به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»
یک بار به کاظم گفتم از بین دعاها کدامش را بهتر است بخوانیم؟ در همان حال بخصوصش که ما اسمش را گذاشته بودیم «خلسه» گفت: این ها را. کتاب منتخب مفاتیح را که باز کرد، بعضی جاها را با انگشت نشان میداد و میگفت: این! سریع شروع کردم به نوشتن.
یکی دعای ندبه بود. یکی زیارت حضرت فاطمه زهرا(س)، زیارت جامعه کبیره، زیارت عاشورا و دعای بعد از زیارت امام حسین(ع)، زیارت حکیمه خاتون. دعای سحر هم از جمله آن دعاها بودند. به دعای توسل علاقه داشت و تا جایی که میشد ترک نمیکرد. خیلی وقت ها خودش دعا را برای جمع میخواند.
الان هنوز دعای توسل شبهای چهارشنبه در جهادیه سمنان به یاد شهدای محله و کاظم برقرار است. حتی بعدها یکی از دوستان در خواب، کاظم را دید که گفته بود: «من به همراه شهدا در دعای توسل شما حاضریم....»
به نماز جماعت خیلی اهمیت میداد. در سفارشها چه در خواب و چه در بیداری حتماً به حضور در نماز جماعت توصیه میکرد.
خودش اولین کسی بود که برای نماز حاضر میشد؛ سریع اذان میگفت و در صف اول می ایستاد.
کردستان که بودیم، جزو آن چند نفری بود که همیشه اذان میگفت.
مثل شهیدان مجیدرضا کاظمی و یدالله طحانیان. یکی هم خودش بود.
میگفت: امیر المومنین(ع) اینجا غربتش زیاده؛ اسم علی(ع) رو باید بالای مأذنه زنده کنیم. در قنوتش «لا اله الا الله العلى العظیم...» زیاد میخواند. بعدها در رساله امام (ره) دیدم که یکی از بهترین دعاها در قنوت
نماز همین دعاست.
سعی می کردم در نماز و حالاتش دقت کنم. در سجده آخر، دعا می کرد و سجده شکر را ترک نمی کرد. نه یک دقیقه یا دو دقیقه بعضا سجده هایش تا نیم ساعت طول میکشید.
یکی از دعاهایی که چند بار خودم از زبانش شنیده بودم «اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک...» بود.
این نشان دهنده عشقش به شهادت بود.
تسبیحات حضرت زهرا(ع) را همیشه و با دقت بعد از نماز میگفت. در نماز جوری غرق میشد که غیر قابل وصف بود. اصلا عرفانی ترین حالاتش را در نماز میشد دید.
خیلی جدی با خضوع و خشوع وصف ناشدنی وارد نماز میشد. شوخ طبع بود ولی در موقع حضور در پیشگاه
الهی اصلا.
هر وقت ازش میخواستی که برایت دعا کند تا حاجتت برآورده شود می گفت: دو رکعت نماز بخون، حاجت میگیری... .
مقید بود به نماز شب، نمیگذاشت ترک شود. حتی وقتی میرفت گشت، جوری زمان را تنظیم میکرد که برای خواندن نماز شب توی اتاق باشد.
در غیر این صورت در همان حال حرکت و گشت زنی نمازش را می خواند. این را بارها خود بچه ها گفته بودند.
دوران سه ماهه حضور در شهر بانه با آن خاطرات زیبایش در اواخر دی ماه به پایان رسید سه ماه رؤیایی ما تمام شد و به سمنان برگشتیم.
برگرفته از کتاب «سه ماه رویایی» زندگینامه شهید کاظم عاملو