دوشنبه 06 مرداد 1404 - Mon 28 Jul 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • دفاع پیش‌دستانه مشروع ایران: ضرورتی امنیتی در برابر تهدیدات مستمر

  • الاغ نمی پرد یونجه، موز نمی دهد!

  • موازنه برتری قدرت موشکی بر قدرت جنگنده‌ها

  • آتش زیر خاکستر اگر شعله‌ور شود!

  • مکانیسم ماشه با مرگ برجام باطل شد فریب اروپا را نخورید

  • قدم زدن ظریف با داش کری چقدر برای ایران هزینه داشت

  • امام عزیز راحل فرمودند: نگذارید انقلاب اسلامی در دست نا اهلان و نامحرمان بیفتد

  • کاربست تجربه گران‌سنگ ۱۲ روز استقامت و هجوم ایران

  • مسلمانی پیشکش آدم هم نیستند!

  • آیا موج دوم جنگ جمهوری اسلامی و صهیونیست ها در راه است؟

  • از «وکالت تسخیری متجاوز» تا تسلیح حقیقی دشمن

  • ترامپ قلدری باج‌گیر است که حتی در مذاکره باید با اسلحه سراغش رفت

  • ایران نه‌تنها از آمریکا نمی‌ترسد بلکه آن را می‌ترساند/خداوند نصرت ملت ایران را تضمین کرده است+عکس و فیلم

  • روایت شهید حاجی زاده از مسیر پیشرفت در صنعت موشکی ایران/ رهبر انقلاب یک روند چند ساله جلوی چشمشان هست +فیلم

  • دسته‌گل‌های شما یکی دو تا نیست جناب ظریف!

  • بیانیه است یا دیکته اسرائیل و آمریکا؟!

  • موشک‌های ایران باعث شد اسرائیل درخواست آتش‌بس دهد+فیلم

  • مکانیسم ماشه کاغذ پاره است فریب نخورید!

  • چشم‌انداز فروپاشی اسرائیل از نگاه کارشناس پیشین بانک جهانی +عکس

  • انسجام آری؛ تسلیم خیر؛ استحاله هم هرگز!

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 406047
    تاریخ انتشار: 05/مرداد/1404 - 22:26

    جنگ ۱۲ روزه جگرم را سوزاند؛ با اشک کات می‌دادم همسر شهید آرامم می‌کرد+عکس

    راحله امینیان مجری برنامه «لاله خیز» درباره روایت‌های خانواده‌ های شهدا در جنگ ۱۲ روزه توضیح داد که برخی از آنها چگونه قلبش را سوزانده و علی‌رغم کنترل خود اما اشکش درآمده است.

    جنگ ۱۲ روزه جگرم را سوزاند؛ با اشک کات می‌دادم همسر شهید آرامم می‌کرد+عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از مهر

    هنوز برنامه‌های تلویزیونی در جنگ ۱۲ روزه در حال پیدا کردن رویکردها و سیاستگذاری‌های خود بودند که یک برنامه با نام «لاله خیز» همه همت خود را به کار برد تا یک به یک خانواده‌های قربانیان جنگ ۱۲ روزه را وسط همان سوگواری‌هایشان پیدا کند و به قاب تلویزیون بیاورد. مهم نبود این خانواده‌ها عزیزشان چه کاره بوده است هرکسی با هر سمتی و از هر قشر و سنی به برنامه آمدند مقابل راحله امینیان نشستند و از عزیزی گفتند که یکباره در جریان یک جنگ تحمیلی ظالمانه پر پر شده است. از شهدای پدافندی و افرادی که یکباره وسط میدان رفتند تا چهره‌هایی که هیچ گاه فکر نمی‌کردند یکباره موشک‌ها بر سرشان آوار شود. پسر نوجوانی که برای آزاد شدن پدرش از زندان اوین به آنجا رفت و دیگر برنگشت یا خانواده‌هایی که یک شب خوابیدند و نیمه شب بی خبر زیر موشک‌ها رفتند. اینها در این یک ماه مهمان برنامه «لاله خیز» و راحله امینیان مجری آن شدند و حالا امینیان از این روایت‌های دردناک می‌گوید.

     
    گفتگوی ما با راحله امینیان را می‌خوانید:
     
    *این روزها برنامه «لاله خیز» را روی آنتن دارید که تنها برنامه تلویزیون است که صرفاً سراغ خانواده‌های شهدا و قربانیان جنگ ۱۲ روزه می‌رود تا آنها را به مخاطب بشناساند. این برنامه برای خود شما چگونه شکل گرفت؟
     
    سال گذشته هم در جنگی که اسرائیل با لبنان داشت من علاقه‌مند بودم روایتی از مقاومت زنانه داشته باشم چون معتقد بودم جنگ‌ها معمولاً روایت‌های مردانه دارند و در این روایت‌ها، بسیاری از وقایع مهم از نگاه زنان نادیده گرفته می‌شود. به همین دلیل، تصمیم گرفتم روایتی زنانه از جبهه مقاومت ارائه دهم. این تصمیم، سخت و پرخطر بود، چرا که قبل از آتش‌بس به بیروت رفتم و در منطقه ضاحیه با زنان جبهه مقاومت گفتگو کردم؛ زنانی که همسر، مادر، خواهر یا دختر شهید بودند. هدفم این بود که صدای زنان در این جنگ شنیده شود.
     
    حالا این اتفاق در کشور خودم رقم خورده بود و فکر می‌کردم که روایت زنانه در طول ۱۲ روز جنگ، کجاست؟ من در تهران بودم و دغدغه ام این بود که این روایت زنانه چگونه می‌تواند منتقل شود؟ در فضای مجازی تلاش کردم تا حد امکان این روایت را منعکس کنم، هرچند با محدودیت‌هایی مثل دسترسی کم به دیتا و شرایط خاص جنگ مواجه بودم.
     
    *چرا تصمیم گرفتید در تهران بمانید، پیشنهادی هم داشتید که از تهران خارج شوید؟
     
    بله خیلی زیاد. حقیقت این است که احساس می‌کردم در شهر و خانه خودم، حتی با وجود بمب و موشک، امنیت بیشتری دارم. از سوی دیگر، این سوال برایم مطرح بود که تا کی باید شهر و زندگی‌ام را ترک کنم؟ اسرائیل را به عنوان یک رژیم جنگ‌طلب می‌شناسیم و می‌دانم اگر شروع به جنگ کند به راحتی از مواضع خود کوتاه نمی‌آید. حتی امروز معتقد هستم در آتش‌بس نیستیم، بلکه در یک توقف مقطعی جنگ به سر می‌بریم. طرف مقابل غیرقابل‌پیش‌بینی است و همین باعث شد در تهران بمانم. در روزهای پایانی جنگ، قبل از مطرح‌شدن بحث آتش‌بس، مدیر گروه تاریخ شبکه یک با من تماس گرفت و گفت قصد دارد روایتی را شروع کند که گفتگو با خانواده‌های شهدای اخیر است. با وجود اینکه من در شبکه سه فعالیت داشتم و نیاز به مجوزهای اداری بود، در همان لحظه قبول کردم و گفتم شما اجازه اش را از آقای علی فروغی مدیر شبکه سه بگیرید که او هم در لحظه موافقت کرده بود و گفته بود این کار باید در رسانه انجام شود و کل این پروسه تا شروع ضبط برنامه ۲ روز طول کشید.
     
    یعنی در اوج جنگ و زمانی که خانواده‌های شهدا درگیر مراسم تشییع و سوگواری بودند، ما ضبط را آغاز کردیم. برنامه جمعه ضبط شد و شنبه روی آنتن رفت. این شرایط بسیار ویژه بود، چرا که معمولاً برنامه‌های تولیدی دوران پیش‌تولید طولانی‌تری دارند. هماهنگی با خانواده‌ها در اوج مصیبت، کار بسیار دشواری بود اما توکل کردیم. در اولین ضبط از دوستان در اتاق ضبط خواستیم برای شهدا فاتحه بخوانند. به نظرم خود شهدا دست ما را گرفتند تا خانواده‌هایشان همکاری کنند.
     
     
    Preview
     
     
    نشستن و صحبت کردن با خانواده‌ای که تمام وجودش درد و زخم و دلتنگی است، برای من بسیار سخت بود. من آدم نسبتاً احساسی‌ای هستم. معتقدم مجری حق ندارد روی آنتن احساساتش را بروز دهد اما در این برنامه گاهی از کنترل خارج می‌شد
     
    *خود اجرای برنامه و گفتگوی بی واسطه با این افراد چقدر چالش داشت؟
     
    نشستن و صحبت کردن با خانواده‌ای که تمام وجودش درد و زخم و دلتنگی است، برای من بسیار سخت بود. من آدم نسبتاً احساسی‌ای هستم. معتقدم مجری حق ندارد روی آنتن احساساتش را بروز دهد اما در این برنامه گاهی کنترل روی خودم نداشتم و اساساً برنامه را بر پایه تبادل همدردی بنا نهادم. چون کاری که از دست من به عنوان یک هموطن در این برنامه برمی‌آمد، این بود که گوش شنوای دردها و زخم‌ها و دلتنگی‌هایشان باشم و با آنها همدردی کنم.
     
    به همین دلیل به همکارانم - تهیه‌کننده و همه دوستان - گفتم که در این برنامه به همدردی و همدلی خواهم پرداخت. خوشبختانه همه کاملاً دستم را باز گذاشتند و گفتند اجرای برنامه از صفر تا صد با خودم است. البته ما سردبیر داریم اما سردبیرمان بیشتر با سوژه و مهمان‌ها در ارتباط است. در واقع تمام فرآیند ضبط برنامه و کار مجری کاملاً به عهده خودم است. از آنها ممنونم که این آزادی عمل را به من دادند، هرچند مسئولیتم را هم سنگین‌تر کرد. باید در لحظه هم صحبت‌ها را می‌شنیدم، هم از دل صحبت‌ها برنامه را مدیریت می‌کردم و هم احساساتم را کنترل می‌کردم.
     
    *گاهی در این روزها شنیدن حرف‌هایی از یکی از خانواده‌های قربانیان یا تصاویر و ویدئوهایی که از انفجارها پخش می‌شد حال خیلی‌ها را دگرگون می‌کرد. این روایت‌های مستقیم از خانواده‌ها چقدر توانست مخاطب را آگاه کند؟
     
    ما سوژه‌های عجیب و دردناکی داشتیم. بارها قلبم در این برنامه از شنیدن روایت‌ها سوخته است. طیف‌های مختلف مردم، نه فقط افراد متدین و معتقد به نظام، بلکه حتی افراد متفاوت‌تر هم گاهی بازخورد داده‌اند و گفته‌اند که «با سوژه‌های شما خون گریه کردیم». تمام تلاشم این است که برای مخاطبی که ممکن است هنوز شبهه‌ای داشته باشد، این موضوع را روشن کنم. مثلاً یکی از شب‌ها سوژه ما پسری بود که برای آزادی پدرش که در زندان بود، برای انجام کارهای اداری به اوین رفته بود و درست زمانی که زندان اوین را موشک‌باران کردند، به شهادت رسید. با پدر و مادر این شهید گفتگو کردیم. البته ما با خانواده‌های شهدای نظامی هم صحبت می‌کنیم، چون آنها هم هموطنان ما هستند و احترام به آنها وظیفه ماست. اما تلاش می‌کنیم با حضور خانواده‌های شهدای غیرنظامی، شبهات برخی افراد که فکر می‌کنند فقط نظامی‌ها به شهادت رسیده‌اند، برطرف شود. البته با این تصور مشکل دارم چون آنها که نظامی بودند، اتفاقاً فداکاری بیشتری کردند و جانشان را کف دست گرفتند تا از ما دفاع کنند.
     
    این برنامه با همه این شرایط پیش رفت و اقبال بی‌نظیری داشته است. من به عنوان کسی که ۳۰ سال در رسانه ملی کار کرده و در برنامه‌های پرمخاطب حضور داشته‌ام، دیدن این استقبال از یک برنامه نوظهور واقعاً برایم شگفت‌انگیز است.
     
    اتفاقاً با دیدن این برنامه شبهات مشخص شده است و من برایم بسیار مهم بود که در رفع این شبهات نقش داشته باشم و به انسجام و همدلی جامعه کمک کنم*درباره این شبهات به خودتان هم بازخورد داده‌اند؟
     
    مستقیم خیر اما در کامنت ها در صفحه مجازی ام نظراتشان را می‌نویسند مثلاً یک روز دیدم مخاطبی نوشته بود که یک پسر جوان بی‌گناه امروزی چرا باید اینگونه مظلومانه کشته شود؟ و این نشان می‌دهد که برای برخی شبهاتی وجود داشته و اتفاقاً با دیدن این برنامه این شبهات مشخص شده است و من برایم بسیار مهم بود که در رفع آنها نقش داشته باشم و به انسجام و همدلی جامعه کمک کنم. این یک کار تیمی است و در تیمی که با آنها کار می‌کنم، از نظر سنی از همه بزرگترم. بقیه همکارانم همگی جوان هستند و اواخر دهه ۷۰ و ۸۰ متولد شده‌اند. این بسیار خوب است که جوانان در تولید این برنامه نقش دارند. برنامه از نظر بصری شکل قابل قبولی دارد، چون چنین برنامه‌ای باید هم از نظر استانداردهای رسانه‌ای و هم از نظر زیبایی‌شناسی حرفی برای گفتن داشته باشد تا در نگاه اول مخاطب را جذب کند. از اینکه می‌بینم برای این جوانان کیفیت کار مهم است واقعاً لذت می‌برم. برای کارگردان برنامه این موضوع بسیار اهمیت دارد و برنامه صرفاً یک گفتگوی ساده دوربینی نیست.
     
    جنگ ۱۲ روزه جگرم را سوزاند؛ با اشک کات می‌دادم همسر شهید آرامم می‌کرد
     
    *چقدر شنیدن این روایت‌ها لازم است که ادامه دار باشد و مخاطب را با این زندگی‌ها آشنا کند؟
     
    حتماً لازم است به این افراد ادای احترام شود و بیشتر شناخته شوند. یکی از خانواده‌های مهمان برنامه از خانواده شهدای ارتشی بود که درباره زندگی خودش و همسرش تعریف می‌کرد. این شهید ۱۱ سال نامزد داشت و آن خانم برایش منتظر مانده بود تا او بازنشسته شود. قرار بود بعد از محرم و صفر پس از پایان مشغله‌های شغلی، ازدواج کنند اما شهید شده بود. اگر این داستان‌ها گفته نشود، واقعاً بی‌انصافی است. این زوج زندگی عاشقانه‌ای داشتند. این خانم فقط گریه می‌کرد و می‌گفت «نمی‌دانم چگونه با نبود همسرم کنار بیایم».
     
    *مهمانی بود که زندگی‌اش برای خود شما عجیب یا تأثرانگیز باشد؟
     
    موردی داشتیم که واقعاً نتوانستم حین اجرا ادامه دهم و خودم برنامه را کات دادم. دختر خانمی بود که پدرش را در ۸ سالگی از دست داده بود، در حدود ۲۲ سالگی با پسری ازدواج کرده بود که زندگی یک سال و نیمه‌شان آنطور که تعریف می‌کرد چنان عاشقانه بود که فقط در کتاب‌ها و فیلم‌ها دیده می‌شود. بعد از یک سال و نیم زندگی پر از آرزو و عشق، آقا شهید شده بود. من واقعاً نتوانستم ادامه دهم و کات دادم. همسر شهید آمد و من را بغل کرد و آرامم کرد. مورد دیگر یکی از شهدا بود که کنار سردار سلامی به شهادت رسید. این شهید یک پسر ۱۲ ساله داشت (در کل ۲ فرزند داشت). این پسر هم واقعاً جگرم را خون کرد و قلبم را سوزاند. در تمام مدت صحبت‌هایش، اشک می‌ریخت و این من را واقعاً تحت تأثیر قرار داد. این روایت‌ها با ایام تاسوعا و عاشورا هم تلاقی داشت و هر یک برایم به مثابه روضه بود.
     
    این پسر نوجوان آنقدر آه می‌کشید که در حین ضبط به او گفتم «محمدجواد، چرا اینقدر آه می‌کشی» و وقتی به من گفت «خاله» من می‌خواستم بمیرم، از شدت تأثر به هم ریخته بودم. این بچه عاقل و مهربان بود و اینگونه در غم پدرش می‌سوخت.
     
    *شما سال‌هاست در رسانه هستید و ما خیلی وقت‌ها نتوانسته‌ایم در رسانه به درستی مردم را با این دردها، قربانیان، شهدا و قهرمانان آشنا کنیم؛ اکنون فکر می‌کنید رسانه چه باید کند؟
     
    فکر می‌کنم این جنگ ۱۲ روزه در تمام ابعادش یک سیلی به ما زد که باید مراقب باشیم. هر کس در هر جایگاهی - چه در رسانه، چه در مباحث نظامی و امنیتی، چه در میان مردم عادی - باید بیشتر حواسش را جمع کند.
     
    معتقدم در جنگ ۱۲ روزه، عملکرد رسانه‌ای ما قوی‌تر از سال‌ها و جریانات قبلی بود اما باز هم کم‌کاری کردیم. در این سال‌ها تحت تأثیر چندقطبی شدن جامعه قرار گرفتیم و فقط یک طیف را دیدیم و همه کشور را ندیدیم. خدا را شکر که الان از آن وضعیت عبور کرده‌ایممعتقدم در جنگ ۱۲ روزه، عملکرد رسانه‌ای ما قوی‌تر از سال‌ها و جریانات قبلی بود اما باز هم کم‌کاری کردیم. در این سال‌ها تحت تأثیر چندقطبی شدن جامعه قرار گرفتیم و فقط یک طیف را دیدیم و همه کشور را ندیدیم. خدا را شکر که الان از آن وضعیت عبور کرده‌ایم. یکی از نگرانی‌های جدی من این است که چقدر تلاش می‌کنیم این همبستگی و یکدلی را حفظ کنیم. متأسفانه هیچ‌وقت قدر موقعیت‌ها را ندانسته‌ایم و این ظلم به کشور است. معتقدم برنامه‌ای مثل «لاله خیز» با آوردن طیف‌های مختلف خانم‌ها قدم اول خوبی برداشته است. این اولین و تنها برنامه‌ای است که پس از آتش‌بس در این حوزه تولید شده است. افتخار ما این است که روایت اول را به دست گرفتیم و خداوند هم کمک کرد. این شروع بسیار خوبی بود اما باید به بخش‌های دیگر هم بپردازیم؛ هم شهدا را بیشتر بشناسانیم، هم خانواده‌های شهدا را ببینیم، هم با آسیب‌دیدگان حرف بزنیم و همدردی کنیم و هم آگاهی جامعه را نسبت به جنگ ترکیبی دشمن افزایش دهیم.
     
    ما با یک جنگ ترکیبی مدرن از نظر تکنولوژی مواجه بودیم. باید مردم ما بفهمند که سربازان ما در مقابل چه کسانی ایستاده‌اند. باید سطح جنگ را برای مردم قابل فهم کنیم. به عنوان کسی که فرزند رسانه است، معتقدم ما هنوز آن سیلی را به خوبی درک نکرده‌ایم. درحالیکه دنیا امروز با ابزار رسانه پیش می‌رود. مثلاً ترامپ را ببینید از این شخص متنفرم، اما از نظر رسانه‌ای، یک سخنرانی او معادل یک عملیات نظامی اثرگذار است. چرا؟ چون ابزار رسانه را می‌شناسد. البته خبر دارم که در جنگ ۱۲ روزه خیلی از قرارگاه‌های رسانه‌ای تشکیل شد و این اتفاق مبارکی است.

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما