چهارشنبه 03 دي 1404 - Wed 24 Dec 2025
  • جمع‌بندی جلسه با وزرا و رئیس‌جمهور به‌طورکامل اطلاع‌رسانی شده است

  • اصلی‌ترین مانع اسرائیل برای حمله مجدد به ایران چیست؟

  • پزشکیان به خودم اجازه نمی‌دهم چنین چیزی را بپذیرم

  • وقتی رهبرانقلاب به خاتمی هشدار دادند

  • ونزوئلا و آینده خاورمیانه!

  • تعطیلی نظارت مجلس و نگفتن مطالبات مردم؟!

  • سه عامل افزایش قیمت خودرو در بازار

  • زاکانی موفق‌ترین و کارآمد‌ترین شهردار تهران بوده است

  • حمله تند روزنامه کرباسچی به پزشکیان

  • وطن فروشی که به وطن دوست‌ها ناسزا می‌گوید

  • جنوب یمن؛ بوی توطئه و خیانت

  • مهندسی فروپاشی داخلی دشمن از معیشت تا روان جامعه

  • آقای پزشکیان، اشتباهات دولتتان پاشته آشیل تان نشود

  • ارتباط عامل شهادت قاضی رازینی و مقیسه با منافقین محرز شد

  • چرا بازسازی مدیریتی به نفع دولت پزشکیان است؟

  • ریشه گرانی دلار اینجاست

  • افشین پیروانی جواب خسرو حیدری را داد+فیلم

  • ایران همچنان قوی است باید ضعیف شود

  • حداقل در میان خودتان یکی را قبول داشته باشید

  • نقشه راه رهبر انقلاب برای مداحان

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 415518
    تاریخ انتشار: 03/دي/1404 - 15:21

    از خیمه‌شب‌بازی آمریکایی تا توهم ظاهربین ها!+عکس

    امروز، از آن آیزنهاور تا دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ، چهارده رئیس‌جمهور در آمریکا آمده‌اند و رفته‌اند، اما یک درام ثابت تکرار شده است.

    از خیمه‌شب‌بازی آمریکایی تا توهم ظاهربین ها!+عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از فارس ،

    بازی عجیبی است خیمه شب بازی. عروسک‌ها نو به نو می‌شوند. صداها تغییر می‌کنند. یکی با لباس رسمی و کلمات فاخر می‌آید، دیگری با موهای طلایی و فریادهای خشن. هرکدام حرکتی جدید دارند و سخنی متفاوت. اما گاهی آنچنان در بازی آن‌ها غرق می‌شویم که یادمان می‌رود، در پس تمام این تغییرات تنها یک اراده است که عروسک‌ها را به بازی می‌گیرد.

    خیمه‌شب‌بازی آمریکایی

    شب گذشته، پای صحبت یکی از «روشن‌فکران» نشسته بودم که با چهره‌ای مصمم و انگار که جهان را کشف کرده باشد، تحلیل می‌کرد: "اگر ما درک درستی از تک‌تک ریاست‌جمهوری‌های آمریکا داشتیم و چارچوب‌های هر یک را می‌شناختیم، امروز وضعمان این نبود!". لحظه‌ای چشمانم را بستم و خود را در سال ۱۳۳۲ تصور کردم. حتماً آن روز هم، دکتر مصدق می‌پنداشت: "من درک درستی از آیزنهاور دارم. او متفاوت است. اگر چارچوب‌هایش را بپذیرم."
    امروز، از آن آیزنهاور تا دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ، چهارده رئیس‌جمهور در آمریکا آمده‌اند و رفته‌اند، اما یک درام ثابت تکرار شده است: هرگاه ایران خواسته است «مستقل» باشد، آمریکا با هر نقاب و هر ادبیاتی، چماق تحریم، تهدید و جنگ را بلند کرده است. این، نه یک قصه تاریخی که قانون ثابت بازی استکبار است: «آمریکا، آمریکا است؛ این حزب یا آن حزب، هر کدامشان سرِ کار آمدند، خیری به ما نرساندند، شر رساندند. یکی تحریم کرد، یکی هواپیما زد، یکی به سکّوی نفتی حمله کرد، یکی به دشمنهای ما کمک کرد.» ۱۳۹۵/۰۸/۲۶
    امروز نیز ترامپ، نه تنها استثنا نیست بلکه قاعده را عریان‌تر کرده است. او نقاب دیپلماسی را کنار زده و دندان‌های گرگ را بدون پرده نشانمان می‌دهد. همان دندان‌هایی که گذشتگانش در لوای دموکراسی و دفاع از حقوق بشر در تن پدران این سرزمین فرو کردند.
     

