محسن براسود درکانال تلگرامی خودنوشت :صادق قطبزاده (زاده ۴ اسفند ۱۳۱۴ – درگذشته ۲۴ شهریور ۱۳۶۱) سیاستمدار اهل ایران بود که پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ دارنده مناصب وزیر امور خارجه و مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و عضو شورای انقلاب بود. قطب زاده به اتهام توطئه علیه حکومت جمهوری اسلامی اعدام شد.
زندگینامه
صادق قطبزاده در ۴ اسفند ۱۳۱۴ در اصفهان به دنیا آمد پدر وی تاجر الوار ثروتمندی بود. وی یک برادر و یک خواهر داشت و تحصیلات مقدماتی را در مدرسهٔ دارالفنون گذراند. قطبزاده که در جوانی شاهد کودتای ۲۸ مرداد بود، به جرگه پشتیبانان مصدق و جبهه مخالفان محمدرضا شاه پهلوی پیوست.
در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان انگلیسی به ایالات متحده رفت. هنگامی که در آمریکا دانشجوی دانشگاه جورج تاون در واشینگتن بود. در میهمانی سفارت ایران به اردشیر زاهدی، سفیر ایران در آمریکا، سیلی زد و پس از آن از ایالات متحده آمریکا اخراج و مقیم کانادا شد. پس از لغو اقامت در آمریکا وی به الجزایر، مصر، سوریه و نهایتاً به عراق رفت جایی که او خمینی را در سال ۱۳۴۲ ملاقات کرد. در همان سال قطبزاده همراه با مصطفی چمران و ابراهیم یزدی دیداری با مقامهای مصری داشت تا برای پایهگذاری یک حرکت ضد شاه همکاری کنند. چمران به عنوان مسئول شاخه نظامی این حرکت برگزیده شد. در این دوره قطب زاده در لبنان همراه با دیگر انقلابیون ایرانی و فلسطینی آموزشهای نظامی دید. وی همچنین پیوند نزدیکی با سید موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان پیدا کرد.
قطبزاده در این سالها ارتباط گستردهای با مبارزان لبنانی پیدا کرد. او که نمیخواست حمایت چریکهای خاورمیانهای را هم از دست بدهد علاوه بر سید موسی صدر به ملاقات معمر قذافی هم میرفت و با او هم در ارتباط بود. قطبزاده بعد از تبعید امام خمینی به ترکیه اولین دانشجویی است که به ملاقات ایشان میرود و از معتمدین میشود. تا جایی که خودش را مقلد امام خمینی معرفی میکند. اما قطب زاده یک مخالف سرسخت هم در بیت امام داشتهاست. گفته میشود سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد مخالف سرسخت او بود و به نقل از مصطفی خمینی گفته شده که او قطبزاده را دشمنی بدتر از مارکسیستها میدانسته و حتی یک بار از ورود او به خانهاش ممانعت میکند.
وی در سال ۱۳۴۸ از دانشگاهی در شهر نلسون کانادا فارغالتحصیل شد و سپس با یک گذرنامه سوریهای که با کمک سید موسی صدر تهیه کرده بود در پاریس ساکن شد. او در آنجا به عنوان خبرنگار روزنامه سوریهای «الثوره» فعالیت میکرد که پوششی بود برای انجام حرکتهای انقلابی. قطبزاده یک بار در پاریس از ترور منتسب به ساواک جان به در برد. ساواک همچنین یکبار برادر او را در سال ۱۳۵۳ دستگیر کرد و ۶ ماه به عنوان گروگان نزد خود نگه داشت تا قطبزاده خود را معرفی کند. او از این کار خودداری کرد.
در پی ورود امام به پاریس، قطبزاده امکانات اقامت امام و همراهانش را در فرانسه فراهم کرد. ابتدا آنان را به خانه احمد غضنفرپور برد و سپس باغ نوفللوشاتو را برایشان اجاره کرد. قطبزاده در زمان حضور امام در فرانسه از جمله مشاوران وی بود. سرانجام در روز ۱۲ بهمن ماه قطبزاده با هواپیمای حامل خمینی که بعدها «پرواز انقلاب» نام گرفت به ایران بازگشت.
