شنبه 25 اسفند 1403 - Sat 15 Mar 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • ستاره پرسپولیس بازی تیم ملی را از دست داد

  • لبنان در مسیر عادی‌سازی روابط؟!

  • طرح ترافیکی نوروز از فردا آغاز می‌شود

  • یک ساعت پیش بابا از امامدام انتقاد کردم که چرا باید با آقای منتظری این کار را بکند؟/ مهدی که زندان بود مامان خیلی با بابا دعوا می کرد

  • ما با پیشنهاد آتش‌بس موافقیم/ اگر با واشنگتن در زمینه انرژی به توافق برسیم، گاز روسیه را به اروپا باز خواهیم گرداند.

  • چها«قاشق‌زنی» چهارشنبه‌سوری در قزوین

  • عجیب ترین پل دنیا در ژاپن

  • پیچیدگی مواجهه با واسطه‌گری روسیه

  • سوریه در میانه ناآرامی و اتحادی تاریخی!

  • وارونگی «پایان تاریخ» ترامپ، کاتالیزور است

  • بغض و دلتنگی مریم سعادت برای شخصیت عروسکی «زی‌زی گولو»

  • روایت جدید اینترنشنال از ماه رمضان در ایران

  • اصرار قلدرها به مذاکره برای تحمیل توقعاتشان است؛ ایران نخواهد پذیرفت/ یکی از خطرناکترین مسائل در مدیریت‌ها، عدم تصمیم‌گیری و ترک‌فعل است+ فیلم

  • رونالدو با رکورد جدید و بی نظیر به دیدار استقلال می آید

  • حمایت یک مفسد اقتصادی از موزیک جدید ساسی مانکن/ حنجره‌ شیطانی که فقط برای ابتذال و توهین به مقدسات می‌خواند+عکس و فیلم

  • استقلال با مشکل روبرو شد/سه بازیکن اصلی استقلال غایب هستند+اسامی

  • ترامپ: نامه به رهبر ایران را دیروز ارسال کردم/نمایندگی ایران در نیویورک: تاکنون نامه‌ای از سوی ترامپ دریافت نکرده‌ایم

  • ارکستر موسیقی ملی ایران به استقبال بهار

  • تیراندازی نیروهای دولت حاکم سوریه به سوی خانه‌ی مخالفان

  • فضاپیمای استارشیپ برای دومین بار منفجر شد

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 394987
    تاریخ انتشار: 30/بهمن/1403 - 11:57

    شهید محمودی می‌گفت خون دادن برای خدا کیف دارد!+عکس

    ۴۲ سال از شهادت شهید دانش‌آموز علیرضا محمودی می‌گذرد. عارف ۱۳ ساله‌ای که بعد از مجروحیتش به مادرش گفته بود: «مامان این خون برای خدا ریخته شده و واقعاً کیف کردم!»

    شهید محمودی می‌گفت خون دادن برای خدا کیف دارد!+عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    13 ساله بود که همراه رفیقش رضا جهازی رفتند جبهه. این دو رفیق بچه درسخوان هم بودند و برای فرار از درس و مدرسه هم جبهه نمی‌رفتند؛ چون در جبهه هم تا فرصتی پیدا می‌کردند، کتاب درسی را باز می‌کردند و باهم درس می‌خواندند.
    سال اولی که به جبهه رفتند، موقع امتحانات خرداد در میدان رزم بودند به همین خاطر شهریور آمدند و امتحان دادند؛ آن هم با نمره‌های خیلی خوب. بعد هم دوباره مهر ماه رفتند جبهه. ۹ مهر ماه ۱۳۶۱ بود که رضا جهازی در عملیات مسلم‌ابن عقیل در سومار شهید شد و علیرضا به شدت زخمی شد.
     
     
    شهید رضا جهازی در جبهه
    مادر شهید علیرضا محمودی درباره مجروحیت تنها پسرش می‌گوید: «پسرم را برای درمان به تبریز بردند. ما هم رفتیم آنجا. بعد دیدم شرایط بیمارستان سینای تبریز خوب نیست، رضایت دادم و پسرم را از آن بیمارستان بیرون آوردم. با هر سختی بود با هواپیما به تهران آمدیم و علیرضا را به بیمارستان بانک ملی [پدر شهید کارمند بازنشسته بانک ملی است] بردیم. چند وقتی در آنجا بستری کردند و حالش خوب شد.
    پسرم آن قدر حیا داشت که وقتی پرستار می‌خواست، سوند را از بدنش خارج کند، داد می‌زد که خانم به من دست نزن! هر چه گفتم پزشک محرم است قبول نکرد و رفتم پزشک آقا آوردم تا این کار را انجام دهد. علیرضا در بیمارستان سر و صورتش را شسته بود و وقتی من را دید گفت: مامان! جات خالی کلی خاک و خون از سرم شستم، این خون برای خدا ریخته شده و واقعاً کیف کردم.»
     
     
    کودکی علیرضا در کنار پدر و مادر
    علیرضا ۱۳ ساله چند وقتی در خانه ماند تا زخم‌هایش خوب شود اما او بعد از شهادت رضا جهازی، خیلی دلتنگ رفیقش بود و نمی‌خواست اسلحه رفیقش روی زمین بماند. رفاقت علیرضا و رضا تا حدی بود که علیرضا وصیت کرده بود اگر شهید شدم، مرا کنار رضا دفن کنید. مادر شهید درباره آخرین اعزام تنها پسرش به جبهه بیان می‌کند: «۱۵ سال به بالاها می‌توانستند به جبهه بروند. اما علیرضای من ۱۳ سال و ۶ ماهش بود و اجازه اعزام نمی‌دادند.
    موقع اعزام نیروها، با همسرم علیرضا را به سالن آمفی تئاتر کرج بردیم، مسئول اعزام تأییدیه نداد و گفت: سنین زیر ۱۵ سال را به جبهه نمی‌فرستیم. بالاخره اصرار کردم تا پسرم به جبهه برود. علیرضا مرا بوسید و رفت. دل کندن از تنها پسرم برایم سخت بود. کنار اتوبوس رفتم و دیدم دوستانش دست به گردن هم انداخته‌اند و می‌خندند؛ این آخرین دیدار من و پسرم بود که خیلی دوستش داشتم.»مادر علیرضا در شرایطی پسرش را راهی جبهه کرد که برای فرزند ششم باردار بود. علیرضا تنها پسرش بود که بعد از ۴ دختر به دنیا آمده و نورچشمی خواهران و پدر و مادر بود
     
     
    شهید علیرضا محمودی در جبهه
    و اما علیرضا در جبهه چه‌کار می‌کرد؟! مرحوم «صیاد محمدی» فرمانده علیرضا بعد از شهادت علیرضا برای مادرش تعریف کرده بود که «از طرف شهید همت به عنوان فرمانده اعزامی‌ها انتخاب شده بودم. من ۷۰۰ نیرو می‌توانستم اعزام کنم. برای گردان شهادت نیرو‌ها داوطلبانه آمدند.
    علیرضا هم ابتدا وارد گردان شهادت شد، اما من محلش ندادم. دوباره آمد و اصرار کرد. اما به او گفتم: زیر ۱۵ ساله‌ها را در این گردان راه نمی‌دهیم. علیرضا همین‌طور دور وانت پشت سر من راه افتاده بود و اصرار می‌کرد. وقتی که دید راضی نمی‌شوم، یک جلد قرآن از جیبش درآورد و گفت: تو را به این قرآن قسم می‌دهم که اسم من را در گردان شهادت بنویس. من به قدری به علیرضا علاقه داشتم. او را بی‌سیم‌چی خودم کردم.
    اما علیرضا گفت من با پول بیت‌المال، لباس و پوتین پوشیدم و بیایم، بی‌سیم‌چی شوم؟ بی‌سیم‌چی چیه؟ به من کار دیگری بدهید!»علیرضا در هر مسئولیتی که بود، تلاش می‌کرد بهترین کار را انجام بدهد؛ چه در روزهایی که در قسمت تدارکات جبهه بود و چه روزهایی که باید اسلحه دست می‌گرفت. 
    مادر شهید درباره شجاعت علیرضا در جبهه به روایت همرزمانش می‌گوید: «در جنگ تحمیلی بعثی‌ها علیه ایران ما اسرایی از سایر کشورها داشتیم. علیرضا یکبار توانسته بود یک سرباز سودانی را اسیر کند. او اسلحه را از پشت آن سودانی که هیکل درشتی هم داشت گرفته و او را تحویل نیروهای خودی داده بود. همرزمان پسرم می‌گفتند سرباز سودانی از ترس می‌لرزید!»
     
     
    پیکر شهید علیرضا محمودی
    اواخر بهمن ماه ۱۳۶۱ قرار بود رزمنده‌ها عملیات منظمی داشته باشند، اما عملیات لو رفته بود و ۲۷ بهمن ماه بعثی‌ها به منطقه فکه حمله کردند. در این حمله شکم علیرضا به شدت مجروح می‌شود و او را به بیمارستان آیت‌الله کاشانی اصفهان منتقل می‌کنند و او در بامداد ۲۹ بهمن ماه به شهادت می‌رسد.به گفته یکی از پرستار‌ها «علیرضا ساعت ۲ و نیم بامداد دو بار سرش را بلند کرد و گفت: من سربازم! السلام علیک یا اباعبدالله (ع) و بعد به شهادت رسید» و مادر زمانی به بیمارستان می‌رسد که دیگر نمی‌تواند صدای علیرضا را بشنود؛ او در سردخانه آخرین بوسه‌ را بر پیکر بی‌جان علیرضا می‌زند و نماز شکر به‌خاطر عاقبت‌بخیری پسرش به‌جا می‌آورد.
     
     
    شهید جهانگیر جهازی برادر شهید رضا جهازی در مراسم شهید علیرضا محمودی
    فاصله بین شهادت «رضا جهازی» ۱۴ ساله و «علیرضا محمودی» ۱۳ ساله فقط ۴ ماه بود و طبق وصیت علیرضا، می‌خواستند او را کنار رفیقش شهید رضا جهازی دفن کنند. روایتی که در ادامه می‌آید هم به نقل از خواهر شهید جهازی است و هم مادر شهید علیرضا محمودی. «در امامزاده محمد (ع) حصارک کرج، کنار مزار رضا داشتند برای علیرضا مزاری آماده می‌کردند. یک لحظه به اندازه ۲۰ سانتی‌متر از قبر رضا فرو ریخت. حتی کفن رضا مشخص شد. در آن لحظه بوی عطر تمام فضا را پر کرد و بلافاصله بعد از آن قبر رضا را پوشاندند. بالاخره علیرضا برای همیشه کنار رفیقش آرام گرفت.»
    از شهید علیرضا محمودی عکسی ماندگار ثبت شده که این شهید ۱۳ ساله با تکیه بر تفنگش کنار تانک خوابیده. این عکس امروز قاب شده بر دیوار منزل شهید محمودی نصب شده است. «محمود حاج‌محمدی» خالق این اثر عکاسی لحظات گرفتن عکس از شهید محمودی را اینگونه روایت می‌کند: «در منطقه فکه با ماشین در حال حرکت بودیم. دیدیم تانک ایستاده بود و داخل تانک کسی نبود.
    یک دفعه چشمم به نوجوان رزمنده‌ای افتاد که تفنگ در دست، کنار تانک خوابیده است. تا از این رزمنده عکس گرفتم، با صدای دوربین‌ام بیدار شد و اسلحه را به سمت من گرفت و گفت: جنابعالی؟ گفتم: خبرنگار و عکاس هستم. گفت: حکمی چیزی داری یا نه؟ حکمم را نشان دادم و گفت: خب، حال شما چطوره؟ بعد از احوالپرسی به طرف ماشین ما آمد. ما در ماشین نارنگی داشتیم. خندید و گفت: نارنگی هم که خوردید شما.»
     
     

     

    نظرات بینندگان
    نظرات شما