سه شنبه 15 مهر 1404 - Tue 07 Oct 2025
  • صلح به سبک ترامپ؛ فرمان از واشنگتن، سکوت از تل‌آویو

  • رویداد ملّی «ایران همدل» برگزار شد

  • بی هنران را بگو‌ حجاب قانون خداست

  • ترامپ چگونه آمریکا را بی‌اعتبار کرد؟ فارن‌افرز پاسخ می‌دهد

  • اسنپ‌بک؛ طلاق ایران از غرب و آغاز دوران جدید ژئوپلیتیکی / وقت تغییر پارادایم از غربگرایی به واقع گرایی

  • واقعیت میدانی یا سلاح روانی دشمن؟

  • آقای باهنر، منظورتان چیست؟!

  • افشای شبکه عملیات سایبری اسرائیل در ایران / جعل اخبار بی‌بی‌سی+عکس و سند

  • آیت‌الله خاتمی: راه مقابله با جنایات، مقاومت است

  • آقای ترامپ، سرسختی فلسطینی‌ها را از نتانیاهو بپرس

  • بزرگ فکر کنیم تا در تله جنگ روانی نیفتیم

  • تصویر منتشر نشده سید حسن نصرالله در مسجد جمکران

  • تمام دوربین‌های سر چهار راه‌های ما در اختیار اسرائیل است و لحظه‌ای رصد می‌شوند

  • دیدن ژنرال‌ها و دریاسالارهای چاق در پنتاگون غیر قابل قبول است/ دیگر خبری از مردان زنانه‌پوش نخواهد بود، کار ما با این مزخرفات تمام شد

  • زیاده‌خواهی آمریکا ادامه دارد/هیئت ایرانی در جلسه اسپانیا FATF

  • بزرگترین ترس ایالات متحده از کیست ؟

  • لا‌اقل به این پیشنهاد عمل کنید!

  • آثار اقتصادی مکانیسم ماشه از هیاهو تا واقعیت

  • از پرونده فردی تا عملیات روانی جمعی

  • جریان مقاومت سرمایه‌ای بزرگ برای جهان اسلام است /شهید نصرالله خطر اسرائیل را زودتر از همه درک کرد/ایران و کشورهای دیگر در بازسازی لبنان گام برداشتند+فیلم

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 410904
    تاریخ انتشار: 15/مهر/1404 - 12:10

    روزگاری که آن سه یار، «کانون تفکر اسلامی» در مشهد بودند+عکس

    در اوج خفقان ستمشاهی و غربت یاران امام، کتاب راه سوم بین سرمایه داری و کمونیسم را سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب نوشت و به استقبال معنوی‌ترین نهضت جهان رفت. دو روز قبل از عملیات ترور، یعنی پنجم مهرماه ۱۳۶۰، در یک تماس تلفنی، علنا تهدید به مرگ شد. با این تلفن، یاد خواب چند روز قبلش افتاد: آتشی درگرفته بود و لباس امام در شعله‌ها می‌سوخت، اما خود ایشان آسیبی ندیده بود... با تعبیری عاشقانه پس از این رویا گفته بود: با خواست خدا، من هم از شهدا خواهم بود. اما خورشید وجود امام عزیز همچنان می‌تابد.» قبلا امامش به او وعده داده بود که: «من با اجل طبیعی از دنیا می‌روم تو به فکر خودت باش» و یقین کرد که لحظه دیدار، نزدیک است... نزدیکتر از نفس!

    روزگاری که آن سه یار، «کانون تفکر اسلامی» در مشهد بودند+عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    هفتم مهر ۱۳۶۰ جنایتی دیگر از تروریستهای منافق، مجاهد عارفی از یاران امام (ره) و عالمی روشنگر و دین باور از سران و سرداران انقلاب و جریان اصیل مکتبی خط امام در مشهد را به آرزوی همیشگی خود رساند و طلعت ستاره فروزانی دیگر را در آسمان سرخ شهادت، به طلوعی جاوید نشاند. روحانی مبارز و متفکر شهید، حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمی نژاد، چهره تابناک تاریخ نهضت روحانیت و از ارکان مبارزات سیاسی و محورهای رهبری و سازماندهی فعالیت‌های انقلابی در مشهد، در کنار سه چهره نامدار و جریان ساز دیگر: آیت الله واعظ طبسی، مرحوم‌ محامی و حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی بود.