پس از انقلاب
قطب زاده در هواپیمایی که امام را به ایران میآورد در کنار او نشسته بود. پس از پیروزی انقلاب از اعضای شورای انقلاب اسلامی بود. وی در زمان روی کار آمدن دولت موقت عهدهدار سازمان صدا و سیما و پس از آن وزیر امور خارجه شددر این دوره وی به یکی از مشهورترین سیاستمداران ایرانی تبدیل شد که هر روز تصویرش در رسانههای جهانی منتشر میشد. وی تلاش زیادی از یک سو برای آزادی گروگانهای آمریکایی و از سوی دیگر برای بازگرداندن شاه به ایران انجام داد.
وی در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۸ شرکت کرد و با وجود تبلیغات گستردهای که انجام داد، تنها با کسب ۴۸٫۵۴۷ (حدود ۰/۲۵ درصد آرا) در میان ۷ نفر، آخرین نفر شد و پس از آن با برخی مقامات حکومتی درگیر شد.
پس از این شکست، به تدریج حضور قطبزاده در ساختار سیاسی ایران کمرنگ شد تا اینکه در آبان ۵۹ حضورش در یک مناظره تلویزیونی خبرساز شد. در روز پنجشنبه ۱۵ آبان، پس از اخبار سراسری شبکه دوم، برنامهای با عنوان «بحث آزاد» دربارهٔ عملکرد رادیو تلویزیون پس از انقلاب پخش شد. قطب زاده به همراه مبلغی اسلامی، قائم مقام وقت سرپرست رادیو تلویزیون در این مناظره ضبط شده شرکت کرد و به انتقاداتی نسبت به عملکرد رادیو تلویزیون و انقلاب پرداخت. وی پس از این انتقادت به مدت دو روز بازداشت بود که با اعتراض تعدادی از نمایندگان مجلس و شخصیتهای انقلابی آزاد شد.
روابط با شوروی
آغاز درگیریها از همان روزهای نخست انقلاب مشهود بوده روزنامههای کمونیستی و حزب توده از همان ابتدا علیه قطب زاده جبهه گرفته بودهاند؛ قطب زاده در زمانی که وزیر امورخارجه بود در یک پیام ویدئویی کمونیستها و آقای خوئینیها را عامل گروگانگیری سفارت آمریکا معرفی کرد و آنها را تخریبکننده انقلاب دانست و ادعا کرد عدهای از عوامل ساف و ک گ ب را در سفارتخانه آمریکا شناسایی کرده و آنها دانشجو نبودهاند.در همین زمان، برخی چپ گرایان، از جمله مجاهدین خلق و حزب توده مخالف آزادی گروگانهای آمریکایی بودند.
صادق قطبزاده زمانی که مسئولیت وزارت امور خارجه در جمهوری اسلامی را عهدهدار بود، دبیر اول سفارت شوروی در تهران را به اتهام جاسوسی اخراج کرد. او به عنوان وزیر امور خارجه در نامهای طولانی خطاب به نمایندگان مجلس به طرح مسکو برای نفوذ در ارکان سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی هشدار داده بود.
