرم روزهای سرد. چیزهایی که شاید برای حافظه دسته‌جمعی همه ما ایرانی‌ها حکم یک میراث ناملموس را دارد میراثی که شاید عینی و قابل لمس نباشند اما تا آخر عمر توی ذهن تک تک ما جا خوش کرده‌اند یکی از این میراث‌های دوست‌داشتنی خاطرات مشترک بچه‌های دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ با کتاب‌های درسی است. کتاب‌هایی که شعر و داستان‌های ساده‌اش انقدر در ذهنمان ماندگار شد که حتی به ادبیات روزمره تک تکمان راه پیدا کرد. از حسنک کجایی، کوکب‌خانم و چوپان دروغگو گرفته تا شعرهایی مثل صد دانه یاقوت و باز باران با ترانه! درس‌های دوست‌داشتنی که حالا بعد از این همه سال برای تک تک‌مان حکم یک نوستالژی و خاطره خوش را دارد. خاطره‌هایی که احتمالاً کمتر کسی از پشت پرده ساخته شدن و نگارنده‌هایش خبر دارد.

     
    وقتی کار حسنک به زندان‌های ساواک کشید
     
    Preview
     
    «گاو ماما میکرد…گوسفند بع بع میکرد…سگ واق واق می‌کرد و همه با هم فریاد می‌زدند: حسنک کجایی؟» این بخشی از متن خاطره انگیز حسنک کجایی در سال دوم دبستان است که هنوز هم بعد از این همه سال پر قدرت جزو چند درسی است که در خاطراتمان همچنان پررنگ خودنمایی می‌کند. اما شاید کمتر کسی از سرنوشت پرپیچ و خم نویسنده این اثر خبر داشته باشد کسی که بعد از نوشتن این داستان سر از زندان‌های ساواک در آورد و بعدها دست از نویسندگی برداشت و بعد از حسنک دیگر هیچ کتابی ننوشت. محمد پرنیان خالق اثر حسنک کجایی در سال ۱۳۴۹ و حوالی ۱۹ سالگی در اتوبوس قیطریه - تجریش به ایده این کار رسید و آن را نوشت. «حسنک کجایی؟» که بعدها به شکل دیگری وارد کتاب‌های درسی شد بارها برای پرنیان دردسرساز شد. او بارها به خاطر حسنک‌کجایی مورد موآخذه قرار گرفت و راهی زندان شد. می‌گویند پرنیان بعد از آزادی راهی شمال کشور شد و تا آخر عمر در گمنامی تمام همان‌جا و کنار جنگل سیسنگان ماند. محمد پرنیان سرانجام در سال ۱۳۹۳ در سن ۶۲ سالگی دار فانی را وداع گفت.
     
    صددانه یاقوتی که در تیررس دشمن زاده شد
     
     
    Preview
     
     
    اگر شعر انار معروف‌ترین شعر دبستان همه نسل‌ها در کتاب‌های فارسی نباشد به راحتی می‌شود او را جزو ۵ شعر خاطره‌انگیز و ماندگار دوران مدرسه دانست. مصطفی رحماندوست کسی است که همه ما او را به واسطه اشعار کودکانه‌اش می‌شناسیم که شعر صددانه یاقوت و انار شاید معروف‌ترین اثر او به شمار می‌رود. اثری که با خواندنش شاید کمتر کسی احتمال دهد که این شعر دوست‌داشتنی متعلق به دوران جبهه و جنگ باشد؛ تاجایی که خود رحماندوست «صددانه یاقوت» را شعر جبهه می‌داند و درباره نحوه سروده شدن آن این طور تعریف می‌کند: ««در اوایل جنگ که هنوز سپاه تشکیل نشده بود، عضو گروه‌های نامنظم شهید چمران شدم. در یکی از عملیات‌ها جایی گیر کردیم و بی‌سیم زدند که در دیدرس دشمن هستید و نباید تکان بخورید. این سکوت بیش از ۳۰ ساعت طول کشید. گرسنه و تشنه بودیم و وضعیت بدی داشتیم و وقتی از دیدرس دشمن خارج شدیم حتی توان برگشتن نداشتیم به همین دلیل برای‌مان آب، نان و ماست چکیده فرستادند تا رمق پیدا کنیم و وقتی جعبه نان و ماست را باز کردند چند انار هم بود. همه شروع به خوردن نان و ماست کردند و من که خواستم باادب باشم به سراغ انارها رفتم و یک انار را که باز کردم و دانه‌هایش بیرون آمد یاد گردنبند مرحوم مادرم افتادم که یاقوت داشت و با خود گفتم «وای چقدر یاقوت» و این مقدمه‌ای برای سرودن شعر «صد دانه یاقوت» شد. همان‌جا گفتم: «صددانه یاقوت، دسته به دسته / با نظم و ترتیب یکجا نشسته». همان‌روز این شعر را نوشتم و فرستادم تهران که در مجله «کیهان بچه‌ها» چاپ شد.»
     