    از کودتا تا ترور، یک منطق بیشتر نیست

    برای درک ماهیت این پدیده، باید آن را در بستر تاریخی‌اش دید. رابطه ایران و آمریکا، داستانی هفتادساله با پرده‌های متعدد اما پایان‌بندی تکراری است. پرده اول: ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. دولت مردمی دکتر مصدق که می‌خواهد نفت این ملت را از چنگال بیگانه پس بگیرد اما با کودتای طراحی‌شده سیا و با دستور مستقیم آیزنهاور، رئیس‌جمهور وقت آمریکا سرنگون می‌شود. چرا؟ زیرا «آمریکا با ایران قوی مخالف است، با ایران مستقل مخالف است.» ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
    در پرده‌های بعدی، فقط شکل اجرا را عوض کردند. در دهه ۶۰، وقتی ملت ایران، انقلابش را از گزند دشمن بیرونی حفظ می‌کند، آمریکا با تمام قدرت، صدام حسین را به جنگ هشت‌ساله می‌فرستد. ریگان، رئیس جمهور جمهوری‌خواه آمریکا سلاح شیمیایی در اختیارش می‌گذارد و کارتر، رئیس جمهور دموکرات از تحریم‌ها حمایت می‌کند. تفاوت چهره‌ها کجاست؟
    به قرن جدید می‌رسیم. اوباما با چهره‌ای آرام و سخنان امیدبخش، بر سر میز مذاکره می‌نشیند. اما همان اوباما، رکورددار تحریم‌های فلج‌کننده علیه ایران می‌شود و همه گزینه‌ها را روی میز می‌نشاند. سپس نوبت به ترامپ می‌رسد. او با لفاظی‌هایی علیه ایران، از برجام خارج می‌شود و «فشار حداکثری» را آغاز می‌کند.
    واضح است. قلب استراتژی همان است، مهار ایران به هر قیمت. ترامپ، دستور ترور فرماندهی را صادر می‌کند که نماد مقاومت در منطقه است: سردار سلیمانی. آیا این عمل، با منطق ترور دانشمندان هسته‌ای ما در دولت اوباما تفاوتی ماهوی دارد؟ هر دو، ضربه زدن به ستون‌های امنیت و پیشرفت ایران است. فردای آن روزها، بایدن بر سر کار می‌آید با شعار بازگشت به برجام؛ اما با ابقای تحریم‌ها و چشم‌بستن بر جنایات متحدان منطقه‌ای. بازیگران عوض می‌شوند اما نمایشنامه همان است. یک کلمه تغییر نکرده است: ایران یا مطیع باشد، یا تحریم شده و تحت فشار قرار گیرد.
     

    خط قرمزهای آمریکایی

    سیاست‌های آمریکایی همیشه بر مدار منافع آن‌ها است. این منافع، خط قرمزهایی دارد که هیچ رئیس‌جمهوری، از آن‌ها عبور نمی‌کند:۱. حمایت بی‌قیدوشرط از رژیم صهیونیستی: از ترومن تا ترامپ، خط سرخی که هیچ‌گاه رنگ نباخته است.۲. کنترل انرژی غرب آسیا: از کودتای ۲۸ مرداد برای نفت ایران، تا اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ و تا جنگ امروز در سوریه این منطق پابرجاست.۳. مهار قدرت‌های مستقل منطقه‌ای: استقلال‌طلبی، گناه نابخشودنی در چشمان واشنگتن است.۴. توسعه‌طلبی نظامی و بازار فروش سلاح: آمریکا در دوره ترامپ و بایدن، رکورد فروش سلاح به عربستان و امارات را شکست. جنگ همیشه برای آن‌ها کسب‌وکار است.
    اما ترامپ با صراحت لهجه‌اش، این منافع را بلند اعلام می‌کند که ما برای دفاع از دموکراسی به غرب آسیا نرفتیم بلکه برای نفت رفتیم. این را نه در یک جمله‌ی شسته رُفته، بلکه بارها در بحران‌سازی‌های منطقه اثبات کرده است. همان کاری که دیگران با ادبیات «حقوق بشر» و «مبارزه با تروریسم» انجام می‌دهند.اما درد اصلی نه آن قاعده است و نه این نمایش عریان، بلکه بیماری تاریخی «غرب‌گرایی» در بخشی از نخبگان ماست؛ همان بیماری که در هر دوره، جامه‌ای نو می‌پوشد تا عقیده به تسلیم را تئوریزه کند.
     

    آفت روشنفکری غرب‌زده؛ بیماری تحلیل‌های توهمی

    در کنار این دشمنی سرسختانه خارجی، یک آفت داخلی همیشه مانع درک درست شده است: جریان روشنفکری غرب‌زده. ریشه این جریان به دوران قاجار و مشروطه بازمی‌گردد؛ کسانی که ظواهر تمدن غرب را دیدند اما ماهیت استعماری آن را نفهمیدند. امروز، این جریان در قالب تحلیل‌های جذاب ظاهر می‌شود.
    این افراد هر تغییر چهره در کاخ سفید را به منزله «تغییر ماهیت» سیاست آمریکا قلمداد می‌کنند و یا اختلافات دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان را بزرگ‌نمایی کرده تا بگویند «می‌شود روی یکی حساب کرد». همچنین «لابی‌گری» میان مهره‌های خود و مهره‌های کشورهای وابسته را به عنوان راه‌حل نجات مطرح می‌کنند، غافل از اینکه لابی، فقط برای منافع آن‌ها کار می‌کند، نه برای ملت‌های مستقل. بزرگ‌ترین خیانت این جماعت، تزریق توهم «اتکا به کدخدا برای پیشرفت» به افکار عمومی است. این افراد می‌گویند: «باید تن داد تا پیشرفت کرد».
    از این رو است که رهبر انقلاب در باب ابن افراد می‌فرمایند: «عده‌اى هستند در کشور - روشنفکران غرب‌گرا، غرب‌زده، دلباخته‌ى غرب – این تجربه‌ها در مقابل چشم آنها است، [اما] از این تجربه‌ها درس نمیگیرند... روشنفکر غرب‌زده، چون دستگاه محاسباتى‌اش دستگاه اختلال‌یافته‌اى است، از این تجربه‌ها استفاده نمیکند، بهره نمیبرد، استنتاج درست نمیکند.» ۱۳۹۳/۰۵/۰۱ تاریخ اما گواهی می‌دهد که هر ملتی چرخ توسعه خود را به ارابه مستکبرین بست؛ یا سقوط کرد، یا استقلالش را باخت.
     

    پیشرفت با تکیه بر خودباوری

    درس هفتاد ساله رابطه ایران و آمریکا آشکار می‌کند که راه پیشرفت ایران، نه در پذیرش چارچوب‌های تحمیل شده ترامپ و امثال او، بلکه در مقاومت هوشمندانه و تلاش جهادی برای خوداتکایی است. پیشرفت‌های چشم‌گیر ایران در حوزه‌های هسته‌ای، موشکی، زیست‌فناوری و نانو در سخت‌ترین دوران تحریم‌ها نشان می‌دهد که تحریم، اگر به انزوا و تسلیم منجر نشود، می‌تواند به موتور محرکه خوداتکایی تبدیل شود.

    نسل امروز ایران، هوشیارتر از آن است که فریب تغییر نقاب‌ها را بخورد. او می‌داند که پشت نقاب اوباما، ترامپ خوابیده بود و پشت نقاب ترامپ، بایدن. دوره اول و دوم ترامپ نیز بازی با واژگان است. منطق همه‌ی آن‌ها همان منطق آیزنهاور است. وظیفه ما نه «ترامپ‌شناسی» یا «بایدن‌شناسی»، که «استکبارشناسی» است. شناختی که در آن، نه به وعده‌های شیرین فریبنده اعتماد می‌کنیم، نه از عصبانیت‌های نمایشی می‌هراسیم. تاریخ به ما می‌گوید: عزت، زمانی به دست می‌آید که در برابر زورگویی بایستی، نه وقتی که در برابر آن زانو می‌زنی.

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما