به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»
بالاخره خباثت تروئیکای اروپایی و دشمنخویی ذاتی این کشورها نسبت به ایران به طور کامل برای افکار عمومی(برای ناظران آگاه بسی پیش از این عیان بود)، افشا شد و سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس، به عنوان جادهبازکن مسیر تخاصم برای محور تلآویو-واشنگتن، با کلید زدن اجرای مکانیسم ماشه و مداومت در اجراییکردن آن، عملا و صراحتا اعلام کردند که جزیی از جبههی «دشمن» هستند.
با این حال، مکانیسم ماشه بیش از آن که بر تغییرات «چشمگیر» در واقعیتهای میدانی مبتنی باشد، قرار بوده که کارکردهای روانی و نمادین برای تضعیف ایران داشته باشد.
به نظر میرسد در تحلیل شرایط کنونی، ایران میتواند از اهرمهای متنوعی برای ایجاد توازن در برابر فشارهای اروپایی استفاده کند که عمدتاً حول محورهای امنیت انرژی، همگرایی با بلوکهای غیرغربی، و افزایش هزینههای امنیتی برای طرف اروپایی میچرخد.
اگر بخواهیم اهرمهای بالقوه ایران را برای مقابله با تخاصمجویی اروپا برشمریم، اجمالا به قرار زیر است:
-ایجاد اختلال در امنیت انرژی از طریق نفوذ در خلیج فارس، هدف قرار دادن واردات نفت اروپا، و ایجاد نوسان در بازار جهانی انرژی.
-تعمیق همکاری با بلوکهای غیرغربی مانند بریکس و سازمان همکاری شانگهای، و تقویت پیمانهای دوجانبه با چین و روسیه.
-افزایش نفوذ و فشار از طریق محور مقاومت و ایجاد تهدید برای منافع منطقهای اروپا و آمریکا در غرب آسیا.
-تغییر در سطح همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، از سرگیری غنیسازی در سطوح بالاتر، یا حتی خروج از پیمان انپیتی.
جزئیات اهرمهای فشار ایران و سناریوهای محتمل
بر اساس تحلیلهای موجود، ایران میتواند برای عملیاتیکردن اهرمهای فوق، سناریوهای مشخصی را دنبال کند:
استفاده از سلاح انرژی: اقتصادهای بزرگ اروپایی مانند آلمان، فرانسه و انگلیس به واردات روزانه میلیونها بشکه نفت از غرب آسیا وابسته هستند
ایران میتواند با هدف قرار دادن امنیت انرژی این منطقه، خواه از طریق افزایش تنش در مسیرهای دریایی حیاتی مانند خلیج فارس و دریای عمان و خواه از طریق همکاری با متحدان منطقهای خود، مستقیماً بر ثبات بازار انرژی اروپا تأثیر بگذارد و فشار اقتصادی و تورمی قابل توجهی به این کشورها وارد کند
تعمیق همگرایی با شرق و غیرمتعهدها: ایران میتواند با فعالتر شدن در سازمانهایی مانند بریکس و سازمان همکاری شانگهای و همچنین عملیاتی کردن قراردادهای راهبردی بلندمدت با چین و روسیه، پروژه "انزوای تحمیلی" غرب را خنثی و حتی آن را به "انزوای غرب" در نظم جدید جهانی تبدیل کند. این استراتژی به ایران کمک میکند تا از فشارهای اقتصادی و سیاسی کاسته و متحدان قدرتمندی پیدا کند.
افزایش هزینههای امنیتی برای غرب در منطقه: ایران با استفاده از نفوذ عمیق خود در غرب آسیا میتواند منافع اروپا و آمریکا در این منطقه را با چالش مواجه کند. این کار میتواند از طریق تقویت محور مقاومت و افزایش تواناییهای این متحدان در ایجاد بیثباتی برای منافع غرب انجام پذیرد. چنین اقدامی باعث میشود هزینههای حفظ حضور امنیتی و اقتصادی غرب در منطقه به طور قابل توجهی افزایش یابد.
تغییر در موازنه برنامه هستهای: در صورت فعالسازی مکانیسم ماشه، ایران میتواند با خروج از پیمان انپیتی (NPT) یا از سرگیری غنیسازی در سطوح بالاتر (مانند ۹۰ درصد)، موازنه تهدید را کاملاً تغییر دهد
اگرچه این اقدام میتواند منجر به افزایش فشارهای بینالمللی شود، اما در عین حال دست ایران را در توسعه برنامه هستهای بازتر کرده و یک اهرم راهبردی قوی ایجاد میکند.
به هر روی، در شرایطی که مسیر مذاکره مستقیم با تروئیکای اروپایی به بنبست رسیده، ایران بر اساس تحلیلهای موجود، گزینههای متعدد و اثرگذاری در اختیار دارد. موفقیت در این مسیر به دقت در اجرا، مدیریت ریسک و همزمانی به کارگیری این اهرمها بستگی خواهد داشت.
شماری از مخاطرات این سناریوها
برای درک بهتر این گزینهها، توجه به چند نکته ضروری است:
خروج از NPT یک شمشیر دولبه است: اگرچه این اقدام ممکن است در کوتاهمدت یک پاسخ قاطع به فعالسازی مکانیسم ماشه تلقی شود، اما باید در نظر داشت که ایران قصد ساخت سلاح هستهای ندارد. بنابراین، خروج از NPT، تبعات تحریمی و امنیتی خاص خود را به همراه خواهد داشت. با اینحال، در وقت مناسب، که منفعت این اقدام به هزینههای آن بچربد، حتما این گزینه هم در دستور کار مسوولان کشور قرار خواهد گرفت.
انزوا راهکار نیست: قطع کامل تمام کانالهای دیپلماتیک اگرچه ممکن است در واکنش به رفتار غرب قابل درک باشد، اما در عمل تنها به انزوای بیشتر ایران و افزایش فشار بر مردم منجر خواهد شد و ظلم موجود را کاهش نمیدهد.
اولویت منافع ملی: موفقیت در هر سناریویی مستلزم هوشیاری دیپلماتیک، یکصدایی داخلی و تمرکز بر منافع ملی به جای مواضع احساسی یا خوشبینی بیش از حد است.
به طور خلاصه، ایران در یک دوراهی پیچیده قرار دارد. از یک سو، گزینههای تهاجمی مانند خروج از NPT یا افزایش تنشهای امنیتی وجود دارد که راهکارهای با ریسک بالایی هستند.
از سوی دیگر، مسیر دیپلماسی فعال و هوشمندانه، اگرچه پرمخاطره و نیازمند دقت فراوان است، میتواند برای کاهش فشار بینالمللی و خروج از بنبست موجود کارآمدتر باشد. گرچه هنگامی که دشمن بر خباثت خود لجاجت ورزد، جمهوری اسلامی ایران با اقتدار هر هزینهای را برای حفاظت از منافع ملت بزرگ ایران خواهد پرداخت، چنان که در دفاع ملی-میهنی سرافرازانه در جنگ ۱۲ روزه شاهد آن بودیم.
تحلیل عمیقتر اهرمهای منطقهای و امنیتی
ایران میتواند با به کارگیری یک استراتژی نامتقارن، هزینهای را به اروپا تحمیل کند که به مراتب از هزینههای تحمیلی بر ایران بیشتر باشد. این استراتژی حول چند محور میچرخد:
۱-بازی در حیاط خلوت اروپا:
اروپا هنوز از بحران مهاجرت ۲۰۱۵ جان سالم به در برده است. ایران میتواند با ایجاد فشار کنترلشده بر مرزهای ترکیه و سپس یونان، یا تشویق مهاجرت از طریق مسیرهای مدیترانهای، یک ابزار روانی قدرتمند را در دست بگیرد.
حتی تهدید به این کار میتواند موجب ایجاد شکاف در اتحادیه اروپا و تقویت جریانهای راستگرای مخالف مهاجرت شود.
انجام عملیات روانی و سایبری هدفمند برای تاثیرگذاری بر فرآیندهای انتخاباتی کشورهای کلیدی اروپایی، بدون آشکارسازی مستقیم نقش ایران، میتواند ثبات سیاسی آنها را تحت تاثیر قرار دهد.
۲-افزایش عمق استراتژیک در غرب آسیا:
تهدید مستقیم یا غیرمستقیم پروژههای بزرگ اقتصادی اروپاییها در خلیج فارس، شاخ آفریقا و شرق مدیترانه میتواند جذابیت سرمایهگذاری در این مناطق را برای شرکتهای اروپایی به شدت کاهش دهد.
تقویت ناوگان دریایی و زیردریاییهای ایران و متحدانش میتواند کنترل اروپا بر مسیرهای دریایی حیاتی را به چالش بکشد. ایجاد "منطقه انکار دسترسی" (A۲/AD) در تنگه هرمز تنها بخشی از این راهبرد است.
۳-نقش محوری همگرایی با بلوکهای غیرغربی:
این محور فراتر از یک همکاری اقتصادی ساده است و میتواند به یک بازتعریف راهبردی از جایگاه ایران در نظم جهانی بینجامد:
با استفاده از نفوذ در سازمانهایی مانند بریکس و سازمان همکاری شانگهای، ایران میتواند در ایجاد و ترویج مکانیسمهای مالی موازی با سوئیفت و همچنین استانداردهای فنی جایگزین برای سیستمهای غربی نقش آفرینی کند. این کار به تدریج سلطه غرب بر نهادهای بینالمللی را کاهش میدهد.
از سویی دیگر، پیمان و همکاری با قدرتهای شرقی در حوزههای فناوریهای حساس مانند هوش مصنوعی، فناوری فضایی و سایبری میتواند به ایران کمک کند تا از نظر تکنولوژیک نیز به خودکفایی برسد و وابستگی خود به غرب را کاهش دهد.
به علاوه، استفاده از این ائتلافها برای توسعهی سازوکارهای مالی موازی با سازو کارهای تحت سلطهی غرب(مثل FATF) یک راهبرد مناسب، بلکه عاجل، برای کاستن از آثار خباثتهای تحریمی بلوک غربی-صهیونی است. جمهوری اسلامی ایران در این زمینه با ظرفیت بالقوهای مواجه است که از رقابت شدید قدرتهای جهانی چون جمهوری خلق چین با ایالات متحده در این زمینه حاصل آمده است.
کاهش چشمگیر نیازهای کشور به اقتصاد و فناوری غربی از طریق بومیسازی، سرمایهگذاری و رشددادن شرکتهای دانشبنیان و استفاده از ظرفیتهای جهانی موازی(غیرغربی) دیگر راهبرد متناسبی است که البته، در وهلهی نخست، نیازمند «اراده»ی قوی و یکپارچه در بخشهای مدیریتی و اجرایی کشور و درونیسازی این مفهوم در تفکر مدیران کشور است که اروپا در حال حاضر شریک(در واقع بازوی اجرایی) دشمنی و خصومت بلوک آمریکایی-اسراییلی علیه ایران است و باید در پازل «جبهه دشمن» تجزیه و تحلیل شود.
توسعهی توانمندیهای دریایی کشور(هم در حوزه نظامی و هم تجاری) یکی دیگر از ابزارهای مهم برای مقابله با اقدامات خصمانهی متحدان اروپاییِ محور تلآویو-واشنگتن، به ویژه در حوزه تحریم است.
در نهایت، آنچه تعیینکننده موفقیت ایران خواهد بود، نه انتخاب یک سناریوی واحد، بلکه اجرای یک راهبرد ترکیبی (Hybrid Strategy) هوشمندانه است که در آن تمامی این اهرمها به طور هماهنگ و با زمانبندی دقیق به کار گرفته شوند. این راهبرد باید به گونهای طراحی شود که هم هزینههای طرف مقابل را به حداکثر برساند و هم از فرصتهای جدید برای خروج از بنبست فعلی بهرهبرداری کند.
نکتهی اساسی
اکنون، در پی پشتسر گذاشتن فاز اول تهاجم نظامی محور تلآویو-واشنگتن(جنگ ۱۲ روزه)، حتی بر خوشبینترین تحلیلگران نسبت به ساز و کارهای بینالمللی و نظام موجود لیبرال-سرمایهداری هم روشن شده است که جهان بیش از هر زمان دیگری(از مقطع پایان جنگ سرد به این سو) با منطق «رئالیستی» اداره می شود که در آن «قدرت» حرف نهایی و تعیینکننده را می زند.
به بیان دیگر، در این فضا، کشوری که توان عملیاتی کردن قدرت سخت خود را در جهت حفاظت از منافع ملی نداشته باشد، لاجرم بیرون از بازی تاثیرگذاری است و نقش دنبالهروی محض از بلوکهای قدرت به صورت خود به خودی بر قامت او دوخته می شود.
به بیان دیگر، پایه و به اصطلاح فونداسیون همهی اقدامات بالا، حفظ و تقویت آمادگی و توان رزمی و نظامی کشور در بالاترین سطح است، چرا که دیگر بسیاری از مفاهیمِ پیش از این دارای معنا و اثر، از جمله «مذاکره» و «تعامل» از معنا و هویت خود کمابیش تهی شدهاند و کارگزاران کشور این پیشفرض را نصبالعین خود دارند که طرف مقابل همه ابزارهای حقوقی و روندی پیشین را صرفا برای واداشتن طرف مقابل به تسلیم به کار می گیرد و در نهایت «میدان» است که تکلیف «دیپلماسی» را روشن خواهد کرد.