ولادیمیر کوزیکچن افسر عالیرتبه سازمان اطلاعات نظامی شوروی و کگب در کتابش «از درون کگب: افسانه و واقعیت» منتشر شده در سال ۱۹۹۱ مدعی میشود که قطبزاده در زمان تحصیلش در آمریکا جذب کگب شده بود اما بعدها از کمونیسم مأیوس شد و به همکاریاش با اتحاد جماهیر شوروی پایان داد. البته این ادعای کوزیکچن را هیچکس دیگری تأیید نکردهاست. همچنین او مدعی شد که کرملین به شدت از دست قطبزاده عصبانی بود و به کگب دستور داد که زوال سیاسی و در صورت امکان فیزیکیاش را در دستور کار قرار دهند. سلسلهٔ رویدادهای طبیعی اتفاق افتاده در ایران به نفع کگب تمام شد، قطبزاده از حلقهٔ نزدیکان آیتالله خمینی خارج شد و بازداشت شد. علیرغم این موضوع کگب تصمیم میگیرد که همچنان ضربه سنگینتری به قطبزاده بزند و یک پیام دروغین سیآیای ساخت که از منزل قطبزاده برای یک مأمور آمریکایی ناشناس در ایران فرستاده شده بود. محتوای این نامه طوری تنظیم شده بود که روشن باشد این مأمور ناشناس در حقیقت وزیر امور خارجهٔ ایران بودهاست. کگب بستهٔ حاوی این پیام را در محلی قرار داد که سرویس امنیتی ایران براحتی آن را پیدا کند. این مدرک توسط حکومت ایران به عنوان سند برای محاکمه قطبزاده مورد استفاده قرار گرفت و او در سال ۱۹۸۲ با شلیک گلوله اعدام شد.
اتهام طرح کودتا و ترور روحالله خمینی
قطبزاده بعد از آنکه در آبان ۱۳۵۹ با فشار مردم و روحانیون آزاد شده بود، بار دیگر در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۶۱، این بار به اتهام طرح کودتا و تلاش برای قتل روحالله خمینی بازداشت شد. وی متهم شد که با ریختن مواد منفجره در چاهی در نزدیکی منزل روحالله خمینی قصد داشته وی را ترور کند. او در یک گفتگوی تلویزیونی شرکت کرد و ضمن اعتراف نامی هم از سید محمدکاظم شریعتمداری آورد. پساز این رویداد، از سید محمدکاظم شریعتمداری به عنوان کسی که قرار بود پس از این کودتا آن را تأیید کند نیز سلب صلاحیت مرجعیت شد. احمد عباسی (داماد سید محمدکاظم شریعتمداری)، جواد مناقبی، مهدی مهدوی نیز در این ماجرا بازداشت شدند.
از دست دادن مناصب و موضعگیری علیه نظام
به تدریج با از دست دادن مناصبش خط مشی سیاسی او هم تغییر کرد تا جایی که در برابر امام و نظام اسلامی به توطئه گری پرداخت. احمد عباسی، داماد سید کاظم شریعتمداری در این باره میگوید: «... پس از برکناری قطب زاده از سمتهای رسمی اش در کشور و بعد از این که دیگر خانه نشین شد و دیگر اسمی از او مطرح نبود و فعالیت رسمی نداشت، گاهی شنیده میشد که ایشان میخواهد روزنامهای دایر کند به نام والعصر مستقلاً. بعد میگفتند که نه پشیمان شده میخواهد دوستانی جمع آوری کند و در نهادها و سازمانهای مختلف هم حتی رفقایی دارد و پیدا کرده است و آن موقعها صحبت میکردند که میخواهد مثلاً یک تظاهراتی، اعتصاباتی راه بیندازد. یک جبهه گیری در برابر جمهوری اسلامی بکند و مخالفتهایی ابراز کند...»
تدارک کودتا
قطب زاده پس از خانه نشین شدن به این نتیجه رسیده بود که جمهوری اسلامی از مسیر خود منحرف شده و برای بازگرداندن آن به مسیر اصلی راهی جز برخورد نظامی وجود ندارد. البته وی در بازجویی حرکت خود را براندازی نظام جمهوری اسلامی نمیداند و اعتقاد دارد اصلاً مسأله براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبود، بلکه نجات انقلاب و جمهوری اسلامی ایران از دست کسانی که به نظر وی صلاحیت حکومت کردن ندارند، مورد نظر بوده است. هدفی که قطب زاده برای حرکت خود ذکر کرده است، دقیقاً همان هدف کودتاگران نوژه بود که دو سال قبل از او با شکست مواجه شدند؛ این تفاوت که آنان تصریح میکردند که ما جهت نجات انقلاب از دست حضرت امام خمینی(ره) شروع به عملیات سیاسی کرده ایم.