    او از آغاز نهضت امام در سال ۴۲ در شمار نامدارترین نمایندگان این حرکت تاریخساز بود و با قلم و بیان اثرگذار خود، سهم زیادی در روشنگری و تبیین ابعاد نهضت روحانیت و ترسیم افقهای فکری، اعتقادی، معرفتی و ایدئولوژیک انقلاب و خط امام (ره) داشت.

    این سردار بزرگ جهاد فکری و فرهنگی با طاغوت و همه جریانهای منحرف از مارکسیسم بی نقاب تا نفاق نقابدار، حرکت عظیم مصلحانه خود را از سالها پیش از شروع نهضت آغاز کرده بود و با تشخیص نیازها و خلأهای موجود در حوزه معرفتی، تلاش و همت عظیم و مستمر خود را بر پاسخ به پرسشها، رفع عطش نسل جوان در شناخت حقایق و معارف اصیل و ناب اسلام و تشیع، و ابهام زدایی و رودررویی با بدعت و خرافه و مبارزه با کژروی در ساحات مختلف و در تجلیات متنوع و متکثر خود متمرکز کرد و با کتاب و بیان و قلم، در این سنگر، نگاهبان میراث هدایت و پرچمدار حکمت و هویت راستین تفکر دینی در میدان مبارزه و تحول سیاسی و اجتماعی گردید.

    پس از انقلاب اسلامی نیز در جایگاه نمایندگی مجلس خبرگان اول، نقش مهمی در اسلامی شدن قوانین و انطباق این آیین نامه سیاسی نظام با ماهیت حکومت دینی و منبع مشروعیت در حاکمیت مبتنی بر اصل  ولایت فقیه داشت. هاشمی نژاد را می توان مسئولیت پذیرترین مقام غیر مسئول نظام جمهوری اسلامی دانست؛ مردی که پس از انقلاب تقریبا هیچ موقعیت و منصب و مسئولیتی را با وجود جایگاه و موقعیت شناخته شده و اعتبار خود نزد امام و بزرگان انقلاب و سهم زیاد خود در دوران مبارزات، با وجود اصرارهای زیاد، نپذیرفت و تنها دبیر حزب جمهوری اسلامی در مشهد بود.

    اما در حفظ نظام و مرزبانی از ساحت‌های عقیدتی و معنوی آن غیرتمندانه و دلیرانه در خط مقدم مصاف با جریانهای منحرف و معاند، سینه سپر کرد و سرانجام نیز جان حود را در همین دفاع مخلصانه و عاشقانه از انفلاب و امام خود نثار نمود و شهید باور جانانه خویش به جانان خود گشت.

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

     

    توفیق دیدار با حضرت صاحب الزمان (ع)

    سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد، روز ۵ مرداد ۱۳۱۱ شمسی، در بهشهر استان مازندران در ایران متولد شد. عبدالکریم تا چهارده سالگی ضمن تحصیل، بعدازظهرها در مغازه پدرش مشغول کار بود. معنی سختی و فقر را می‌دانست و به خوبی درد مردم را حس می‌کرد. در همین سن بود که به ادامه تحصیل در حوزه علمیه علاقمند شد و این خواسته را با پدرش در میان گذاشت. پس از جلب رضایت پدر، به حوزه علمیه آیت‌الله شیخ محمد کوهستانی در روستای کوهستان واقع در شش کیلومتری بهشهر رفت و تحت آموزش آیت‌الله کوهستانی قرار گرفت. سیدعبدالکریم که از همان دوران نوجوانی، تشنه معنویت، علم و اخلاق بود، مجذوب رفتار حکیمانه و ساده‌زیستی آن استاد الهی گشت و با جدیت و تلاش به تحصیل علم و اندوختن بهره‌های معنوی از او پرداخت و در طول 4 سال دروس مقدمات حوزی و مقداری از سطح فقه و اصول را به پایان رساند. وی چنان نبوغی از خود نشان داد که آیت‌الله کوهستانی به طرز چشمگیری شخصاً بر امور تحصیلی او نظارت می‌کرد.
    پس از گذراندن دوره و دروس سطح، ‌با کسب اجازه از محضر استاد، عازم حوزه علمیه قم شد و تحصیل خود را در زمینه فقه و اصول ادامه داد. در قم ابتدا با شیخ علی کاشانی فریدالاسلام، آشنا شد و او را به عنوان استاد اخلاق برگزید. شیخ علی از وارستگان روزگار به شمار می‌رفت و ‌آیت‌الله کوهستانی او را به سید عبدالکریم معرفی کرده بود. سید عبدالکریم مدت‌ها با شیخ هم حُجره بود و چنان مجذوب احوال و مقامات عرفانی او شد که از فضائل اخلاقی و معنوی‌اش بهره‌ها برد و لقب «یار غار شیخ علی» را یافت. چنین می‌گویند که به واسطه مؤانست با چنین مرد بزرگی به توفیق زیارت حضرت بقیه‌الله‌ الاعظم (ع) نائل آمد.
    در حوزه علمیه قم، در درس اساتیدی چون شیخ محمد صدوقی، سید رضا صدر و سید محمد محقق داماد شرکت کرد. هاشمی‌نژاد درس خارج فقه و اصول را نزد آیت الله بروجردی  و حضرت امام خمینی گذراند. با رحلت آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی در سال ۱۳۴۰ش، هاشمی‌نژاد به مشهد مهاجرت کرد و در آنجا علاوه بر تدریس فقه و اصول و تشکیل جلسات و منابر تبلیغی، در درس خارج فقه سید محمدهادی میلانی و مدتی نیز در درس مجتبی قزوینی شرکت کرد.
    با درگذشت آیت‌الله العظمی بروجردی در سال 1340، هاشمی‌نژاد به مشهد مشرف شد و در همان شهر سکونت کرد. در آن جا علاوه بر تدریس فقه و اصول برای طلاب و تشکیل جلسات و منابر تبلیغی، در درس فقه آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدهادی میلانی حضور یافت. او سال 1335 در 25 سالگی با همشیره حجت الاسلام سید حسن ابطحی ازدواج کرد و مراسم عقد خود را در جوار حرم مطهر حضرت رضا (ع) با حضور حضرت آیت‌الله میلانی برگزار کرد. 

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    از سنگر تبلیغ و منبر و قلم، تا میدان مبارزه 

     

    اولین حضور او در عرصه فعالیتهای فرهنگی سیاسی را در سال ۱۳۳۷ با نگارش و نشر کتاب مناظره دکتر و پیر آغاز کرد. این کتاب را به صورت یک گفتگو در قالب داستانی نوشت؛ کاری که بی شک تا آن زمان میان روحانیون بی سابقه بود. محتوای کتاب،  پاسخ به پرسشهای آن روز نسل جوان و نوجوان درباره مسایل گوناگون دینی ،تاریخی ،فرهنگی و سیاسی بود اما آنچه بیش از همه خوانندگان را تحت تاثیر قرار می داد، شیوه نگارشی داستانی مناظره دکتر و پیر است؛ مجموعه ای ازدفاعیات و پرسش های مبتلابه و مطرح آن روز که ممکن است یک مسلمان در ابعاد مختلف از دین اسلام داشته باشد. او این پرسشها را در این کتاب مطرح کرده و خودش نیز از زبان یکی از دو طرف مناظره در داستان، پاسخ می داد. آنگونه که بازار نشر نشان می دهد، این کتاب، ده‌ها بار تجدید چاپ شده و حتی در همان زمان چاپ نخست در سال ۳۷ در کمتر از یکسال به سرعت به چاپ هشتم می رسد، تا آنجایی که خود ساواک جلو انتشار کتاب را می گیرد و آن را به عنوان یکی از کتابهای ممنوع زمان پهلوی اعلام می کند. کتاب مناظره دکتر و پیر، پنج سال قبل از سال ۴۲ و آغاز قیام علنی امام و شروع نهضت روحانیت در ایران منتشر شد.

