به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از باشگاه خبرنگاران
سرگرد سمانه مهربانی معاون اجتماعی پلیس آگاهی پایتخت نوشت؛ گاهی بی خبری بهتر از چشیدن طعم تلخ برخی اخبار است. وقتی فقدان یکی از اعضای خانواده ات را به پلیس آگاهی اعلام میکنی ومنتظر بازگشت فرزندت هستی، اما با پرونده فقدان منجر به جنایت روبهرو میشوی! چه پایانی میتواند تلختر از شنیدن خبر مرگ عزیزی باشد که با یک اشتباه و غفلت برای همیشه او را از دست رفته¬می بینی؟!
زن خسته و شکسته از خبری که افسر پرونده به او داده بود در انتظار آمدن سایر اعضای خانواده اش روی نیمکت نشسته بود. نگاهش را به در دوخته بود و قطرات اشک از روی گونه اش سر میخورد و روسری آبی اش را خیس میکرد. کنارش نشستم و تسلیت گفتم. مات و مبهوت نگاهم کرد. گفتم میدانم حال مساعدی ندارید، اما من اینجا هستم تا باانتشار سرگذشت کسانی که به پلیس آگاهی میآیند مانع از تکرار اتفاقات تلخ برای سایر خانوادهها شوم. برای همین از شما خواهش میکنم در مورد پرونده دخترتان با من صحبت کنید.
زن آهی کشید و گفت: از لحظه تولد دخترم تا همین لحظه مثل یک خواب و رویا گذشت. انگار خداوند جواهری ارزشمند را در دستان من قرار داده بود و با یک لحظه غفلت همه زندگیام سوخت و نابود شد و دستهایم برای همیشه خالی شد. چطور میشود به این سرعت زندگی انسان زیر و رو شود و هیچ فرصتی برای جبران نباشد.
چند شب پیش بر سر یک موضوع ساده از دست دخترم عصبانی شدم. با هم بحث کردیم و من بدون توجه به روحیه و حساسیتهای یک دختر جوان به او حرفهای بدی زدم و او هم به حالت قهر وسایلش را جمع کرد که خانه را ترک کند به جای اینکه بنشینم و با او با حوصله و آرامش حرف بزنم لج کردم و اهمیتی به رفتنش ندادم و او خانه را ترک کرد. با خودم گفتم لابد به خانه یکی از اقوام یا یکی از دوستانش میرود و بعد پشیمان و دست از پا درازتر برمی گردد.
اما چند روزی گذشت و خبری نشد. با او تماس گرفتم، اما تلفن همراهش خاموش بود. آنجا بود که تازه به خودم آمدم و سریعا به پلیس آگاهی مراجعه کردم و فقدان فرزند دلبندم را اعلام کردم. تحقیقات پلیس آغاز شد و امروز خبر فوت دخترم رادادند.
اینطور که افسر پرونده میگفت: دخترم عصبانی از خانه خارج میشود و سوار خودروی فردی غریبه میشود و راننده وقتی متوجه شرایط دخترم میشود و او را به اطراف تهران برده و در گیرو دار مقاومت و تلاش دخترم برای نجات خود او را از خودرو بیرون انداخته و باعث فوتش میشود. دختری که یک عمر مثل یک عروسک توی آغوشت بزرگ کردی موهایش را شانه زدی و برایش پیراهن دوختی به امید روزی که او را در پیراهن سپید عروسی ببینی حالا باید خون وخاک بیابان را از صورتش پاک کنم.
نظریه کارشناس
هیچگاه فرزند خود را با سرپناه و امکاناتی که به عنوان والدین در اختیار او قرار دادهاید تهدید نکنید و از این موضوع به عنوان وسیلهای برای باج خواهی و تهدید فرزندان استفاده نکنید. بیرون از دیوارهای خانه شما افرادی در کمین نشستهاند تا با فروریختن پناهگاه و حصار امنی که تحت عنوان خانواده در اطراف یک فرد وجود دارد او را مورد آزار و اذیت قرار دهند.
فرزند شما باید بداند از هر مسیری با هر اشتباهی در نهایت میتواند به خانه بازگردد و از شما برای جبران اشتباهات و حل مسائل و مشکلات زندگی اش کمک بخواهد. اگر از این سرپناه به عنوان اهرم فشار استفاده کنید روزی میرسد که فرزندتان خیابانهای ناامن را به خانواده ترجیح داده و خود را به ناامنی خیابانها و خودروهای غریبه میسپارد. مسیری بی بازگشت که ضمن نابودی زندگی دختر یا پسری جوان بیشتر از هر کس والدین ناآگاه و بدرفتار را دچار حسرتی ابدی میسازد.