صادق قطب زاده برای تحقق هدف خود حدود یک سال و نیم تلاش کرد. ارتباط با برخی از کشورهای منطقه، ارتباط با تنی چند از نظامیان و ارتباط با شماری از روحانیون مخالف، نمونه ایی از فعالیت-های خام و حساب نشده وی بود که قبل از آن که تعداد بیشتری را آلوده کند، دستگیر شد.
اعتراف به توطئه
قطب زاده شکلگیری توطئه برای براندازی نظام جمهوری اسلامی را این گونه بیان میکند: «از مدتی قبل، حدود سه ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفتگویی پیرامون تحلیل ما از مسائلی که فعلاً در کشور ما میگذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطه نظرهایی داشتم و آنها هم همچنین. بعد از قبول نقطه نظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفتگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه میتوان کرد. بر این اساس، بحث اول آنها صحبت از محاصره بود و آنها درباره محاصره نقشهای میخواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آنها دادم. یک نقشه عادی بود.
آنها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمیآید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آن جا را ببینم. آنها رفتند و من یکی از دوستانی که در آنجا منزلی ـ بغل منزل امام ـ داشت معرفی کردم و اینها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار، گفتند: خیلی خوب و بحث راجع به محل انفجار صورت گرفت که چگونه و به چه نوع. هفته بعد ـ که دو هفته قبل از دستگیری من بود ـ آمدند گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته آنجا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل منزل ... هدف از بین بردن همه سران حکومت من جمله امام [بود]. من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم، یکی مساله آری یا نه. منتها متاسفانه در وهله اول من گفتم خیلی خوب این مسأله را بررسی کنیم و ببینیم چه کار میشود کرد
و «نه» نگفتم. آنها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته بعد آمدند و گفتند که ما فکر کردیم که هم نقشه کوبیدن آن جا باشد و هم به حالت خون خواهی امام، بقیه کارها را انجام بدهیم و مردم هم در این باره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند. قرار شد که آنها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم نهایی در این زمینه گرفته شود. فی الواقع من از این که با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم، از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسه نهایی که صحبت است، مطلقاً با کوبیدن جماران و منزل امام به - اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام - جلوگیری بکنم؛ ولی البته [با] بقیه نقشه مثل گرفتن سپاه، کمیته، رادیو و تلویزیون، محاصره جماران، من کاملاً موافق بودم. این نقشهای بود که در واقع انجام و عملی شد، یعنی تا آن مرحله؛ ولی همین طور که عرض کردم به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آن که اصلاً ماجرا به صورتی در بیاید، دستگیر شدیم.
ارتباط با خارج از کشور
کودتای قطب زاده ـ شریعتمداری نیز مانند دیگر کودتاهایی که در ایران صورت گرفته است، بی بهره از حمایت خارجیان نبود. شخصی به نام «ایل آلون» که از جامعه سوسیالیستها بود، از نظر اقتصادی به قطب زاده قول پول و اطلاعات لازم برای انجام کودتا را داده بود. همچنین صورت اسلحههایی که لازم داشتند، مقداری از آنها را قطب زاده صورت کرده بود و قرار بود از طریق آقای ایل آلون تهیه بشود. احمد عباسی داماد شریعتمداری در اعترافات خود درباره حمایت و تأیید خارجیها از توطئه قطب زاده از زبان مهدی مهدوی، امام جماعت مسجد جامع قلهک که در توطئه قطب زاده مشارکت داشته است، میگوید: «این بنده [مهدوی] حدود یک ماهی بود در مسافرت بودم. از این جا ابتدا رفتم به سوریه و چند روزی در سوریه بودم.
از آن جا سفری کردم به آلمان و در آلمان با بعضی از شخصیتها و مقامات آلمانی ملاقات کردم و برای آنها وضع ایران را تشریح کردم که در ایران اوضاع خیلی خراب است، مردم خیلی مخالف هستند و خفقان و فشار و اینها زیاد است و ناراحتیهای مردم رو به شدت گذاشته. [است] مقامات آلمانی هم حرف من را تأیید کردند وگفتند: بله ما اطلاع داریم و این طور هست و ما هم با این وضع موجود ایران با آقایان نمیتوانیم همکاری بکنیم و اگر یک نظام صحیحی، درستی و افراد صحیحی روی کار باشند، ما حاضریم با آنها همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم ... بعد از آلمان بنده سفری کردم به عربستان سعودی، هواپیما که نشست و خواستیم پیاده شویم آن جا از ما استقبال محرمانهای کردند... برای ایشان هم بنده شروع کردم همان حرفها که در آلمان زده بودم زدم که در ایران وضع اِلِه و بِلِه است، نارحتی زیاد است فشارها و مخالفتها با رژیم زیاد است ... پس از صحبتهای من [آن شخصی که به استقبال آمده بود] شروع کرد به صحبت کردن که او هم دل پری داشت از مقامات ایران و رژیم ایران میگفت: بله ایران منطقه را به آتش کشیده که ایران اِلِه و بِلِه کرده با اینها نمیشود کار کرد و ما هم آماده ایم اگر رژیم صحیحی در ایران باشد، همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم. بعد با بعضی از مقامات دیگر در آن جا ملاقاتی دادند و ملاقات کردیم.»
قطبزاده در اعترافات خود درباره همکاری با بعضی از افراد در خارج از کشور و کشورهای بیگانه میگوید: «من با آقایان نجفی و محمدحسینی و زارع و ریاضی [از عناصری که قرار بود با کودتا همکاری کنند] این بحث را بلا استثنا کردم که ما نباید به هیچ سیاستی و نیرویی در خارج ازکشور متکی باشیم. این بحث را نیز با آقایان حبیب زاده و کامبیزی در مدت طولانی نیز داشتم و مسوولیت سیاست خارجی به عهده من گذاشته شد. حتی یک مورد آمدند و گفتند که جلسهای در استانبول یا آنکارا بوده است که رضا پهلوی و بختیار و آریانا و یکی دو نفر دیگر در این جلسه بودهاند. آقایان میخواستند ما سیاست خارجی خود را با اینها هماهنگ کنیم، اما من گفتم از لحاظ من هر کس هر کاری که میخواهد بکند،
ولی من موافق این کار نیستم. قسمت دیگر مسأله ارتباط با یک سلسله افراد خارج از کشور بود. ارتباط من ارتباط امروز و دیروز نبوده و نیست، بلکه من این ارتباطات را در اثر 15، 16 سال زندگی در خارج از کشور پیدا کرده ام و با برخی از شخصیتهای بین المللی سر و کار داشته ام و فعالیتهای زیادی نیز در خارج داشته ام ... من می-خواستم از نظرات کلی کشورهای اروپایی و خاورمیانه و بلوک شرق راجع به اوضاع داخلی ایران مطلع شوم، زیرا من داشتم وارد کار تغییر حکومت میشدم و برای این کار نیاز به یک سلسله مسایل اطلاعاتی داشتم. به خاطر این مسأله بود که بر اساس آن یک سلسله تما سهایی با «ویل آلون» گرفته و ایشان هم با سوسیالیستهای آلمان تماس گرفتند ... [سازمان سوسیالیستهای آلمان] در10، 15 سال گذشته [سال 1361] شاید حدود یک هزار تلگراف به شاه سابق و دستگاه گذشته، راجع به زندانیان آن روز ایران زده بود. به همین دلیل با اعتقادی که به نقش عربستان سعودی در خاورمیانه داشتم، باید از نظرات آن کشور نیز مطلع میشدم. ولی در هیچ مورد ما به آنها نگفتیم که میخواهیم چه بکنیم و در آینده قول دادن امتیازی به آنها بدهیم ... من در تمام عمرم تنها یک اسلحه کمری از برادر حافظ اسد گرفتم، آن هم هنگام مذاکرات با وی بود. بعدها نیز من این اسلحه را به برو بچههای مدرسه رفاه دادم.»
شریعتمداری و کودتا
یکی از مسایل مهمی که در جریان کودتای قطب زاده مطرح شد، شرکت آیت الله شریعتمداری از مراجع تقلیدآن زمان در کودتا بود که منجر به سلب صلاحیت مرجعیت ایشان شد. آیت الله سیدکاظم شریعتمداری در سال 1282 ه.ش در تبریز به دنیا آمد، وی از شاگردان آیت الله عبدالکریم حائری بود که پس از وفات ایشان به تبریز رفت و در سال 1326 علیرغم تحریم دیدار با شاه از سوی علمای تبریز، ملاقاتی با شاه در مدرسه طالبیه تبریز داشت. همین امر ادامه کار وی را درآذربایجان دشوار ساخت و لذا در سال 1328 به دعوت تعدادی از طلاب و فضلا به قم رفت و به تدریج زمینهای برای مرجعیت وی فراهم شد تا آن که پس از درگذشت آیت الله بروجردی در ردیف عدهای دیگر وارد میدان مرجعیت شد. از فعالیتهای وی تأسیس مجله مکتب اسلام با همراهی شماری از فضلای حوزه علمیه قم در سال 1338 بود. شریعتمداری با مبارزه قهرآمیز با رژیم شاه موافقتی نداشت و تلاش میکرد راهی میانه سازش و مبارزه را دنبال کند و به همین دلیل حاضر نبود در روزهای پیش از انقلاب نامی از شاه به میان آورد.
صادق قطب زاده در مصاحبهای تلویزیونی پس از دستگیری رابطه آیت الله شریعتمداری را با جریان کودتا افشا کرد. وی در این باره گفت: «... در بین مراجع فقط با واسطهای با شخص آیت الله شریعتمداری مسأله را درمیان گذاشته شده بود... من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب - مسأله اصل براندازی - به نظر ایشان رسیده بود. در دو سه ماه قبل یک بار آقای حجت الاسلام مهدوی رفتند آن جا و صحبت کرده بودند با ایشان و در مجموع برخورد آیت الله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانهای بود با کل مسأله. بعد وقتی که حجت الاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجت الاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیت الله شریعتمداری در میان بگذارند و کلیات طرح را یعنی اصل کلیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم و آقای حجازی هم با آیت الله شریعتمداری - آن طوری که به من گفتند - مسأله را در میان گذاشته است. و نقل قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند که من قبل از انجام برنامه کاری نمیتوانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تأیید میکنم و اقدام میکنم. این ماجرا گذشت... تا مجدداً آیت الله مهدوی آمدند. من مجدداً به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تأیید خواهند کرد و اقدام خواهند کرد. البته یک دو روز بعدش آقای مهدوی پولی در حدود پانصد هزار تومان به من دادند و تنها پولی بود که به من رسید و گفتند من بابت خرید منزل از آیت الله شریعتمداری گرفتم.»
کشف کودتا
حدود یک سال و نیم پیش از کشف کودتا که آقای قطب زاده پس از چند روز دستگیری آزاد شد، اخباری مستند و گاه غیر مستند که حکایت از فعالیت ایشان علیه جمهوری اسلامی ایران مینمود به دست میرسید. پس از دستگیری اعضای گروهک پارس (پاسداران رژیم سلطنت) یکی از کسانی که با این گروه همکاری میکرد و در همین رابطه اعدام شد به نام عسگر مهاجر، در بازجوییهایی که در تاریخ 27 /3 /1360 از وی انجام شد، معلوم گردید که با آقای قطب زاده ارتباط داشته و آقای قطب زاده مشغول جذب افراد ناراضی مانند اوست. پس از دستگیری گروهک سلطنت طلب رضازاده یکی از افراد این گروه به نام «سرهنگ صیرفی» که در همین رابطه اعدام شده، در بازجویی در تاریخ 5 /7 /1360 ضمن اعترافاتی از یکی از همکاران قطب زاده نقل میکند که قطب زاده به همراهی تعدادی نظامی میخواهند حکومتی تشکیل بدهند که او نخست وزیر باشد. نقل کننده این سخن یکی از محافظین قطب زاده بوده که در رژیم سابق هفده سال از شاه محافظت نموده و اکنون به جرم همکاری با گروه رضازاده، به حبس دائم محکوم شده است. به تدریج با پی گیریهایی که انجام میشد، فعالیتهای قطب زاده علیه جمهوری اسلامی ایران قطعی تر میگردید تا این که تعدادی از عناصر نظامی و غیر نظامی که قطب زاده میخواست با آنها همکاری کند و در این رابطه مبالغ زیادی پول جهت همکاری به آنها داده بود، مسوولین را در جریان فعالیت گسترده وی در رابطه با براندازی جمهوری اسلامی ایران قرار دادند.
اطلاعاتی که از این طریق میرسید حاکی از این بود که جریان آقای قطب زاده یک مسأله ساده نیست، زیرا از نظر خارجی به بعضی از رژیمهای مرتجع منطقه و بعضی از کشورهای غربی و در رأس همه آنها امریکا متصل میشود و در داخل نیز به تعدادی روحانی نما و در رأس آنها آقای شریعتمداری ربط پیدا میکند و روابطی با بعضی از خانهای ایلات دارد و با بعضی در حال ارتباط است. تا این جا جریان اهمیت فوق العادهای نداشت زیرا از مرحله طرح و فرض و تصمیم کلی تجاوز نمیکرد و نیرویی هم که بخواهد با آنها همکاری انجام دهند، هر چند بسیار محدود و کوچک در اختیار آقای قطب زاده نبود. قابل ذکر است که تا این مرحله تعدادی از مسوولین جمهوری اسلامی تصمیم داشتند وی را احضار نمایند و با اخذ اطلاعات وی در رابطه با همکاری داخلی و خارجی اش، او را از منجلاب نجات دهند.
این جریان از جایی اهمیت یافت که همزمان با شروع عملیات گسترده رزمندگان اسلام علیه رژیم صدام، آقای قطب زاده پیشنهادهای تندی از قبیل ترور فرمانده نیروی زمینی و اعضای شورای عالی دفاع را مطرح نمود و از همکاران خود به طور جدی میخواست که ترورها را به مرحله اجرا درآورند. مهم تر از موارد یاد شده، پیشنهاد ترور حضرت امام خمینی از سوی قطب زاده است. طبق نوارهایی که از جلسات آقای قطب زاده به دست آمد، مقارن با پیروزیهای غرورآفرین رزمندگان اسلام نامبرده پیشنهاد ترور امام را مطرح و روی این مسأله سخت پافشاری میکند و امکاناتی از قبیل منزل و مبلغ 750 هزار تومان پول در این رابطه قرار میدهد. حجت الاسلام ری شهری در این باره میگوید: «... تعدادی از مسوولین کشور که در جریان این توطئه بودند، نظرشان این بود که قطب زاده را از این جهنم و از این آلودگی نجات بدهیم. نظر این بود که یک روز بخواهیمش و بگویم این جریان را میدانیم و افرادی با تو هستند و میدانیم افرادی که از خارج و داخل در ارتباط با تو هستند مشخص کن و بعد از این که همه مسایل را گفت، آزادش کنیم تا این که این جریان پیش آمد. مقارن عملیات فتح الفتوح قرار شد خانه شاه ویسی را با کمک مهندس فرزان در اختیار این گروه قرار بدهند تا از آن جا کار را انجام دهند. این مسأله که مشخص شد و وقتی فهمیدیم این مرد این قدر کثیف است و میخواهد یک چنین خیانتی به امت بکند - خیانتی که شاه حاضر نشد انجام دهد - وقتی مسأله به این شکل شد، تصمیم گرفتیم ایشان را باز داشت کنیم... » پس از دستگیری آقای قطب زاده تمامی اتهامات را مردود دانست ولی پس از اطلاع از این که مسوولین کشور در جریان بودهاند، به جرم خود اعتراف کرد و کودتای او و همدستانش علیه نظام جمهوری اسلامی با شکست مواجه شد.
دستگیری و اعدام
شوروی و حزب توده نیز در دستگیری و اعدام صادق قطبزاده نقش مهمی داشتند. در عملیات به تور انداختن اطلاعاتی صادق قطبزاده، سرهنگ بیژن کبیری مشارکت داشت. کبیری با نزدیک شدن به صادق قطب زاده، گفتگوهای او را ضبط کرده و با واسطه سران حزب توده برای ری شهری بردهاست که این اقدام موجب به دستگیری قطب زاده و خلع لباس آیت الله شریعتمداری میشود. خود کبیری نیز پس از افشای عضویت در کادرهای مخفی حزب توده ایران، به حکم علی یونسی اعدام شد.
سید حسن شریعتمداری میگوید قطب زاده مهدی مهدوی را نزد محمدکاظم شریعتمداری فرستاده بود که بگوید قطبزاده درصدد انجام کارهایی است ولی پدر من او را نهی کرده بود و گفته بود این کارها فایدهای ندارد و به جایی نمیرسد.
صادق قطبزاده در ۲۴ شهریور ۱۳۶۱، برابر با ۱۵ سپتامبر ۱۹۸۲، به حکم محمد محمدی ریشهری در زندان اوین تهران اعدام شد.
مرد در آینه
مرد در آینه کتابی به قلم کارول جروم خبرنگار کانادایی و نامزد صادق قطب زاده پیرامون خاطرات او با قطب زاده و حوادث پس از انقلاب اسلامی ایران است.
کارول جروم ماجرای عشقی خود با قطبزاده را اینطور تعریف میکند: «در همان نظر اول عاشق قطبزاده شدم. او خیلی جذاب و کاریزماتیک بود.»
او اولین تماس خود و قطب زاده را اینگونه توصیف میکند: «صدایش به شدت آزار دهنده و نرم بود؛ صدای مردی چربزبان! هیچ تمایلی برای صحبت با این مرد روغن مار فروش خاورمیانهای نداشتم اما برای کارم ناچار بودم.»
کارول جروم در این کتاب مینویسد که امکان خروج صادق قطب زاده از طریق بلوچستان به خارج از ایران قبل از دستگیری او وجود داشت اما قطب زاده با این پیشنهاد مخالفت کرده و خود را یکی از مسببین و مسئولین به ثمر رسیدن انقلاب میدانستهاست.[۱۸
نویسنده در جای دیگری از این کتاب نیز میآورد که پس از دستگیری و اعترافات قطب زاده، احمد خمینی در زندان به دیدار او رفته و از قطب زاده خواستهاست تا تمام اعترافاتی که کرده را پس بگیرید تا خمینی او را مورد عفو قرار دهد اما با مقاومت قطب زاده رو برو شدهاست
جروم او را در لحظه خاکسپاری دیده بود: «وقتی بهخاکاش میسپردند، دیدم که ریشاش سفید شده بود.» خلاصه زندگی قطبزاده را هم میتوان در جملهای از نامزد او پیدا کرد: «مبارزه در سراسر زندگی برای یک رؤیا و در غلتیدن به یک کابوس بود.» جملهای که کاملترین توصیف برای زندگی پُرماجرای صادق قطبزادهاست. مردی که با رؤیا شروع کرد، اما پایان زندگیاش کابوس بود.
منبع : حامیان ولایت