یکشنبه 26 اسفند 1403 - Sun 16 Mar 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • ناگفته های تجمع حجاب

  • ستاره پرسپولیس بازی تیم ملی را از دست داد

  • لبنان در مسیر عادی‌سازی روابط؟!

  • طرح ترافیکی نوروز از فردا آغاز می‌شود

  • یک ساعت پیش بابا از امامدام انتقاد کردم که چرا باید با آقای منتظری این کار را بکند؟/ مهدی که زندان بود مامان خیلی با بابا دعوا می کرد

  • ما با پیشنهاد آتش‌بس موافقیم/ اگر با واشنگتن در زمینه انرژی به توافق برسیم، گاز روسیه را به اروپا باز خواهیم گرداند.

  • چها«قاشق‌زنی» چهارشنبه‌سوری در قزوین

  • عجیب ترین پل دنیا در ژاپن

  • پیچیدگی مواجهه با واسطه‌گری روسیه

  • سوریه در میانه ناآرامی و اتحادی تاریخی!

  • وارونگی «پایان تاریخ» ترامپ، کاتالیزور است

  • بغض و دلتنگی مریم سعادت برای شخصیت عروسکی «زی‌زی گولو»

  • روایت جدید اینترنشنال از ماه رمضان در ایران

  • اصرار قلدرها به مذاکره برای تحمیل توقعاتشان است؛ ایران نخواهد پذیرفت/ یکی از خطرناکترین مسائل در مدیریت‌ها، عدم تصمیم‌گیری و ترک‌فعل است+ فیلم

  • رونالدو با رکورد جدید و بی نظیر به دیدار استقلال می آید

  • حمایت یک مفسد اقتصادی از موزیک جدید ساسی مانکن/ حنجره‌ شیطانی که فقط برای ابتذال و توهین به مقدسات می‌خواند+عکس و فیلم

  • استقلال با مشکل روبرو شد/سه بازیکن اصلی استقلال غایب هستند+اسامی

  • ترامپ: نامه به رهبر ایران را دیروز ارسال کردم/نمایندگی ایران در نیویورک: تاکنون نامه‌ای از سوی ترامپ دریافت نکرده‌ایم

  • ارکستر موسیقی ملی ایران به استقبال بهار

  • تیراندازی نیروهای دولت حاکم سوریه به سوی خانه‌ی مخالفان

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 397361
    تاریخ انتشار: 26/اسفند/1403 - 15:19

    شبی که شعر و احساس در هم تنیدند +عکس

    شب شاعران در حسینیه امام خمینی، شبی که شعر و احساس در هم تنیدند. از اضطراب ورود تا لحظات دیدار با رهبر، اشک و خنده شاعران، صله‌های دست‌به‌نقد و نکاتی که مسیر شعر انقلاب را ترسیم کرد.

     شبی که شعر و احساس در هم تنیدند +عکس

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    اسم‌تان در لیست نیست! وقتی که مامور گیت این را گفت انگار سطلی آب یخ رویم ریختند. چند قدمی از گیت فاصله گرفتم و در سالن انتظار نشستم، بلاتکلیف. دقایقی نگذشته بود که همان مأمور نامم را خواند. اسم شما در لیست دوم بود، بفرمایید رد شوید. نفس عمیقی کشیدم و با دیگر خبرنگاران به سوی حسینیه امام خمینی رهسپار شدیم.
    در انتظارِ ورود…
    حدود ساعت چهار و نیم عصر به حسینیه رسیدیم. دو صف از پیش پر شده بود و ما صف سوم را از سمت چپ می‌ساختیم. آن‌سوتر، پشت پرده‌ها، کتاب‌های اهدایی شاعران را پس از بازرسی، با نظمی خاص روی میزها می‌چیدند.زمان می‌گذشت و کم‌کم فضای حسینیه از جنب‌وجوش ها پر شد. همه در گوش هم زمزمه می‌کردند: الان آقا می‌آیند! و سرانجام، ساعت 18، با ورود آیت‌الله خامنه‌ای این اتفاق افتاد.
    رهبرانقلاب طبق عادت همیشگی، فرید (قادر طهماسبی) را که دید، احوالش را جویا شد. پس از خوش‌وبش با شعرا و مسئولانی که حضور داشتند، بر صندلی خود نشستند. میلاد عرفان‌پور اسامی شاعران را یکی‌یکی می‌خواند تا کتاب‌هایشان را هدیه کنند. برخی اما از این قاعده بیرون بودند، همچون سید علی موسوی گرمارودی که بی‌توجه به نوبت به صف زد و نزد رهبر زانو زد و دستانش را به قصد بوسه بالا آورد، که آقا بر سرش بوسه‌ای زدند.
    شعر و اشک و شوق
    یکی از شاعران جوان، بانویی با کتابی در دست، چشمانی درخشان و دستانی لرزان، با شوقی کودکانه، حسی خفیف از ذوق بر پاهایش نقش بست. لحظه‌ای ناب، که بازگشتنش به جمع دوستانش را با لبخندی وصف‌ناپذیر همراه کرد، گویی که از فتح قله‌ای بازمی‌گشت.
     
     
    دیگری اما، نامش که خوانده شد، از شدت شوق زد زیر گریه. زانو زد کنار صندلی رهبر، بی‌اعتنا به تذکرات پی‌درپی عرفان‌پور که وقت اندک است!. او، بی‌واهمه از زمان و بی‌توجه به تذکر عرفان‌پور، کتابش را تقدیم کرد.به لحظات نماز نزدیک شدیم. پیرمردی با لباس خادمان حرم امام رضا و کلاهی سیاه، همان صدایی که همیشه پیش‌نمازی رهبر را همراهی می‌کرد، آغاز به تکبیر گفتن کرد.
    از دیگران پرس‌وجو کردم. گفتند که او از خادمان نزدیک آقاست.نماز که خواندیم، به سوی بخش افطار که همان ورودی حسینه بود، هدایت شدیم. یکی از دوستان صدایم زد: اینجا بنشین، آقا آن طرف می‌نشیند، خوب می‌توانی ببینی. در دلم گفتم: بسوزد پدر تجربه!. سر بی‌تجربگی داشتیم این فرصت هم از دست می‌دادیم! چای گرم، لقمه‌ای نان، زرشک‌پلویی در دیسی آلومینیومی افطارمان بود.
    آیت‌الله خامنه‌ای همچون پدری، در رأس سفره نشست. در کنارش غلامعلی حدادعادل و محمدمهدی دادمان. اما دادمان بی‌وقفه سخن می‌گفت، تا جایی که رهبری را از افطار بازداشت. پس از چند لقمه، میلاد عرفان‌پور، نادیده از تذکرات محافظان، نزدیک شد. البته بعد از عرفان‌پور محافظان نمی‌خواستند وحید جلیلی نیز بیاید، اما با اشاره‌ی آقا، او نیز جایی در کنارشان یافت.
    جوانی با لباسی سفید بلوچی، خط اتویش شکسته، برخاست که به نزد رهبر رود، ابتدا ناکام ماند اما در نهایت به مقصود خود رسید.
    حیاط دخان
    افطار که تمام شد، کنجکاو شدم بدانم کجاست آن پناه شاعران، آن گوشه‌ای که سیگارهایشان دود می‌شود؟ با همان دوستی که جای خوب افطار را نشانم داده بود، به آن سو رفتیم. کسی تعارفمان نکرد، اما ناگهان سکانسی از «پایتخت 4» در ذهنم نقش بست: حلقه‌ای از دوستان، نشسته بر پله‌های خانه ارسطو، سیگار به دست.
     
    ما که اهل دخان نبودیم برگشتیم سرسفره چای بخوریم و برویم طبقه بالای حسینه برای بخش شعرخوانی. از کنار رهبری که رد شدیم خواستم ببیننم اصلا افطار کردن یا خیر دیدم آقای حداد کنارشان است و غذایشان هم با اغماض دست نخورده مانده. ورودی مجلس کمی شلوغ بود و همین ورود را مشکل کرده بود. سرآخر، اما با کمی جسارت، راهی به درون یافتیم و بر صندلی‌ای نشستیم که نمی‌دانستیم از آنِ کیست. دقیقاً همان ساعتی که گفته بودند، مراسم آغاز شد.
    وقت چای است!
    اجرا نخست با مرتضی امیری اسفندقه آغاز شد. اسفندقه نیز از گرمارودی دعوت کرد تا شعری بخواند. گرمارودی غزلی خواند و سپس از حسینیه خارج شد. اما دومین شاعر، محمدعلی مجاهد بود که رباعی‌ای برگرفته از حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) خواند. پس از پایان رباعی او، رهبری با لبخندی خاطره‌ای را از او بازگو کردند: من آقای مجاهدی را از زمانی که در قم دبیرستان می‌رفتند، می‌شناسم.
    پدرشان نیز از مدرسان قم بود.سیدسلمان علوی نیز گلچینی از منظومه سیصد بیتی خود را خواند و آقا ابیاتش را «شیرین و خوش‌خوان» توصیف کردند. در سمت چپ من، محسن عرب‌خالقی، شاعر و مداح، نشسته بود و بی‌صدا ایرادی محتوایی به شعر یکی از شاعران گرفت.
    سیدمحمد بهشتی، که هم حافظ قرآن بود و هم شاعر، شعرش را خواند و پس از او، علیرضا قزوه نیز فرصت را مغتنم شمرد و قطعه‌ای از سروده‌های خود را ارائه داد.پذیرایی جلسه با چای و فنجان‌های چینی بود. راضیه مظفری، با کلامی دلنشین، شعری برای مادران شهدا خواند؛ شاعران دیگر را به ابیات خود مجذوب کرد و اشک را از چشمان مخاطبان جاری ساخت.
     
     
    زمان از هشت و بیست دقیقه گذشته بود اما هنوز هم از بیرون، صندلی می‌آوردند. طبقه دوم حسینیه پر شده بود و مسئولان حوزه هنری، برای جای دادن شاعران، روی زمین می‌نشستند یا نشستن روی صندلی را شیفتی میان خود تقسیم کرده بودند.پس از شعرخوانی مظفری، علیرضا قزوه اجرای جلسه را بر عهده گرفت و علی‌اصغر حیدری را از هند معرفی کرد.
    حیدری، که شعری برای امام خمینی (ره) سروده بود، آن را خواند و رهبری درباره او گفتند: مهم این است که زبان مادری‌اش نیست و به این شسته رفتگی شعر می‌گوید.سعید بابایی برجک‌نامه خود را خواند و آقا از ایده‌پردازی او تقدیر کردند.
    علیرضا قزوه نیز شعری را که از مکالمات شهیدان احمد کاظمی و مهدی باکری الهام گرفته بود، خواند و چشمان رهبری تر شد. محمد رسولی نیز خواسته مادر شهید علیرضا شهبازی را رساند که بیردنه انگشتر و بیردنه هم چفیه بود( یعنی یک انگشتر و یک چفیه) و رهبری در پاسخ شعر رسولی گفتند: «هر بیت، آفرین داشت.»مجری برنامه، که همچنان قزوه بود، از خوابی که چند شب پیش درباره سیدحسن حسینی دیده بود، سخن گفت و سپس سعید حدادیان را برای خواندن شعر دعوت کرد. حدادیان نیز از شاعران برگزیده جلسه بود و شعری بلند خواند.
    نزدیک به ساعت 9 بود که یوسفعلی میرشکاک با همان ژولیدگی خاص خود و کلاهش وارد جلسه شد و بردند جلو نشاندند از او چندباری خواستند شعری بخواند که زیر بار نرفت . 
    البته رهبری هم با مطایبه به میرشکاک گفتند که گاهی اوقات هم طولانی میخواند.
     
    سرم را که بالا گرفتم، دیدم آقا با همان استکان شیشه‌ای معروفشان چای می‌نوشند و بی‌اختیار، آن جمله معروف در ذهنم مرور شد: «الان وقت چای است.»محمد قریشی، شاعر جنوبی، شعری طنز درباره فرزندآوری خواند؛ در حالی که خود نه همسری داشت و نه فرزندی. شعرش حال و هوای استندآپ کمدی داشت و خنده حضار را چندین بار به اوج رساند. رهبری خلاقیت شاعر را ستودند و بر اهمیت ترویج فرهنگ فرزندآوری تأکید کردند.
    بازار صله، داغِ داغ!
    بازار صله گرفتن نیز داغ شده بود. شاعری برای تولدش انگشتری گرفت، دیگری برای همسرش که دوقلو زاییده بود، هدیه‌ای دریافت کرد و شاعری پس از هجده سال که دوباره نوبتش شده بود، صله‌ای برای خود و همسرش خواست. اینجا، تنها جایی بود که صله‌ها دست‌به‌نقد اهدا می‌شدند؛ چنان‌که شاعری که از آذربایجان آمده بود، فاصله درخواست تا دریافت انگشترش تنها چند دقیقه بود. پدری نیز برای چهار فرزندش چفیه گرفت.
    چرا چپ‌چپ نگاه می‌کنید؟
    کم‌کم عقربه‌های ساعت به ۱۰:۳۰ نزدیک می‌شد. قزوه تعداد شاعران باقی‌مانده را اعلام کرد و رهبری نگاهی به او انداختند. قزوه، که نگاه آقا را خوانده بود، با خنده گفت: «آقا چرا چپ‌چپ نگاه می‌کنید؟» سیدحسین شهرستانی نیز با شوخی گفت: «چون شهرستانی هستیم، سلام بقیه شهرستان‌ها را می‌رسانیم!» و باز هم خنده حضار طنین‌انداز شد.قزوه پس از آخرین شعرخوانی،در لفافه با نام بردن وحید جلیلی به عنوان شاعر (که خنده حضار پرواز کرد) و علی‌محمد مؤدب از رهبری خواست که اجازه دهند چند شاعر دیگر نیز بخوانند، اما آقا با لبخند گفتند: «بماند برای جلسه دیگر». خستگی، لذت شنیدن شعر را از بین می‌برد.
     

    سپس، نکات خود را در سه محور بیان کردند: دوره ما می‌تواند سعدی‌آفرین باشد، گسترش شاعران متعهد و انقلابی جوان، امیدبخش است . ایشان همچنین تأکید کردند: سرودن شعر عاشقانه هیچ اشکالی ندارد، اما نباید از نجابت و عفت خارج شود. با اینکه در جلسه شعر عاشقانه خوانده نشد!در پایان، رهبری درباره تلویزیون نیز اظهار نظر کردند. ایشان برخی برنامه‌های تلویزیونی را که شاعران برجسته را وادار به شنیدن و نقد اشعار شاعران جوان می‌کنند، مورد انتقاد قرار دادند و گفتند: «این شیوه باعث تنزل سطح و اعتبار شعر و بازاری شدن شاعران خوب است.

    البته شعر باید از رسانه‌ها پخش شود، اما به شیوه‌ای که شأن شاعر در آن حفظ شود و شعر نباید بازاری شود.»جلسه به پایان رسید و حلقه‌ای اطراف آقا شکل گرفت.

    من نیز روی صندلی رفتم تا بهتر ببینم، اما دیگر دیدی نداشتم. خروجی حسینیه شلوغ بود، پس دقایقی نشستیم تا خلوت شود. افشین علا را هنگام خروج دیدم که با برخی به گفتگو نشسته بود. دیدار آقا با شعرا بیش از 5 ساعت طول کشیده بود. 5 ساعت که بیشتر به شنیدن و قدری به گفتن گذشت.

     

    نظرات بینندگان
    نظرات شما