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    سرباز، مبلغ و سخنگوی «نهضت امام»


    هاشمی‌نژاد همراه با استفاده علمی از درس امام‌خمینی (ره)، تحت تأثیر شخصیت سیاسی و جاذبه های معنوی و عرفانی و اخلاقی ایشان قرار گرفت و در صف یاران مبارز و مخلص و فداکار ایشان درآمد. او فعالیت‌های مبارزاتی و سیاسی خود را در قالب تبلیغ و منبر و وعظ و خطابه آغاز کرد و از سال ۱۳۴۰، با برپایی جلسات تبلیغ و وعظ به آگاهی و بیداری مردم همت گماشت. یکی از حوادث مهم تاریخی و سیاسی زندگانی این مبلغ و خطیب و نویسنده پرکار و خستگی ناپذیر که نقطه عطف حیات فکری و اجتماعی اوست، شرکت در قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ و پیوستن او به نهضت است که منجر به دستگیری و زندانی شدن او به مدت ۴۱ روز در تهران گردید. همزمان با دستگیری  امام خمینی (ره) در شب ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در قم، شمار زیادی از علما و روحانیون مبارز، سرشناس و طرفدار نهضت در دیگر شهرها دستگیر شدند که هاشمی نژاد جزو آنان بود. این نخستین بازداشت او توسط ساواک به شمار می رفت. سید عبدالکریم در ایام عاشورای هر سال در تهران به منبر می رفت. چند روز قبل از ۱۵ خرداد، در مسجد مروی تهران، هیئت یزدیها، بازار سرای ملا علی و هیئت حسینی تهران به منبر رفت و سخنرانی های آتشین و پرشوری علیه رژیم و در افشاگری و تحلیل ماهیت «اصلاحات شاه»، «تساوی حقوق زنان و مردان در اسلام»، «وجود سانسور» و «کشتار طلاب مدرسه فیضیه در دوم فروردین ۴۲ و … ایراد کرد. مأموران ساواک پیش از حادثه ۱۵ خرداد، به دقت مراقب سخنرانیها و فعالیت های هاشمی نژاد بوده و پیوسته گزارش اقدامات او را به مرکز می فرستادند. تبعیت و ارادت او نسبت به حضرت امام و باور و بینش او به حقانیت راه ایشان، سبب گردید که همزمان با دستگیری رهبر، این روحانی جوان ۳۱ ساله نیز دستگیر شود.

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    او به مدت 41 روز در زندان شهربانی کل کشور حبس بود و پس از چند نوبت تحقیق و بازجویی، از سوی سازمان اطلاعات و امنیت کشور، از ایشان رفع مظنونیت بعمل آمد و بالاخره در تاریخ ۲۴ تیرماه ۴۲ از زندان آزاد شد. بعد از آزادی به مشهد مراجعت کرد. او همواره در طول مبارزات خود تا زمان پیروزی انقلاب، از حادثه بزرگ 15 خرداد یاد می کرد و اذهان مردم را متوجه این مبدا بزرگ تحولات کشور می ساخت. پس از آزادی از زندان ساواک، در مشهد به ادامه فعالیتهای علمی، تحقیقی، تبلیغی و سیاسی خود پرداخت. در اوایل مهرماه سال 42 به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (ایام فاطمیه) در منزل خود به منبر رفت و مسائل سیاسی و اجتماعی روز را بیان کرد. واقعه تاریخی مسجد فیل مشهد، یک نقطه برجسته و شاخص دیگر در زندگی سیاسی و مبارزاتی اوست که چهارماه پس از سرکوب خونین 15 خرداد رخ می دهد. گزارشات دقیق و لحظه به لحظه از سخنرانی های شهید هاشمی نژاد در مسجد فیل توسط ساواک و شهربانی و لشگر ۶ خراسان، نشان دهنده حساسیت رژیم نسبت به سخنرانی های افشاگرانه او در این مسجد است. در تاریخ 42/7/21 درسخنرانی پرشور و کوبنده خود، به انتقاد شدید از دولت وقت پرداخت و به خیمه شب بازی انجمن های ایالتی و ولایتی، سخت اعتراض کرد. او همچنین از خیانت های رضاخان و محمد رضا شاه در مخالفت با اسلام، رد مجلسین شورا و سنا، تاراج اموال ایران و فرستادن آن به آمریکا، سخن گفت و با صراحت و شجاعتی قابل تحسین به افشای ماهیت دولت دست نشانده( اسد الله علم) پرداخت.

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    گزارش ساواک حاکی از آن است که جمعیت حاضر در سخنرانی او، حدود شش تا هشت هزار نفر بوده است. پس از سخنرانی، مردم که احتمال دستگیری سید را می دادند، حاضر به ترک مسجد نشدند و به او پیشنهاد کردند که در یک لحظه با خاموش کردن چراغهای مستجد، فراری اش دهند! اما سید اعلام کرد که اگر هدف، دستگیری اوست، خود را معرفی خواهد کرد. سرانجام او توسط مانوران بهزداشت شد. واقعه مسجد فیل انعکاس گسترده ای در کشور داشت پس ازآزادی از زندان ، به سفرهای تبلیغی در شهرهای مختلف می رفت و با طرح مسائل جدید، به سؤالات و مشکلات علمی و اجتماعی مردم پاسخ می گفت و اذهان آنان را نسبت به مفاسد حکومت جابر، آگاه می ساخت. در این سفرها، مزدوران ساواک، سایه به سایه در تعقیب او بودند و در واقع بخش مهمی از پرونده شهید هاشمی نژاد را در ساواک، اسناد سفرهای تبلیغی، فرهنگی، سیاسی او تشکیل می دهد. 

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    از «کانون فرهنگی جوانان» تا «کانون بحث و انتقاد دینی»

    در سال 1343 کتاب «راه سوم بین کمونیسم و سرمایه داری» را منتشر کرد. در این کتاب به تبیین اسلام بعنوان راه سوم در برابر مادیگری و معنویت زدایی شرق و غرب و راهی در برابر ناکارآمدی و بن بست نظام های کمونیستی و کاپیتالیستی پرداخت.  همچنین در شهر مشهد با تأسیس «کانون فرهنگی جوانان» آنان را با مسائل دینی و سیاسی آشنا کرد و در سال 1343 با همکاری سید حسن ابطحی «کانون بحث و انتقاد دینی» را جهت ارشاد نسل جوان بنا نهاد. مرحوم ابطحی عنوان مؤسس کانون را داشت و شهید هاشمی نژاد سخنگوی آن بود. این اقدام سبب شد تا دفاع از قلمرو دین و فرهنگ اسلامی از حالت یک جانبه و تدریس و تبلیغ منبری در سطح عامه بیرون آید و جنبه مباحثه و انتقاد و پرسش و پاسخ، توجه و اشتیاق قشر جوانان تحصیلکرده را نیز برانگیزد. اگر چه کانون بیشتر به موضوعات و مباحث دینی، اجتماعی ، اخلاقی ، علمی و تاریخی می پرداخت اما مسائل سیاسی روز از قبیل جنایات اسرائیل غاصب، آمریکا، ظلم رژیم وابسته و … در کمال شجاعت و هوشیاری و با تحلیلهای دقیق و روشنگرانه سید شهید مورد بحث قرار می گرفت و این همان است که ساواک آن را «فعالیت مضره» نامیده بود.

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    رکن انقلاب و جهاد فکری و سیاسی در مشهد

    کانون بحث و انتقاد دینی، حدود هشت سال از 1343 تا 1350 همچنان به فعالیتهای سازنده خود ادامه داد تا اینکه در سال 1351 ساواک، شرکت و سخنرانی هاشمی نژاد را ممنوع اعلام کرد. از آن پس فعالیت این کانون ابتدا به صورت مخفیانه و سیار در منازل اعضا برگزار می شد. از سال 1346 مجموعه سخنرانیهای شهید هاشمی نژاد با موضوع اقتصاد و فساد فرهنگی، ضرورت تشکیل یک حکومت جهانی، ایراد خطابه علیه رژیم پهلوی، افشاگری و انتقاد از فروش گوشت خوک در کشور اسلامی، اعتراض به هنر دروغین و وضع هنرپیشگان فاسد و تجلیل از هنرهای اسلامی، ردّ خرافه پرستی و تقلید از غرب، انتقاد از طرح آموزش جنسی در مراکز آموزشی و فرهنگی، تحلیل نظامهای سرمایه داری و کمونیستی و اعتراض به اختلافات طبقاتی بود. در سال 1347 کتاب تحلیلی واقعه عاشورا با نام: درسی که حسین به انسانها آموخت را منتشر کرد و در آن به بررسی دقیق و تحلیلی ریشه های  قیام حسینی پرداخت. در سال 1348 به خاطر سخنرانی های روشنگرانه اش مجددا بازداشت و زندانی شد.و پس از آزادی مجددا سخنرانیها و خطابه هایش را از سر گرفت؛ نقد نظریه های فروید و کارل مارکس، شرایط رهبری جامعه، اعلامیه جهانی حقوق بشر و مقایسه آن با قوانین اسلام، افشاگری علیه رژیم، در شهرهای مختلف ایران از تهران، بهشهر، کرمان، رفسنجان، اصفهان، چالوس، شیراز و ... و باز دستگیری توسط ساواک، یکبار در شیراز در تیرماه ۵۲ و یکبار در اصفهان در شهریور همان سال وزندانی و ممنوع المنبری مجدد. حادثه دیگری که موجبات دستگیری و زندانی شدن مجدد او را در سال 1354 فراهم آورد، اعتراض به کشتار طلاب قم بود که منجر به برگزاری تظاهرات علیه رژیم پهلوی گردید. مأموران رژیم 14 نفر از طلاب و روحانیون را دستگیر کردند که شیخ عباس واعظ طبسی و سید عبدالکریم هاشمی نژاد از آن جمله بودند. او دوسال در زندان تحت شدیدترین شکنجه ها به سر برد و در سال ۵۶ آزاد شد. در اول آبان سال 56، با شنیدن خبر شهادت حاج آقا مصطفی خمینی، ضمن ارسال تلگراف تسلیت برای امام خمینی(ره) ، بر شدت مبارزات و حرکت‌های اعتراضی خود افزود. در مشهد به دور از چشم مأموران به همراه حضرت آیه الله خامنه ای و آقای واعظ طبسی، اتاقی اجاره نموده و با صدور اعلامیه های مختلف، مردم را به اعتصاب و راهپیمایی تشویق می کردند. این بود که ساواک (کمیته مشترک ضد خرابکاری) دوباره به تکاپو افتاد و با حمله به خانه سید بالاخره او را دستگیر کرد. اما به دلیل تحصن مردم در منزل آیت الله شیرازی در اعتراض به دستگیری ایشان، مجبور به آزادی او شد. سخنرانی های پرشور و حماسی او جسم و روح مبارزان را نشاط و جلا می بخشید. به گونه ای که امام (ره) به پاس خدمات بی شائبه او در مسیر پیشبرد نهضت اسلامی، در سال 1356 طی نامه ای برای ایشان نوشتند: «امید من در این اواخر عمر به امثال شماست.» پس از آزادی، مأموران ساواک چند بار با مواد منفجره به جانش سوءقصد کردند که البته به نتیجه نرسید و حیات طیبه این شهید بزرگوار و مبارزاتش تا پیروزی و به ثمر نشستن انقلاب اسلامی ایران ادامه یافت. 

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    مسئولیت پذیری که هیچوقت «مسئول» نشد!

    پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی، بعنوان نماینده مردم مازندران در مجلس خبرگان رهبری انتخاب شد و نقش مهمی در تدوین قانون اساسی و تصویب اصل ولایت فقیه داشت. سید شهید، علاوه بر افشای ماهیت مارکسیست ها و منافقین، نخستین کسی بود که در مورد انجمن حجتیه و جریان های فکری متحجر که بعدها مورد عتاب و حمله امام (ره) قرار گرفتند به افشاگری پرداخت. او معتقد بود بزرگترین انقلاب، انقلاب فرهنگی است؛ یعنی بحران در ارزشگذاریها، اصالتها و مرزبندیها که محصول سالها خودباختگی در برابر غرب و شرق بوده است. او همچنین سند اصالت انقلاب را موضع مستقل و منتقدانه نسبت به سوسیالیسم و کمونیسم شرق و سرمایه داری و لیبرالیسم بین المللی غرب می دانست. او به خاطر برخورداری از هوش و درک سیاسی و آینده نگری، خط نفاق، لیبرالیسم، ملی گرایی و جریانهای مخالف تفکر و خط اصیل مکتبی را زودتر از دیگران شناخت و به افشای حرکت های مخالفشان با انقلاب پرداخت. او که بعد از انقلاب حاضر به پذیرفتن سمت دولتی نبود و فعالیت در عرصه فرهنگی و روشنگری و شناخت انحرافات را موثر تر می دانست، با اصرار شهید بهشتی از طرفی، و نیز در شرایط تقابل همه جانبه انجمن حجتیه، مرتجعان و متحجران و گروه‌هایی چون حزب خلق مسلمان با حزب جمهوری اسلامی، از سر مسئولیت پذیری و موقعیت شناسی انقلابی، تنها حاضر شد دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی مشهد را که در راستای اهداف فرهنگی و روشنگری خود می دانست، بپذیرد. او در این جایگاه خدمات شایسته ای در مسیر ارتقاء سطح آگاهیهای اعتقادی. سیاسی اعضاء و جذب جوانان انجام داد و ازاین پایگاه نیز حملات مداوم خود را متوجه نفاق و انحرافات رخنه کرده در نهادهای دولتی وارتجاع کرد و با ضدّانقلاب و فرصت طلبان و نفوذی ها همچنان در مبارزه بود. در جریان جنگ تحمیلی چند نوبت به مناطق جنگی و خط مقدم جبهه رفت. یک بار هم به اتفاق آیت الله خامنه ای به اهواز و سپس به دزفول رفتند. اوکه در سفر به مناطق جنگی متوجه برخی از حقایق و منتقد جدی روش فرماندهی بنی صدر شده بود، درپشت جبهه شدیدا متعرض او و جبهه لیبرالیسم و سازمان مجاهدین  پرداخت.

     

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    ریاست جمهوری «خامنه‌ای» را ضامن بقای نظام می‌دانست 

    پس از شهادت رئیس جمهور محبوب ملت ایران، شهید محمد علی رجائی،  با تلاشی پیگیر از مسئولین طراز اول کشور خواست تا شخصیتی از روحانیت دلسوز، عهده دار این مقام باشد. پس از جلب موافقت امام ومسئولین، اصرار داشت در این برهه خطیر، شخصیتی عالیقدر چون حضرت آیه الله خامنه ای عهده دار این سمت حساس گردد تا جبهه انقلاب و خط امام تقویت و تثبیت شود. وقتی خبر موافقت حضرت آیه الله خامنه ای برای شرکت در کاندیداتوری ریاست جمهوری را شنید، بسیار شادمان و آسوده خاطر شد. او اعتقاد داشت نباید آیه الله خامنه ای را تنها یک فرد مکتبی بدانیم. او را باید یک ایدئولوگ و مکتب شناس بدانیم که حضورش در مدیریت کلان نظان، تضمین بقای حاکمیت ارزشها و تداوم بخش تفکر اصیل مکتبی و ولایی و حفظ انقلاب از خطر انحرافات است.

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    اگر هاشمی نژاد را ترور کنیم، کمر رژیم می‌شکند!

    نقشه ترور شهید، مدتها قبل از درون سازمان منافقین طرح ریزی شده بود. امیر یغمائی ، معاون اطلاعات سازمان مذکور اظهار کرده بود که: «چون طبسی در حال حاضر در مکه است واز طرفی، هاشمی نژاد فرد اول مشهد است، اگر او را ترور کنیم، کمر سیستم و رژیم می شکند.» از جمله شخصیتهای برجسته نظام که پس از اعلام فاز مسلحانه منافقین در ۳۰ خرداد ۶۰ مورد خشم و کینه منافقین واقع شده بود، هاشمی نژاد بود.
    طرح ترور هم  به‌دست «جلال» و «شهاب»، دو تن از اعضای سازمان منافقین ریخته شد. در طرح بنا بر این بود کل کلاسی را که هاشمی نژاد در آن تدریس می‌کرد، بزنند؛ ولی بعداً چون متوجه شدند هادی علویان، همان قاتل شهید هاشمی نژاد لو رفته است، به همین دلیل نارنجکی به هادی علویان که در دکۀ کتابفروشی صحن حرم کار می‌کرد، دادند. قرار شد به‌بهانۀ خرید کتاب و پوستر به حزب برود و در توالت حزب، ضامن نارنجک را باز کند و موقع خروج هاشمی نژاد از کلاس، او را از بین ببرد. اول قرار بود طرح، روز یکشنبه انجام شود؛ ولی به‌علت نیامدن هاشمی نژاد طرح اجرا نشد و قرار شد روز سه‌شنبه کار انجام شود. روز سه‌شنبه هادی علویان به حزب رفت و هنگام خروج هاشمی نژاد از حزب طرح را اجرا کرد. هادی علویان اهل قوچان و جزو گروهک منافقین که به مشهد آمد و در شاخۀ دانش‌آموزی حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرد. بعداً در کتابفروشی جلو صحن امام مشغول به کار شد. به حزب رفت‌وآمد می‌کرد؛ برای همین نگهبانان او را می‌شناختند.
    روز سه‌شنبه هفتم مهر سال ۶۰، شهید هاشمی نژاد به سر کلاس خود که در حزب جمهوری اسلامی مشهد بود، می‌رود. هادی علویان نیز به‌بهانۀ گرفتن پوستر انتخاباتی ریاست جمهوری به حزب آمده و به داخل دستشویی رفته و نارنجکی را که در داخل بیضه‌بند خود مخفی نموده بود، درآورده و داخل جیب خود گذاشت و در چند پله به درب خروجی حزب مانده نشست. زمانی که کلاس درس تمام شد و شهید جهت شرکت در جمع عظیمی از نسل جوانی که در یک سالن دیگر تجمع کرده بودند، عازم بود، متأسفانه با فاصله‌ای که بین شهید و بعضی از محافظان ایشان ایجاد شده بود، این منافق از این فرصت استفاده کرد و خود را به ایشان رساند. از پشت او را بغل کرد و نارنجک را زیر شکم او قرار داد و با شدت و با صورت روی زمین خواباند و نارنجکی که ضامن آن را کشیده بود، منفجر کرد که متأسفانه پس از چند ثانیه به شهادت رسید؛ درحالی‌که شکم، دریده شده و دست‌ها قطع شده بودند. هادی علویان هم درحالی‌ که یک دست او هم قطع شده بود، به‌جای اینکه به بیرون حزب فرار کند، به داخل حزب رفت که با رگبار مسلسل محافظان به هلاکت رسید.

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    منافقین، ماموریت ناتمام ساواک را به آخر رساندند!

    حضرت آیت الله خامنه ای درباره شهادت هاشمی نژاد توسط منافقین فرموده اند: منافقین کار نیمه تمام ساواک در به شهادت رساندن شهید هاشمی نژاد را به انجام رساندند. این سخن، حاکی از عمق اشراف و معرفت ایشان نسبت به این یار و همراه همیشگی خود بود که در امتدادی از مبارزه با طاغوت تا مبارزه با منحرفان بظاهر انقلابی و ضد امپریالیستی، خود را وقف حفظ اصالت اعتقادی و ارزشی انقلاب و مکتب امام کرده بود.

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    خوابی که تعبیر شد!

    دو روز قبل از عملیات ترور، یعنی پنجم مهرماه ۱۳۶۰،  در یک تماس تلفنی، او را تهدید به مرگ کردند. با این تلفن به یاد خواب چند روز پیش افتاد: با نزدیک شدن شعله های آتش به امام خمینی، تلاش سید برای خاموشی آتش فایده نبخشید. تمام لباسهای امام سوخت ولی خود امام کاملا مصون از آتش و سالم ماند...  او با تعبیری عاشقانه پس از این رویا گفته بود: همه یاران امام چون لباس او هستند و شهید خواهند شد. که با خواست خدا، من هم از شهدا خواهم بود. اما خورشید وجود امام عزیز همچنان می تابد.» وعده امام خمینی به او که: «من با اجل طبیعی از دنیا می روم تو به فکر خودت باش» را لحظه ای بیاد آورد و یقین کرد که لحظه دیدار، نزدیک است... نزدیکتر از نفس!

    مسئولیت‌پذیرترین مقام غیرمسئول تاریخ انقلاب

    کانون تفکر اسلامی در خراسان بود

    رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای در سوگ شهادت این یار و همراه و همسنگر دیرین خود فرمودند: 
    من احساس می کنم برادر عزیز و گرانبهایی را که قلبا و روحا به او خیلی متکی بودم و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم را از دست داده ام. یک بعد دیگری که در زندگی آقای هاشمی نژاد شناخته نشده است، بعد عرفانی ایشان است، ایشان مرد عارفی بود،هیچ کس این را در شخصیت و خصوصیات ایشان نمی شناسد. بی شک شهید هاشمی نژاد کانون تفکرات اسلامی در خراسان بود. «با وزنه اجتماعی ای که ایشان داشت، برای منافقین، خطری بزرگ و برای جمهوری اسلامی، سرمایه باارزشی محسوب می شد و این از دید منافقین دور نمانده بود. ازلحاظ شخصی، فرد متواضعی بود؛ انسان شجاعی بود؛ خوشفکر و خوش قریحه بود. زحمت کشیده و درس خوانده بود. بی طمع و بدون چشمداشت به مال ومقام کار می کرد و به کار علاقه داشت.صداقت، اخلاص و وفای او را همه می دانند. او یک شخصیت ازهمه نظر ممتاز بود.»

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما