به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از تسنیم
سپتامبر 2025 در تاریخ سیاسی رژیم صهیونیستی، نه به عنوان یک ماه عادی، بلکه به مثابه یک بزنگاه راهبردی تمامعیار ثبت خواهد شد. کابینه راستگرای افراطی بنیامین نتانیاهو، در میانه یک بحران وجودی، خود را برای برداشتن گامهای نهایی در پروژهای آماده میکند که دهههاست در ذهن بنیانگذاران صهیونیسم سیاسی پرورش یافته است: الحاق کامل سرزمینهای فلسطینی و پایان دادن به رؤیای تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی. این قمار بزرگ، که شامل الحاق بخش اعظم کرانه باختری و کنترل مرحلهای نوار غزه است، رژیم صهیونیستی را در مسیر یک برخورد اجتنابناپذیر با متحدان سنتی غربی و شرکای منطقهایاش قرار داده و سپتامبر را به نقطه جوش معادلات پیچیده غرب آسیا بدل کرده است.
معماری نهایی آپارتاید؛ از بلعیدن کرانه باختری تا کنترل غزه
در کانون این طوفان قریبالوقوع، دکترین تهاجمی و افراطگرای «بتسلائل اسموتریچ»، وزیر دارایی و معمار اصلی جریان صهیونیسم مذهبی، قرار دارد. طرح او برای الحاق بیش از 82 درصد از خاک کرانه باختری، که عملاً مراکز جمعیتی فلسطین را به جزایری محصور و فاقد حاکمیت تبدیل میکند، فراتر از یک مانور سیاسی، رونمایی از نقشه راه نهایی برای معماری یک رژیم آپارتاید است. اما وجه خطرناکتر دکترین اسموتریچ، که کمتر به آن پرداخته شده، طرح جایگزین او برای نوار غزه است.
او به جای یک اشغال نظامی کلاسیک و پرهزینه، مدل «الحاق چند مرحلهای» را پیشنهاد میدهد؛ طرحی یکجانبه و بدون در نظر گرفتن واقعیتهای میدانی این باریکه است. هدف این طرح خلع سلاح کامل مقاومت و اعمال حاکمیت امنیتی مطلق، بدون پذیرش مسئولیت مدنی بیش از دو میلیون فلسطینی، به دنبال تبدیل غزه به یک زندان بزرگ تحت کنترل کامل تلآویو است. این استراتژی دوگانه در کرانه باختری و غزه، بیانگر عزم راسخ کابینه برای عبور از نقطه بیبازگشت و تحمیل یک واقعیت ژئوپلیتیک جدید بر جامعه جهانی است.
تردیدهای جدی درباره آینده توافق ابراهیم
سرانجام کشورهای عربی نیز در برابر افراطگرایی و سیاست تهاجمی توسعه سرزمینی اسرائیل موضع گرفتند. ابتدا ترکی فیصل، مدیر پیشین دستگاه اطلاعاتی عربستان سعودی از مواضع نتانیاهو درباره طرح «اسرائیل بزرگ» انتقاد کرد و پس از رونمایی اسموتریچ از طرح الحاق، بالاخره امارات متحده عربی در هشداری صریح اعلام کرد که این اقدام یک «خط قرمز» است و عبور از آن به منزله «فروپاشی روند همگرایی منطقهای» ایجاد شده در نتیجه توافق ابراهیم است.
این واکنش نشان میدهد که حتی عملگراترین شرکای عرب تلآویو نیز نمیتوانند هزینه سیاسی و حیثیتی نادیده گرفتن کامل حقوق و سرزمین فلسطینیان را بپردازند و شالوده سست این توافقها در برابر واقعیتهای سخت میدانی، آسیبپذیرتر از آن چیزی است که تصور میشد. البته هنوز هیچ تضمینی وجود ندارد که مواضع و نگرانیهای کشورهای عربی رفتار این کشورها را در قبال رژیم صهیونیستی تغییر جدی بدهد.
اروپا و نوشداروی پس از مرگ سهراب
در جبهه مقابل، تحرک بیسابقه کشورهای غربی به رهبری فرانسه برای شناسایی فراگیر کشور فلسطین، که قرار است کشورهایی چون بریتانیا، کانادا، استرالیا، پرتغال و فنلاند را نیز در بر گیرد، بیشتر به یک واکنش انفعالی و دیرهنگام شباهت دارد. این اقدام که ظاهراً تلاشی برای احیای راهکار سازشکارانه دو دولتی است، در واقع اعترافی تلخ به شکست سیاست مماشات و انفعال غرب در دهه گذشته است؛ سیاستی که به رژیم صهیونیستی اجازه داد با بولدوزر شهرکسازی، پیکر این راهکار را عملاً مثله کند.
این «اقدام ناشی از عذاب وجدان» فاقد ابزارهای فشار واقعی برای متوقف کردن ماشین نظامی و سیاسی تلآویو است و بیشتر به یک ژست اخلاقی برای شانه خالی کردن از مسئولیت تاریخی و فرار از اتهام همدستی در نابودی چشمانداز صلح شباهت دارد. این طرح در صورتی میتوانست اثری عملیاتی بر روند وقایع بگذارد که در بازه زمانی 2010- 2015 در دستورکار قرار میگرفت.
انتظار برای چراغ سبز آمریکا
در این معادله پیچیده، نگاه بنیامین نتانیاهو بیش از هر زمان دیگری به واشنگتن دوخته شده است. درک بی بی از مناسبات قدرت بر این مبناست که کلید اجرای این پروژه بزرگ نه در بروکسل یا ابوظبی، که در دستان دولت جمهوریخواه دونالد ترامپ است. سفر آتی «مارکو روبیو»، وزیر خارجه آمریکا، برای نتانیاهو نه یک دیدار دیپلماتیک، که لحظه سرنوشتساز برای دریافت مجوز نهایی است. استراتژی نتانیاهو بر یک محاسبه دقیق استوار است: بهرهبرداری حداکثری از خشم دولت آمریکا از یکجانبهگرایی اروپا به عنوان اهرمی برای مشروعیتبخشی به الحاق. او با مدیریت یک سکوت تاکتیکی در کابینه، در تلاش است تا با کسب حمایت کامل واشنگتن، ضربه خود را در مناسبترین زمان و با بیشترین تأثیر وارد آورد.
بازوی نظامی
ضلع نهایی استراتژی نتانیاهو، نظامی است. آمادهباش کامل ارتش برای عملیاتی گسترده در غزه، صرفاً یک اقدام تاکتیکی برای پاسخ به تهدیدات مقاومت نیست، بلکه بخشی حیاتی از سناریوی بزرگ «خلق واقعیتهای غیرقابل بازگشت» است. تئوری حاکم بر اتاق فکر تلآویو، همزمانسازی ضربه نظامی با اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل است.
طبق این سناریو، در حالی که رهبران جهان در نیویورک مشغول ایراد نطقهای تکراری و صدور بیانیههای بیاثر هستند، رژیم صهیونیستی در میدان نبرد، سرنوشت ژئوپلیتیک منطقه را به نفع خود و با زبان زور بازنویسی خواهد کرد. اگرچه همچنان درباره میزان موفقیت عملیات موسوم به «ارابههای گیدعون 2» تردید جدی وجود دارد، اما اسرائیل قصد دارد این تحول را نیز به واقعیت جدید میدان مبدل سازد و همه طرفهای دیگر را به پذیرش آن وادار سازد.
بدین ترتیب، سپتامبر 2025، رژیم صهیونیستی را در برابر یک انتخاب بنیادین و تاریخی قرار داده است: حرکت به سوی یکجانبهگرایی مطلق و تثبیت آپارتاید که به بهای انزوای بینالمللی نسبی و تقابل مستقیم با جهان عرب و اسلام تمام خواهد شد، یا عقبنشینی تاکتیکی در برابر فشارهای غرب و پذیرش این واقعیت که دوران اقدامات یکجانبه بدون هزینه به سر آمده است. تصمیمی که نتانیاهو در این ماه سرنوشتساز اتخاذ خواهد کرد، نه تنها آینده سیاسی او و کابینهاش، بلکه افق راهبردی رژیم صهیونیستی را برای دهه آینده ترسیم میکند و میتواند کل منطقه غرب آسیا را وارد مرحله جدید و غیرقابل پیشبینی از بیثباتی و تنش کند.