    دوکاجی با دو سرنوشت برای دو نسل
     
     
    Preview
     
    یکی از شعرهای دوست داشتنی کلاس چهارم برای بچه‌های دهه ۶۰ و ۷۰ شعر دو کاج بود که نام شاعرش را به خاطر فامیلی خاصش هنوز به یاد داریم. «محمد جواد محبت» دوکاج را سرود. شعری داستانی که در نیمه دهه ۵۰ وارد کتابهای درسی ما شد و مطلع آن با این بیت آغاز می‌شد «در کنار خطوط سیم پیام / خارج از ده دو کاج روئیدند / سالیان دراز رهگذران / آن دو را چون دو دوست می دیدند» این شعر داستان دوکاج را تعریف می‌کرد که در بزنگاه کمک خواستن، به یک دیگر کمک نکردند و به قول شاعر با تبر تلخ سرنوشت تکه تکه بشکستند. نکته این شعر جایی بود که درس دوکاج چند سالی از کتب درسی حذف شد و دست آخر خود شاعر با یک پایان متفاوت و شاد آن را به کتابهای درسی بازگرداند. پایانی که دو کاج جای قهر تصمیم به دوستی و کمک گرفتند و کاج آسیب‌دیده کم‌کَمک پا گرفت و سالم شد. شعری که حتی نامش از دو کاج به کاجستان تغییر پیدا کرد. بد نیست بدانید که محمد جواد محبت سرانجام در سال ۱۴۰۱ و در سن ۷۹ سالگی چشم از جهان فروبست.
     
    وقتی دریاقلی سورانی پطروس فداکار را بدرقه کرد
     
     
    Preview
     
     
    پطروس فداکار داستان یک پسر هلندی بود که شب تا صبح با انگشت کوچکش مانع شکستن سد و زیرآب رفتن خانه‌های مردم شد؛ شخصیتی که سال‌ها درکتاب‌های درسی ما حضور پررنگی داشت و یک خاطره مشترک را رقم زد؛ اما نکته اینجا بود که این داستان تنها یک قصه خیالی بود که حتی خود مردم هلند هم آن را به درستی نمی‌شناختند این در حالی بود که تاریخ سرزمین ما علی الخصوص در دفاع مقدس پر از قهرمانهای واقعی است که کسی از قصه آنها خبری ندارد؛ تا جایی که حبیب احمدزاده نویسنده و فیلمنامه‌نویس درباره این موضوع می‌گوید: «هنوز در کشور هلند هم کسی پطروس را نمی‌شناسد، ولی همه ما او را می‌شناسیم؛ راستی چرا هیچ‌وقت از خودمان نپرسیدیم چرا پطروس فداکار جای انگشتش یک چوب در سوراخ سد نگذاشت؟» نقدهای به جایی که سرانجام کارساز شد و درس پطروس از کتاب‌ها حذف و جای خود را به قهرمانانی مثل دریاقلی سورانی داد، قهرمانی که در دوران جنگ با بعثی‌های عراق مسافتی حدود ۲۰ کیلومتر را رکاب زد تا خبر حمله نیروهای عراقی را به نیروهای ایرانی برساند. قهرمانی که اگر نبود نیروهای بعثی می‌توانستند به شیراز و سایر شهرهای مرکزی ایران نفوذ کنند.
     
    «باز باران…» زیر بارش بمب و گلوله‌های جنگ جهانی
     
     
    Preview
     
     
    یکی از خاطرات مشترک و دوست‌داشتنی همه ما از دوران مدرسه زمزمه شعر دوست داشتنی «باز باران با ترانه..» است. شعری که با وجود طولانی بودن آن اما خیلی‌هایمان از حفظ کردن و خواندنش لذت می‌بردیم. بد نیست بدانید که این شعر دوست داشتنی که حال و هوای شرجی و بارانی گیلان را در دوران کودکی به همه ما هدیه می‌دهد سروده سید مجدالدین میرفخرایی متخلص به گلچین گیلانی است. شاعری که پیشه اصلی او پزشکی بود و در یک خانواده سرشناس در گیلان بزرگ شده بود. خیلی‌ها گمان می‌کنند که گلچین این شعر را در همین اقلیم سروده اما بد نیست بدانید که او وقتی برای تحصیل و زندگی به انگلستان مهاجرت کرد در دوران جنگ جهانی دوم و وقتی راننده آمبولانس بوده این شعر را به یاد زادگاهش سروده است.
     
    ایرانگردی رئیس اسبق مجلس با خانواده آقای هاشمی
     
     
    Preview
     
    اولین مواجهه همه دانش آموزان ایرانی در سوم دبستان با درس تعلیمات اجتماعی از قصه یک خانواده آغاز شد؛ یعنی «خانواده آقای هاشمی» داستان هم این طور آغاز می‌شد که آقای هاشمی، پدر خانواده کارمند اداره پست کازرون بود که از آنجا به نیشابور منتقل شده بود و با خانواده در حال نقل مکان از شهری به شهر دیگر بود. جالب اینجاست که کمتر کسی می‌داند که خالق این داستان و مؤلف این کتاب غلامعلی حداد عادل، رئیس اسبق مجلس است. کتابی که در زمان خودش به خاطر داستانی و سریالی بودنش از دیگر کتابهای درسی متمایز می‌شد ولی نهایتاً سال ۱۳۹۴ با تصمیم کارشناسان این داستان از کتاب حذف شد و خانواده آقای هاشمی از دانش‌آموزان ایرانی خداحافظی کرد.
     

    نظرات بینندگان
    نظرات شما