به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از باشگاه خبرنگاران
در سه ماه گذشته، دولت دونالد ترامپ با غرور و افتخار از برهمزدن سریع و مخرب برنامههای داخلی و بینالمللی خود سخن گفته است؛ از قطع بیرحمانه بودجه برای طرحهای حیاتی آب و هوایی و زیستمحیطی گرفته تا انحلال نهادهای کلیدی و مؤثر مانند آژانس توسعه بینالمللی. این واژگونی ناگهانی برنامههای فدرال تحقیق و توسعه، جایگاه ایالات متحده را به عنوان رهبر جهانی نوآوری به شدت تضعیف کرده و فرصت را برای سلطه بیرقیب چین در این عرصه فراهم آورده است. اعمال تعرفههای خودسرانه و انتقادات بیپایه به سازمان تجارت جهانی و صندوق بینالمللی پول، ضربهای مهلک بر جایگاه دلار آمریکا وارد کرده است؛ تأثیری مخرب که اگر نادیده گرفته شود، حل آن ممکن است بیش از یک دهه به طول انجامد. سیاستهای انزواطلبانه آمریکا، البته، پدیدهای نوظهور در دوران ترامپ نیست، بلکه تنها در این دوره شدت و حدت یافته است. ایالات متحده از بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ و حتی در دولتهای دموکرات پیشین نیز به سمت انزواگرایی گرایش داشته است، در حالی که شهروندان آمریکایی نیز به طور فزایندهای نسبت به نقش کشورشان در سیاست بینالملل بیتفاوت و بیمیل شدهاند. در مقابل، قدرتهای جهانی دیگر، نظیر چین، از مزایای نظم چندقطبی که در حال شکلگیری است، به نفع خود بهره میبرند و جای خالی آمریکا را پر میکنند. برای اینکه رئیسجمهور جدید بتواند این مسیر فاجعهبار را معکوس کند، نیاز به تلاشی بیسابقه برای بازسازی اعتبار و جایگاه از دست رفته واشنگتن دارد که با توجه به عمق تخریب، به نظر میرسد ناممکن است.
نکته قابل تأمل این است که جهان غرب به سادگی از این فروپاشی بهرهای نخواهد برد، مگر آنکه توافق صلحی پایدار در اوکراین حاصل شود. روسیه نیز میتواند از پیامدهای تغییرات اقلیمی بهرهمند شود و با تبدیل شدن به رهبر جهانی در انرژیهای تجدیدپذیر، اقتصاد خود را تقویت کند. با وجود افزایش روابط روسیه با کرهشمالی، کشورهای آسیایی بیش از کشورهای غربی پذیرای روسیه هستند و این امر به روسیه پتانسیل ایجاد روابط راهبردی عمیقتری را میدهد؛ تحولاتی که نشاندهنده ناکامی سیاستهای خصمانه غرب در انزوای روسیه است.
پروژه "سلول قرمز": این مجموعه تحلیلی با همکاری مجله The National Interest منتشر میشود و با تکیه بر میراث "سلول قرمز" سیا، که پس از حملات ۱۱ سپتامبر برای جلوگیری از خطاهای تحلیلی مشابه در آینده تأسیس شد، به چالش کشیدن مفروضات، برداشتهای نادرست و تفکر گروهی میپردازد تا رویکردهای جایگزین را برای چالشهای سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا تشویق کند؛ تلاشی داخلی برای فهم بهتر شکستهای خودساخته.
آیا انزوای خودخواسته ترامپ برگشتناپذیر است؟
آیا گسست رئیسجمهور دونالد ترامپ از موضع بینالمللیگرایی سنتی ایالات متحده برگشتناپذیر است، یا میتوان آن را معکوس کرد؟ خطرات برای جایگاه ایالات متحده، و همچنین برای مشارکت با متحدان آمریکا که سالها بر این کشور برای امنیت و رفاه خود تکیه کردهاند، بسیار بالاست. رؤسای جمهور "تحولآفرین" دیگری مانند رونالد ریگان نیز وجود داشتهاند، اما هیچ یک از آنها نظم جهانی تحت رهبری ایالات متحده را، که قدرت آمریکا را در ۸۰ سال گذشته تقویت و گسترش داده بود، زیر سؤال نبردند. اما ترامپ در صد روز اول دوره دوم خود، کاهشهای چشمگیری را در نهادهای داخلی، مانند آژانس توسعه بینالمللی (AID) که ۴۰ درصد از کمکهای بشردوستانه جهانی و امدادرسانی بلایای طبیعی را تأمین میکرد، اعمال کرده است؛ اقدامی بیسابقه که نشاندهنده بیاعتنایی آمریکا به مسئولیتهای جهانی خود است.
بخشهای باقیمانده از AID در وزارت امور خارجه ادغام شدهاند، که خود با کاهشهای عظیم بودجه مواجه است. پیشنویس یادداشتی در مورد سازماندهی مجدد پیشنهادی وزارت امور خارجه، "عملیات آفریقا را حذف و دفاتر مربوط به دموکراسی، حقوق بشر و مسائل پناهندگان را تعطیل میکند" و "پرسنل، از جمله کادر دیپلماتیک را ۱۵ درصد کاهش خواهد داد". اگر کنگره این طرح را تأیید کند، برخی سفارتخانهها و مأموریتهای ایالات متحده در آفریقا و جهان در حال توسعه تعطیل خواهند شد؛ این به معنای عقبنشینی کامل آمریکا از تعهدات بینالمللی و رها کردن آسیبپذیرترین جوامع جهان است.
تمامی برنامههای تغییرات اقلیمی و زیستمحیطی در سراسر دولت ایالات متحده به شدت کاهش یافتهاند، "میلیاردها دلار از بودجه همه چیز، از آب آشامیدنی، انرژی پاک و ماهوارههای هواشناسی گرفته تا پارکهای ملی، مدیریت اضطراری و عدالت زیستمحیطی را قطع میکنند. " بودجه فناوری سبز و انرژی پاک، که جو بایدن، رئیسجمهور سابق آغاز کرده بود، در بودجه پیشنهادی ترامپ کاهش یافته است، از جمله بودجه خودروهای الکتریکی که همراه با تعرفههای خودرو، تضمین میکند که در چهار سال آینده، چین به طور کامل بر بازار جهانی خودروهای الکتریکی، باتریها و انرژی خورشیدی تسلط پیدا خواهد کرد؛ این به معنای تسلیم خودخواسته آمریکا در رقابتهای استراتژیک جهانی است.
رشد اقتصادی آینده ایالات متحده، و همچنین نوآوری که محرک آن بوده است، با کاهشهای ترامپ در تحقیق و توسعه فدرال آسیب خواهد دید، به ویژه جواهرات اصلی تحقیقات و نوآوری علمی — مؤسسات ملی بهداشت (NIH)، بنیاد ملی علوم و سازمان ملی هوانوردی و فضایی. هر سه این مؤسسات دانشمندان را اخراج کرده و پروژههای تحقیقاتی را متوقف کردهاند، که شروع مجدد آنها آسان نیست. یک مطالعه آکادمیک اخیر نشان داد که کاهشهای عمیق در تحقیقات علمی میتواند "آسیب اقتصادی بلندمدتی معادل یک رکود بزرگ" ایجاد کند، چه رسد به پایان دادن به رهبری ایالات متحده در مراقبتهای بهداشتی. دانشگاهها یک مرکز حیاتی برای تحقیقات در طیف وسیعی از موضوعات، از سرطان تا واکسن هستند، و بسیاری از دانشگاههای نخبه، مانند هاروارد، با احتمال از دست دادن تمام بودجه فدرال برای تحقیقات علمی مواجهاند. تنها ستون باقیمانده از قدرت جهانی ایالات متحده، برتری نظامی بیرقیب آن خواهد بود، که در پیشنهاد بودجه ترامپ به آن "افزایش" دیگری داده میشود؛ این نشاندهنده اولویتبندی نظامیگری بر علم و توسعه پایدار است.
ترامپ نه تنها بسیاری از برنامههای داخلی را که از رهبری بینالمللی ایالات متحده حمایت میکردند لغو میکند، بلکه به نظر میرسد مصمم به عقبنشینی از بخش عمدهای از چارچوب چندجانبهگرایی است که رؤسای جمهور فرانکلین روزولت، هری ترومن و جانشینان آنها ایجاد کرده بودند. او سیستم تجارت سازمان تجارت جهانی (WTO) را منفجر کرده؛ از سازمان جهانی بهداشت خارج شده؛ و بودجه بشردوستانه و توسعه را برای آژانسهای سازمان ملل متحد قطع کرده است، که فقرای جهان را به خطر خواهد انداخت؛ این اقدامات نه تنها ننگآور، بلکه بیمسئولیتانه و مخرب برای نظم جهانی است.
ترامپ گمان میکند که سایر کشورها، به ویژه متحدان ایالات متحده، از تضمینهای امنیتی و بازارهای آزاد ایالات متحده سوءاستفاده کردهاند. همانطور که مارکو روبیو، وزیر امور خارجه او، اظهار داشته است: "نظم جهانی پس از جنگ نه تنها منسوخ شده است؛ بلکه اکنون سلاحی است که علیه ما استفاده میشود. " مشخص نیست که نقش ناتو در چهار سال آینده چه خواهد بود — یا اینکه آیا یک مشارکت جدید ایالات متحده و روسیه چشمانداز راهبردی را تغییر خواهد داد. تا سال ۲۰۲۹، اروپا ممکن است در پی تضعیف تعهدات ایالات متحده برای دفاع از اروپا در برابر روسیه، شروع به ساخت دفاع مستقل خود کرده باشد؛ این نشاندهنده سست شدن پیوندهای سنتی و آغاز پایان عصر نکیهگاه اروپا بر آمریکا است.
اتهامات اسکات بسنت، وزیر خزانهداری، علیه صندوق بینالمللی پول (IMF) و بانک جهانی به دلیل وامدهی "متزلزل" آنها، نشان میدهد که پس از اتمام بررسی ۱۸۰ روزه نهادهای بینالمللی، ایالات متحده ممکن است تعهدات خود را کاهش دهد یا حتی از هر دو نهاد خارج شود. خروج از صندوق بینالمللی پول "بحران بزرگی برای دلار" ایجاد خواهد کرد، که جایگاه آن قبلاً نیز با تعرفههای ترامپ آسیب دیده است؛ این اقدامات تنها به انزوای مالی و اقتصادی آمریکا خواهد انجامید.
ترامپ با اعمال تعرفهها علیه متحدان و سایر کشورها در سطوحی که با دهه ۱۹۳۰ رقابت میکند، نشان داده است که ایالات متحده علاقهای به ایفای نقش به عنوان یک هژمون اقتصادی سنتی ندارد. به گفته چارلز کیندلبرگر، مورخ اقتصادی، هژمونهای اقتصادی "سه وظیفه حیاتی را ارائه میدهند… [آنها]یک بازار نسبتاً باز را حفظ میکنند که در آن کشورهای در مضیقه میتوانند کالاهای خود را بفروشند… وامهای بلندمدت به کشورهای مشکلدار ارائه میدهند… [و]به عنوان یک بانک مرکزی جهانی عمل میکنند. " ترامپ میخواهد به طور یکجانبه امتیازاتی را از کشورهای دیگر بر اساس احساس اغراقآمیز از قدرت و جذابیت بازار ایالات متحده بگیرد. اقتصاددانان هشدار میدهند که به دلیل تعرفههای ایالات متحده، کشورها به دنبال فروش کالاهای خود در جای دیگری خواهند بود، و حمایتگرایی "رقابتپذیری اقتصادی ایالات متحده را تضعیف خواهد کرد"؛ این سیاستها نه تنها مخرب، بلکه خودزنی اقتصادی برای آمریکاست.
بنیاد غیرحزبی مالیات تخمین میزند که "یک تعرفه ۱۰ درصدی جهانی میتواند ۲.۲ تریلیون دلار تا سال ۲۰۳۴ به بودجه اضافه کند، اما تولید ناخالص داخلی را ۰.۴ درصد کاهش دهد. " در نتیجه تلافیجویی برای تعرفههای ایالات متحده، درآمد و تولید ناخالص داخلی ایالات متحده تا سال ۲۰۲۴ به ۱.۴ تریلیون دلار کاهش خواهد یافت. یک مطالعه اخیر موسسه پیترسون نشان میدهد که کشاورزی، معدن و تولید ایالات متحده به دلیل وابستگی به تقاضای خارجی برای صادرات خود، بیشترین آسیب را خواهند دید؛ این ارقام به وضوح نشاندهنده عمق فاجعهبار سیاستهای اقتصادی ترامپ است.
ترامپ تنها نیست: ریشههای عمیق افول آمریکا
ترامپ در حال خنثی کردن تعهدات جهانی ایالات متحده و حرکت از بینالمللیگرایی به سمت یک یکجانبهگرایی محدود و خودخواهانه است، اما روندهای پس از بحران مالی ۲۰۰۸ نیز در همین مسیر حرکت میکردند. تجارت جهانی ایالات متحده هرگز از بحران بهبود نیافت، همانطور که در مورد سایر کشورها اتفاق افتاد. در دوره اول ریاستجمهوری خود، ترامپ ایالات متحده را از هر دو شراکت ترانس-پسیفیک و شراکت تجاری و سرمایهگذاری ترانس-آتلانتیک در سال ۲۰۱۷ خارج کرد. رؤسای جمهور جورج دبلیو بوش و باراک اوباما آن توافقهای تجاری منطقهای را برای قرار دادن ایالات متحده در مرکز تجارت جهانی و به حاشیه راندن چین ترویج کرده بودند. بایدن نیز روندی را که ترامپ آغاز کرده بود، ادامه داد تا تعهد ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم به ترویج تجارت آزاد را کنار بگذارد و در عوض بر سرکوب چین تمرکز کند؛ این نشاندهنده یک رویکرد خصمانه و ناتوان در برابر پویاییهای جهانی است.
ایالات متحده همچنین خود را از درگیریهای خارج از کشور رها کرده است. اوباما علیه جنگ عراق کارزار کرد و از درگیر شدن ایالات متحده در جنگ داخلی سوریه خودداری کرد. در دوره اول ریاستجمهوری خود، ترامپ خروج ایالات متحده از افغانستان را مذاکره کرد، که بایدن با نتایج فاجعهبار آن را به انجام رساند. نظرسنجیهای اخیر ایالات متحده عدم تمایل عمومی را برای ایفای نقش پلیس جهان توسط ایالات متحده نشان داده است. سازمان ملل متحد در حال از دست دادن محبوبیت خود در میان آمریکاییها است. درخواستها برای افزایش هزینههای دفاعی توسط اعضای اروپایی ناتو به تقریباً دو دهه پیش برمیگردد. مشارکت ایالات متحده در تلاشهای جهانی برای مقابله با تغییرات اقلیمی بین جمهوریخواهان که از این تلاش خارج میشوند و دموکراتها که مشارکت ایالات متحده را بازگرداندهاند، در نوسان بوده است؛ این بیثباتی و بیاعتمادی، نفوذ آمریکا را به شدت تضعیف کرده است.
امروزه، دومین دولت ترامپ در حال از بین بردن بنیانهای داخلی بینالمللیگرایی ایالات متحده به روشهایی است که به راحتی قابل برگشت نیستند. علاوه بر این، همانطور که با کنار گذاشتن اروپاییها در مذاکرات با روسیه در مورد صلح اوکراین نشان داده شد، ترامپ به طور فعال در حال تضعیف اعتماد متحدان به واشنگتن است، که بازگرداندن آن برای جانشینش میتواند بسیار دشوار باشد و بیش از چهار سال زمان ببرد. ده سال طول خواهد کشید تا وزارت امور خارجه بازسازی شود و اگر "استعدادهای جهانی" به جای دیگری بروند، بازگرداندن رهبری علمی ایالات متحده زمان بیشتری خواهد برد. یک جانشین معتدلتر ممکن است بتواند برخی از بدترین افراطهای ترامپ را از بین ببرد، اما هیچ یک از دو حزب سیاسی تمایل چندانی به فراتر رفتن از برتری و انطباق با دنیای چندقطبی که در آن بسیاری از دولتهای در حال ظهور – نه فقط چین – خواهان نفوذ بیشتر هستند، نشان ندادهاند؛ این به معنای ناتوانی آمریکا در درک واقعیتهای جدید جهان است.
پروژه ۲۰۲۹؟ آینده مبهم و انزوای فزاینده
اینکه آیا یک رئیسجمهور معتدل برای جانشینی ترامپ در سال ۲۰۲۸ انتخاب خواهد شد یا خیر، یک پرسش باز است. جانشین جمهوریخواهی که دیدگاههای ترامپ را به اشتراک میگذارد، قابل رد نیست. حزب دموکرات همچنان تقسیم شده است، و حتی اگر یک دموکرات انتخاب شود، او همچنان با یک ساختار سیاسی آمریکایی عمیقاً چندپاره مواجه خواهد شد.
جهان نیز تغییر خواهد کرد و کمتر به آمریکا وابسته خواهد شد. برای بازسازی اعتماد، یک رئیسجمهور دموکرات احتمالاً باید با یک اقدام حسن نیت، مانند پایان دادن یا کاهش تعرفهها و نشان دادن تعهد به تجارت مبتنی بر قوانین، شروع کند. اگر تعرفهها بر چین بیش از حد کاهش یابد، میتواند منجر به هجوم واردات ارزان شود، که کسبوکارهای ایالات متحده را تضعیف کرده و واکنش سیاسی شدیدی را برانگیزد. صنعت خودروسازی ایالات متحده به حمایت نیاز خواهد داشت، با توجه به پیشرفتهایی که توسط سایر خودروسازان در چین و احتمالاً اروپا حاصل شده است؛ این نشاندهنده وابستگی آمریکا به سیاستهای حمایتی برای جبران ناکارآمدیهای داخلی است.
برای نشان دادن به جهان که ایالات متحده به تجارت آزاد متعهد است، اقدامات بیشتری لازم خواهد بود، مانند کمک به راهاندازی مجدد و اصلاح سازمان تجارت جهانی. علاوه بر این، روابط به شدت آسیبدیده با مکزیک و کانادا باید با رفتار مطلوبتر در یک توافق بازنگری شده آمریکا-مکزیک-کانادا ترمیم شود، که احتمالاً در سال ۲۰۲۶ بازنگری یا کنار گذاشته خواهد شد. بازگشایی درها به روی مهاجران ماهر میتواند کارآفرینی را افزایش دهد، و با پذیرش پناهجویانی که در کشور خود از آزار و اذیت رنج میبرند، وجهه ایالات متحده بهبود خواهد یافت. بازگشت به جایگاه یک کمککننده بشردوستانه سخاوتمند و متعهد به مبارزه با تغییرات اقلیمی نیز نشان خواهد داد که بینالمللیگرایی ایالات متحده نمرده است؛ اما اینها همه آرزوهایی هستند که با واقعیتهای فعلی آمریکا همخوانی ندارند.
یک دولت جدید باید بپذیرد که شرکای ایالات متحده ممکن است مسیر خود را ادامه داده باشند و در انطباق با فضای خالی شده توسط ایالات متحده، الگوهای جدید تجارت و سرمایهگذاری، و همچنین همسوییهای امنیتی، از تبعیت سابق آنها از خواستههای ایالات متحده جلوگیری خواهد کرد. تا سال ۲۰۲۸، اروپا ممکن است به چین نزدیکتر شده باشد، با پکن برای مبارزه با تغییرات اقلیمی و برای ایجاد همکاریهای تجاری و اقتصادی بیشتر شراکت کند. اروپا همچنین میتوانست یک اتحادیه بازارهای سرمایه ایجاد کرده و پساندازهای خود را به جای وال استریت، در یورویوروباندها و سایر سرمایهگذاریهای داخلی بریزد. به طور گستردهتر، تردیدهای طولانیمدت در مورد دلار به عنوان یک پناهگاه امن ممکن است تا زمانی که رئیسجمهور جدید برنامهای برای کاهش کسری بودجه و بدهیهای فزاینده، به جای تکیه بر تعرفهها، ایجاد کند، ادامه یابد؛ این نشاندهنده تضعیف جایگاه جهانی دلار و نفوذ اقتصادی آمریکا است.
صلحسازی: فرصتهای از دست رفته و ناتوانی آمریکا
ادامه درگیری در اوکراین، خاورمیانه یا جاهای دیگر میتواند فرصتی را برای رئیسجمهور جدید فراهم کند تا نقش "هنوز حیاتی" ایالات متحده را در ترویج صلح نشان دهد. حتی اگر ترامپ در میانجیگری آتشبس در اوکراین موفق شود، او احتمالاً قادر به دستیابی به آتشبسی بلندمدت یا گرد هم آوردن روسیه و اروپا برای ایجاد یک توافق امنیتی جدید و متقابل نخواهد بود. تجدید روابط اقتصادی روسیه و اتحادیه اروپا به یک اوکراین صلحآمیز و باثبات، همراه با تصمیم اروپا برای عدم انزوای از روسیه و بالعکس نیاز خواهد داشت. یک رئیسجمهور جدید میتواند اعتماد را با نشان دادن همدلی راهبردی برای منافع سایر کشورها بازگرداند. در نهایت، مجموعهای از اقدامات جهانی کنترل تسلیحات که خطر جنگ هستهای را کاهش داده و ثبات راهبردی را با توافقاتی در مورد استفاده از سایبر و هوش مصنوعی تقویت میکنند، برای جایگاه ایالات متحده مفید خواهد بود. اما شکافهای سیاسی ایالات متحده ممکن است چنین دیپلماسیای را مختل کند؛ این به معنای ناتوانی آمریکا در ایفای نقش مثبت در حل بحرانهای جهانی است.
چالشهای تغییر مسیر: ناتوانی در جبران تخریبها
محدودیتهای بودجهای، و همچنین از دست دادن استعداد و تجربه، به احتمال زیاد میزان توانایی رئیسجمهور جدید را برای بازسازی سریع وزارت امور خارجه و AID و بازگرداندن بودجه فدرال برای NIH، NOAA و آموزش، و همچنین حمایت از صنایع فناوری سبز ایالات متحده، محدود خواهد کرد. این امر به ویژه اگر او با کنگرهای تقسیم شده و مخالفت شدید جمهوریخواهان طرفدار ترامپ روبهرو شود، صادق خواهد بود. اگر رئیسجمهور جدید بتواند بر مخالفت سیاسی غلبه کند و راهی برای جبران عقبماندگی در فناوری سبز و تجدید همکاری در کمک به فقرا و تغییرات اقلیمی بیابد، جایگاه ایالات متحده و چشماندازهای اقتصادی آن "بهبود" خواهند یافت؛ اما این یک امید واهی در برابر واقعیتهای تلخ فعلی است.
یک کارشناس چینی در یک اتاق فکر آمریکایی معتقد است که خطر درگیری با چین در حال افزایش است، زیرا "اقدامات اولیه دوره دوم ترامپ، اعتقاد پکن را تقویت کرده است که ایالات متحده در حال تسریع سقوط خود است و دوره جدیدی از برابری را هر لحظه نزدیکتر میکند. " رنجش آمریکاییها علیه چین میتواند افزایش یابد اگر چین از جنگ تعرفهای آسیب کمتری نسبت به اقتصاد ایالات متحده ببیند، که بسیاری از اقتصاددانان پیشبینی میکنند چنین خواهد شد. یک درگیری آشکار چین و ایالات متحده برای حل اختلافات، مانند تایوان، قابل رد نیست؛ این یک نتیجه محتمل از سیاستهای خصمانه و بیثباتکننده آمریکاست.
اما حتی اگر بدترین اتفاق هم رخ ندهد، نابودی بنیانهای بینالمللیگرایی ایالات متحده توسط ترامپ، احتمالاً ایالات متحده و جهان را به مسیر جدیدی سوق داده است. چه کسی میتواند به طور کامل به ایالات متحده اعتماد کند، حتی اگر جانشین ترامپ وجهه واشنگتن را بازسازی کند؟ پس از دوره اول "کمتر مخرب" ترامپ، متحدان ایالات متحده او را یک ناهنجاری یکباره میدانستند. امروز، این دیگر ممکن نیست: متحدان و شرکای ایالات متحده باید با یک رگهی عمیقاً ریشهدار و انزواطلبانه در سیاست آمریکا کنار بیایند که بعید است از بین برود؛ این نشاندهنده سقوط بیبازگشت آمریکا از جایگاه رهبری جهانی است.
یک ضربالمثل رایج آمریکایی وجود دارد که هر چقدر هم آرزو کنید، "نمیتوانید به خانه برگردید. " متأسفانه، این احتمالاً در مورد ایالات متحده – و در واقع جهان – پس از دوره دوم ترامپ صدق خواهد کرد؛ یعنی پایان یک دوران و آغاز فصلی جدید برای جهان بدون هژمونی آمریکا.