به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از فارس ،
«میگویند تحصنکنندگان مقابل مجلس، پول گرفتهاند. اما تا بوده، ما برای اعتقاداتمان، هزینه دادهایم. ما برای عفاف و حجاب، فرزندان و برادرانمان را هزینه کردهایم.» خواهر شهید، حرف دل حاضران را زده که صدای تکبیرشان، مهر تایید گفتههایش میشود. عصر روز سهشنبه بیست و یکم اسفند مصادف با دهم ماه مبارک رمضان، محوطه مقابل مجلس شورای اسلامی، میزبان زنان و مردانی بود که رنج سفر از مشهد، قم، کرمان، تبریز، ارومیه، قزوین، بابل، فریدونکنار و... را به جان خریده بودند تا از نزدیکترین فاصله، صدایشان را به گوش اهالی خانه ملت و تمام مسئولان برسانند و بگویند اگر امروز برای ساماندهی وضعیت عفاف و حجاب در جامعه، دست به دست همدیگر ندهیم، فردا شاید فرصتی برای جبران نباشد.

تحصن گروهی از هموطنان در مقابل ساختمان مجلس با هدف مطالبه ابلاغ و اجرای قانون «حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب»، در بیست و پنجمین روز به یک تجمع سراسری تبدیل شد و دغدغهمندان از نقاط مختلف کشور را پای کار آورد. اگر مشتاقید از متن و حاشیه این مراسم باخبر شوید، با حاشیهنگاری ما همراه باشید.

روزی که به خاطر حجاب، کتک خوردیم!
علاقهمندان شرکت در تجمع، از همان ایستگاه بهارستان، همدیگر را پیدا میکنند و تا محل مراسم، همقدم میشوند. فرصت همصحبتی با یکی از شرکتکنندگان هم، همینطوری نصیب من میشود. بانوی میانسال، همانطور که پشت سرم با احتیاط قدم روی پله برقی میگذارد، زیر لب میگوید: «خدا کنه همه آنهایی که دلشان میخواست در تجمع شرکت کنند، موفق شوند خودشان را به اینجا برسانند و همه، یک تجمع باشکوه از دغدغهمندان عفاف و حجاب ببینند»... میگویم: چه فرقی میکند چند نفر در این مراسم شرکت کنند؟ فوری در جواب میگوید: «خب اگر مراسم با حضور حداکثری حامیان عفاف و حجاب برگزار شود، روی عملکرد مسئولان تاثیرگذار خواهد بود. تلنگری میشود که حرکتی در زمینه عفاف و حجاب انجام دهند. افسوس. اگر از سال 1401 جلوی کشف حجاب را میگرفتند، الان کار به برهنگی نمیرسید...»
داغ دل حاج خانم تازه شده که مانع سر باز کردن گلایههایش نمیشود: «ما از همان سال 1401 چه در گرمای تابستان و چه در سرمای زمستان، کف خیابانیم اما یک نفر از مسئولان نیامده از ما حمایت کند یا به ما اضافه شود. اما در عوض تا دلتان بخواهد، توهین شنیدیم، بازداشت شدیم و کتک خوردیم!»
تهمتی که انگیزهها را تقویت کرد!
وارد فضای پارک کنار ایستگاه مترو که میشویم، حاج خانم لحظهای میایستد و میگوید: میدانید چرا قلب مردم، جریحهدار شده و امروز دارند از سراسر کشور برای شرکت در این تجمع میآیند؟... تهمتی که آن آقای نماینده زد – که تجمعکنندگان، پول گرفتهاند -، قلب همه را به درد آورده. همه اینهایی که تجمع و تحصن میکنند، همیشه از جیبشان خرج میکنند. این تهمت باعث شده برخلاف همیشه، این بار مردم از شهرهای مختلف خودشان را به این تجمع برسانند.»
دختران نوجوان میگویند شما کوتاهی کردهاید
در میان جمعیتی که هر لحظه به تعدادشان اضافه میشود، هرکس داستانی دارد. در کنار خانم بلندقامتی میایستم و با اشاره به پلاکاردی که با مضمون «نماینده ملت! حجاب، قانون، معیشت» در دست گرفته، میگویم: این، جواب کسانی است که به امثال شما ایراد میگیرند چرا فقط روی حجاب تمرکز کردهاید و درباره سایر مشکلات جامعه، مطالبهگری نمیکنید؟ با تردید به نوشته روی پلاکارد نگاه میکند و میگوید: «ما همیشه درباره همه حقوق مردم ایران، از مسئولان مطالبهگری داریم. ما بهعنوان شهروندانی که با رأیمان، این مسئولان را سر کار آوردهایم، حق داریم از آنها بخواهیم فکری به حال این گرانیها بکنند و وضع معیشت مردم را سر و سامان بدهند. در کنارش، حق داریم درباره اجرای قانون حجاب هم، از آنها مطالبه کنیم.»
بانوی جوان انگار بخواهد نکته مهمی اضافه کند، انگشت اشارهاش را بالا میآورد و میگوید: «تصور نکنید اجرای این قانون و ساماندهی به وضعیت پوشش و حجاب، فقط دغدغه و درخواست بانوان چادری و خانوادههای مذهبی است. من، معلم هستم و میبینم بچههای دهه 90 چقدر در این زمینه، کنجکاو و مطالبهگر هستند. وقتی در کلاس هفتم، نکات جذاب کتاب «جواهرانه»(یک کتاب مصور و خلاقانه درباره پوشش و عفاف) را برای بچهها مطرح میکنم، با گلایه میگویند: چرا تا حالا کسی حجاب را اینطوری به ما معرفی نکرده بود؟ چرا این نکات را زودتر به ما نگفتید؟...»

دختر حلالزادهای که پا جای پای دایی شهیدش گذاشت
ساعت از 14 گذشته و بعضی خانمها برای رفع خستگی یک سفر طولانی، به تنه تکدرختهای بلوار مقابل ساختمان مجلس متوسل شدهاند. در میان این جمعهای کوچک، قاب عکسی که روی یک کولهپشتی جا خوش کرده، مجابم میکند بنشینم. ماجرای عکس را که از صاحب کوله میپرسم، با لهجه شیرین مازندرانی میگوید: «عکس دایی شهیدم، مصیب احمد علیزاده است که از بابل تا اینجا همراه من بوده. میدانی چرا؟ بزرگترهای خانواده میگویند دایی خیلی به حجاب اهمیت میداد. من هم خواستم به او بگویم همانطور که تو در 25 سالگی، از 2فرزند کوچکت گذشتی و جانت را برای حفظ اسلام در این مملکت فدا کردی، من هم حاضرم در راه اسلام، حجاب، رهبر و کشورم جانم را فدا کنم.»

گلایه همشهری امام رضا(ع) از نمایندگانی که رسم مهماننوازی را به جا نیاوردند
میان جمعیت میچرخم و چشم میگردانم اما این بار، گوشها در سوژهیابی کمکحالم میشوند. «توی اون 14 ساعتی که در مسیر بودیم»... نمیگذارم جمله گوینده تمام شود. وسط مکالمهاش با بغلدستیاش میپرم و میگویم: واقعا برای شرکت در این تجمع، 14 ساعت در راه بودید؟! خانم جوان لبخندبرلب میگوید: «بله. از مشهد با اتوبوس آمدهایم. آن هم چه اتوبوسی؛ صندلی من که شکسته بود. 6، 7 نفر مازاد هم، ته اتوبوس روی پتو نشستند تا تهران. بعد از مراسم هم، ساعت 5 عصر باید ترمینال باشیم که بلافاصله برگردیم مشهد...» بیاختیار میگویم: چرا؟ چرا اینهمه به خودتان سختی دادید؟ با همان لبخند در جوابم میگوید: «به عشق رهبرم. وقتی رهبر مدام میگویند کشف حجاب، حرام شرعی و سیاسی است، خب باید برای رفع آن در جامعه، کاری انجام شود دیگر. ما آمدهایم بگوییم قانون را اجرا کنید تا وضعیت حجاب، بدتر از این نشود.»
همشهری امام رضا(ع) اما گلایه دارد از آنهایی که رسم مهماننوازی را به جا نیاوردهاند: «حق این جمعیت که در ماه مبارک رمضان و مشغلههای شب عید، خانه و زندگیشان را رها کرده و به اینجا آمدهاند، این نیست که مسئولان به حرفشان گوش ندهند. به نظر شما این قشنگ است که مردم از شهرهای مختلف و از راههای دور آمدهاند اما جز چند نفر، نمایندگان از ساختمان مجلس خارج نمیشوند؟ خب چند دقیقه به میان مردم بیایند و با حرفهای محبتآمیز هم که شده، دل آنها را به دست بیاورند. اینها همان مردمی هستند که در راهپیمایی 22بهمن و انتخاباتها، بدون توجه به مشکلات معیشتی، همیشه پای کار بودهاند. نمایندگان مجلس حداقل بیایند بگویند چه موانعی برای اجرای قانون عفاف و حجاب وجود دارد.»
به آقای نماینده گفتم: به نظرتان من برای این افطاری ساده، چقدر پول گرفتهام؟!
به نوشتهای که در دست گرفته، اشاره میکنم و میپرسم: اینجا گفتهاید: «آقایان مسئول، دلار را بشکنید». در این وضعیت اقتصادی، شما چطور چنین تابلویی تدارک دیدهاید؟ نکند بابتش پول گرفتهاید؟ لبخند تلخی روی صورت خانم مصاحبهشونده مینشیند و در همان حال میگوید: «من هر روز کلی هزینه اسنپ میدهم و از شهریار به اینجا میآیم تا چند ساعت در کنار این دوستان تحصنکننده باشم. میآیم که این دوستان بتوانند یکی دو ساعتی بروند در مسجد استراحت کنند. آن وقت، چنین اتهامی به ما میزنند؟ امثال ما و تهرانیها، هیچ. خیلیها از شهرهای دور در تحصن 25روز گذشته شرکت داشتند. حتی چند گروه از بوشهر آمدند! به نظرتان چقدر پول میارزد که 16 ساعت از بوشهر بکوبید و برای تجمع به تهران بیایید؟...»
بانوی شهریاری نفسی تازه میکند و در ادامه میگوید: «دیروز سوپ درست کرده و برای دوستان آورده بودم. چند نفرشان سرما خورده بودند. سوپ پختم که برایشان هم افطاری باشد و هم دارو. اتفاقا نماینده اصفهان آمده بود اینجا. به ایشان گفتم: میدانید من برای این افطاری ساده، چقدر پول گرفتهام! آقای نماینده که سکوت کرد، گفتم: به همکارتان بگویید روز قیامت باید جوابگوی این اتهام باشد. مگر اینکه از همان تریبونی که این ادعای خلاف واقع را مطرح کرده بود، به طور رسمی از تحصنکنندگان و تمام مردم عذرخواهی کند.»
شما حجاب را کنار گذاشتید، مشکل گرانی حل شد؟
هنوز گفتوگویم با خانم شهریاری تمام نشده که بانوی میانسالی روی شانهام میزند و میگوید: «من هم حرف دارم.» به سمتش برمیگردم و سراپا گوش میشوم. خودش را خواهر شهید معرفی میکند و میگوید: «برادر من، مهندس بود. در ۲۰ سالگی برای امنیت این مملکت، خانه و زندگی و پدر و مادر را گذاشت و رفت. راضی هستیم به رضای خدا اما وضعیت بیحجابی در خیابانها، واقعا دارد ما را آزار میدهد. ما به جد از آقای پزشکیان انتظار داریم قانون عفاف و حجاب را هرچه سریعتر اجرا کند.»
میگویم: حاج خانم! بخشی از جامعه، با شما همعقیدهاند و روی اجرای قانون عفاف و حجاب تاکید دارند اما بخش دیگری از جامعه، نظر دیگری دارند و حجاب نمیخواهند. چه جوابی برای آنها دارید؟ بانوی ساکن پرند مکثی میکند و در جواب میگوید: «حجاب، قانون اسلام و اینجا هم یک کشور اسلامی است. آیات مختلف و متفاوتی در قرآن مجید به موضوع حجاب اشاره کرده؛ سوره نور، سوره احزاب و سوره حجرات. انقلاب ما هم، انقلاب اسلامی بوده. سال ۵۸، حدود ۹۸ و نیم درصد مردم ایران به نظام جمهوری اسلامی رأی دادند. همه اینها میگوید ما براساس قانون شرع و قانون کشورمان، موظف به رعایت حجاب هستیم.»
میگویم: اما بعضیها میگویند شما فقط برای حجاب، تجمع میکنید. چرا هیچوقت برای مشکلات اقتصادی تجمع نمیکنید؟ حاج خانم این بار بدون مکث میگوید: «هر چیزی به جای خودش. به همه مشکلات جامعه باید رسیدگی شود. اما من هم از این افراد سؤال دارم. آیا در این 2 سال که شما حجاب را کنار گذاشتید، مشکل تورم حل شد؟ از سال ۱۴۰۱ که فتنه زن، زندگی، آزادی به پا شد، در جامعه ارزانی شده؟ آیا شما با بدحجابیتان، گرانی را کنترل کردید؟ نه. کار درست این است که به هر موضوعی در جامعه در جای خودش رسیدگی شود.»
برای عفاف و حجاب، روی دهه نودیها هم حساب کنید
سر که میگردانم، یک جفت چشم سیاه، قلاب میشود و نگاهم را سمت خودش میکشد. جلو میروم و میگویم: خیلیها ممکن است با دیدن تصویر تو بگویند: تو دیگه چرا؟ تو دختر نسل Z وسط این تجمع چه میکنی؟ «نگین» 14 ساله میخندد و میگوید: «موضوع عفاف و حجاب، نسل قدیم و جدید ندارد. ما معتقدیم عفاف و حجاب، به دختران و زنان، ارزش و عزت میدهد. حجاب باعث میشود تو فقط به چشم خدا بیایی و از همه نگاههای دیگر محفوظ باشی.»
میپرسم: هیچوقت شده با دوستانت که حجاب خوبی ندارند، صحبت و قانعشان کنی که حجاب، برای آنها مایه ارزش و امنیت است؟ چشمهای نگین برق میزند و میگوید: «بله. من عضو یک گروه دخترانه به نام «فرشتگان سرزمین من» هستم. بعضی از اعضای گروه ما، دخترانی هستند که قبلا نهتنها باحجاب نبودند بلکه با حجاب، مخالف بودند. اما ما آنها را به گروهمان دعوت کردیم، در برنامههایمان مشارکتشان دادیم و با هم حرف زدیم. در همین مراودات صمیمانه بود که آنها خودشان به سمت حجاب، متمایل شدند. میدانید، مهمترین ویژگی گروه ما این است که به دختران نوجوان و جوان، فرصت انتخاب میدهد. مثلا ما یک چالش داریم به نام «فرشته». در برنامههایی که در فضاهای عمومی مثل ایستگاه مترو اجرا میکنیم، از دختران جوانی که حجاب خوبی ندارند، دعوت میکنیم در این چالش شرکت کنند.
پیشنهاد میکنیم اجازه دهند روسری زیبایی را به سبکهای جذاب سرشان کنیم. به آنها میگوییم خودشان را در آینه ببینند؛ اگر خوششان آمد و دوست داشتند، آن روسری را روی سرشان حفظ کنند. اگر هم دوست نداشتند، بازش کنند. جالب است بدانید خیلیها از دیدن تصویر باحجاب خودشان، حس خوبی پیدا میکنند و روسری را باز نمیکنند. از بزرگترها هم درخواست میکنم با همین حرکتهای فرهنگی به سراغ جوانان بروند و فضای خوبی فراهم کنند تا آنها بتوانند بهترین تصمیمگیری را برای زندگیشان داشته باشند.»
زنی که در میانسالی برای یادگیری امر به معروف، سر کلاس نشست
«برای شرکت در این تجمع، صبح از اراک حرکت کردیم. شاید بپرسید چطور راضی شدم از یک روز روزه ماه مبارک رمضان بگذرم؟ چون امر به معروف و نهی از منکر و موضوع عفاف و حجاب، یک واجب اجتماعی است اما نماز و روزه، واجب فردی است. من اگر در اجتماعات اینچنینی شرکت نکنم، به تمام جامعه اسلامی ضربه زدهام. بنابراین آمدم تا به مسئولان کشور بگویم به وظیفه خودشان در اجرای قانون عفاف و حجاب عمل کنند. جالب است که هر بار مسئولان میگویند قرار است با بیحجابی و بدپوششی برخورد کنند، وضعیت حجاب خانمها بهتر میشود. این نشان میدهد اگر قانونی وجود داشته باشد، افراد از آن تبعیت میکنند.»
دغدغه بانوی اراکی برای سلامت و امنیت جامعه اما فقط در حد حرف نیست: «4، 5 سال است هرکجا که بروم و موقعیت مناسب باشد، وظیفهام درباره تذکر زبانی را انجام میدهم. برای اینکه بتوانم این کار را درست انجام دهم، در دوره آموزشی هم شرکت کردم و امر به معروف و نهی از منکر را به شیوه درست یاد گرفتم. به نظر من، اگر همه در جامعه، خودشان را مسئول بدانند و با شیوه درست امر به معروف کنند، خیلی از مشکلات جامعه حل میشود.»
نکند دوباره کربلا به پا شود...
«وقتی اکثریت شیعیان نسبت به مسائل اجتماعی بیتفاوت باشند، کربلا رخ میدهد نه ظهور.» نوشته را میخوانم و به معنایش فکر میکنم. بانوی خوشرویی که نوشته را در دست دارد، سؤالم را نپرسیده، خوانده که میگوید: «آن چیزی که کربلا را رقم زد، این بود که مردم به وظیفه اجتماعی خودشان عمل نکردند. اگر روی عهدی که با پیامبر(ص) در غدیر بسته بودند، میایستادند و به ولایت امیرالمومنین(ع) پایبند میماندند، هیچوقت کربلایی به وجود نمیآمد. اگر میبینید ما از شهرستان فریدونکنار و دیگران از نقاط مختلف کشور امروز اینجا جمع شدهایم، به این دلیل است که نمیخواهیم کربلا تکرار شود. ما به مسائل اجتماعی بیتفاوت نیستیم، پای ولایت ایستادهایم و از اجرای احکام اسلام حمایت میکنیم.»
خواهر شهیدان «بابانسب» مکثی میکند و در ادامه میگوید: «البته برای نهادینه کردن حجاب در جامعه، باید روی برنامههای بلندمدت هم فکر کرد. مثلا ما یک گروه جهادی هستیم که از جیب خودمان ماهانه پول میگذاریم برای اجرای برنامههای فرهنگی ویژه دانشآموزان. در جدیدترین فعالیتمان، خادم دانشآموزانی بودیم که برای اعتکاف به مسجد آمده بودند. آنقدر با آنها دوست شدیم که هنوز هم با هم در ارتباط هستیم.»
روزی که با بچههای نسل Z به کافه رفتیم!
میگویم: پس شما به قول بعضیها، فقط اهل تحصن و تجمع نیستید و حواستان به فعالیتهای فرهنگی و روشنگری برای نسل جوان هم هست... خواهر شهید «فخاری» که به جمع ما ملحق شده، به جای دوستش میگوید: «چند سالی است فعالیت برای دختران نوجوان و جوان، دغدغه ماست. اساس کارمان هم، رفاقت با آنهاست. در همین برنامه اعتکاف، وقتی مهمان مراسم، کتاب «من میترا نیستم» را به بچهها معرفی کرد و برایشان از شهیده «زینب کمائی» گفت، حال و هوایشان تغییر کرد. یکدفعه به صورت خودجوش بلند شدند و شور گرفتند و حسین حسین گفتند. در آن فضای قشنگ، من هم وارد جمعشان شدم و مثل آنها شور گرفتم. این کار به مذاق بعضی از بزرگترها خوش نیامد اما یخ میان من و بچهها را آب کرد.
به دوستان گفتم: توقع دارید بچههای دهه هشتادی و نودی شبیه ما رفتار کنند؟ خب، اینها انرژی و شور و هیجان دارند. خلاصه آنقدر آن اعتکاف به آنها خوش گذشت که برایشان به یک خاطره خوش تبدیل شد. ما بعد از اعتکاف هم، آنها را رها نکردیم. جالب است برایتان بگویم یک بار با هم کافی شاپ هم رفتیم. صاحب کافه تا مرا با این چادر و حجاب همراه آن دخترها دید، چشمهایش از تعجب گرد شده بود. اما ما در خلال همین ارتباط دوستانه و صمیمانه، به بچهها آگاهی میدهیم.»
خواهر شهیدان بابانسب دوباره وارد بحث میشود و میگوید: «دغدغه اصلی ما این است که جایگاه دخترانمان را به آنها بشناسانیم. با زبان شیرین به آنها بگوییم خدا چه ارزش و مقامی به دختران و زنان داده. اگر به جای اینکه دختران نوجوان را تخریب کنیم، به آنها ارزش بدهیم، همراهمان میشوند. فقط یادمان باشد این مسیر به صبر نیاز دارد. دشمن با رسانههای فریبندهاش، سالها کار و صبوری کرده برای جذب دختران ما. ما چرا صبور نباشیم؟»
روایت خانم دکتر از پراکندگی افکار دختران دانشآموز با رواج بیحجابی
با پوشش مانتو و شلوار، در جمع بانوان چادری، شاخص شده. جلو میروم و از علت حضورش در این تجمع میپرسم. بانوی میانسال انگار بخواهد دیدهها و شنیدههایش را مرور کند، چند ثانیه مکث میکند و بعد میگوید: «من دیدهام بیحجابی چطور به خانوادهها آسیب میزند. شاهد بودهام چطور رواج بیحجابی و بعضی ناهنجاریها در جامعه، باعث پراکندگی افکار دختران دبیرستانی ما میشود و از رشد خردمندانهای که باید داشته باشند، آنها را دور میکند.
من، مانتویی هستم اما دخترم، چادری است. او از یک سال قبل، خودش با مطالعه و تحقیق و گوش دادن صحبتهای اساتید خوب، حجاب و چادر را انتخاب کرد. حالا هم به طعنه و کنایههایی که در دانشگاه از دانشجویان بیحجاب میشنود، اهمیت نمیدهد. میگوید: مامان من میبینم بعضی از اینها به خاطر بیحجابی، گرفتار چه رابطههایی میشوند که دیگر نمیتوانند از آن خلاص شوند. من اعتقاد دارم تنها چیزی که میتواند مرا از آن آسیبها محافظت کند، همین حجاب و چادر است... ما هم امروز آمدهایم اینجا که همین پیام امنیت را به مردم بدهیم. که بگوییم قانون الهیِ حجاب، هرگز دست و پاگیر نیست بلکه برای ما امنیت میآورد.»*(بانوان تحصن کننده در روزهای بارانی)
تازه متوجه میشوم مادر روشنفکر و دلسوزی که با صحبتهای زیبایش، وسط تجمع برایم کلاس درس برپا کرده، پزشک متخصص است. خانم دکتر در پایان صحبتهایش، با طرح یک گلایه، میگوید: «شنیدم گفتهاند افرادی که در مقابل مجلس تحصن کردند، پول گرفتهاند. این افترای بسیار بزرگی است و پاسخ دادن به آن در قیامت، خیلی سخت خواهد بود. منزل ما نزدیک محدوده مجلس است. در روزهایی که باران و برف میآمد، در مسیر برگشت به خانه، این خانمهای تحصنکننده را میدیدم. انصافا با انگیزه دریافت یک میلیارد تومان هم نمیشد در آن سرمای شدید، شب را در اینجا صبح کرد.»
مردم، غفلتهای مسئولان را متوجه میشوند
مرد جوانی، با یک دست پسر کوچکش را بغل کرده و با دست دیگر، کالسکه او را هل میدهد. نزدیک میروم و میگویم: با خودم فکر میکردم چرا حضور آقایان در این تجمع، کمرنگ است. مگر حجاب، مختص خانمهاست؟ جالب بود که شما خانوادگی به اینجا آمدهاید... حرفم را قطع میکند و میگوید: «نه. همسرم نیامده!»و در مقابل نگاه متعجب من، ادامه میدهد: «من فکر میکنم خیلی از مردم؛ چه نخبگان چه غیرنخبگان، چه آقایان چه خانمها، چه افراد خیلی متدین چه افراد عادی و حتی کسانی که تعلق خاطر چندانی هم به انقلاب ندارند، حاضرند با اشتیاق و بدون تعصب سیاسی، در چنین تجمعاتی شرکت کنند. برای مثال، همسر من، عضو هیئت علمی دانشگاه است و خودم هم، دکترای فلسفه دارم. هر دو مشتاق حضور در این تجمع بودیم اما همسرم به خاطر مشغله کاری نتوانست.»
آقای دکتر مکثی میکند و در ادامه میگوید: «من و بعضیها ممکن است به همین قانون عفاف و حجاب، نقدهایی هم داشته باشیم اما در اهمیت اصل موضوع، اشتراک نظر داریم. ماجرا این است که به نظرم بخشی از بدنه دولت و بخشی از دوستان در نهادهای حاکمیتی، مدتی است نسبت به کل مسئله عفاف و حجاب، غفلت میکنند. خب، بسیاری از مردم، این موضوع را متوجه شدهاند و دارند به آن اعتراض میکنند. یک نمود کوچک از این نارضایتی، همین تجمع است. تجمعی که با یک فراخوان کوچک و یکی دو روزه، هموطنان را از مشهد و اراک و تبریز و... اینجا پای کار آورده. همین تجمع نشان میدهد یک دغدغه عمومی نسبت به موضوع عفاف و حجاب وجود دارد. امیدواریم در کنار سایر مشکلات جامعه، مسئولان به این موضوع هم رسیدگی کنند.»
کل بدنه جامعه باید در این تجمعات دیده شود
«رهبر معظم انقلاب، یک ماه قبل در دیدار همافران، یک شاخص معرفی کرده و گفتند: همافران ضمن اینکه یک حرکت انقلابی انجام دادند، با برنامهریزی و هوشیاری، و بهنگام عمل کردند. به نظر من، در برگزاری تجمعات اینچنینی برای مطالبهگری، باید همین شاخص مورد توجه قرار بگیرد. برنامهریزی نهادهای انقلابی و دیگر نهادهایی که در این زمینه مسئولیت دارند، باید به نحوی باشد که انرژی مردم و شور مطالبهگری آنها با عقلانیت و یک تمرکزی مدیریت شود.»آقای دکتر همانطور که فرزندش را در کالسکه میگذارد، میگوید: «نکته دیگری هم به ذهنم میرسد. الان در این تجمع، 90 درصد خانمها، چادری هستند. درحالیکه باید ترکیب جمعیت طوری باشد که نمودی از کل بدنه جامعه که دغدغه حجاب دارند، در آن دیده شود تا این خودروهایی که از جلوی مجلس عبور میکنند، با دیدن جمعیت نگویند فقط بهاصطلاح سوپرمذهبیها و سوپرانقلابیها برای حجاب تجمع کردهاند.»
شک نکنید به تمام سختیهایش میارزید...
ساعت به 16 نزدیک میشود. بعد از سخنرانی چند فعال مردمی و چند نماینده مجلس، نوبت به قرائت بیانیه پایانی میرسد و بعد، جمعیت بیآنکه منتظر تشویق و تشکر و پذیرایی باشند، طبق برنامهریزیهایی که داشتهاند، هرکدام روانه ترمینال یا راهآهن میشوند تا به شهرهایشان برگردند. در مسیر ایستگاه مترو، گروهی از بانوان و آقایان که روی پلههای پارک نشستهاند، توجهم را جلب میکنند. پرسوجو میکنم و معلوم میشود از ارومیه آمدهاند و حالا هم منتظر سر رسیدن اتوبوس برای برگشت به شهرشان در یک سفر 10 ساعته هستند.
روی پله مینشینم و خطاب به جمع میگویم: به اینهمه سختی میارزید؟ خانم جوانی که فرزند کوچکش را بغل گرفته، فوری میگوید: «100 درصد. ما به خاطر غیرت دینیمان، برای حفظ حجابمان و برای حمایت از خانمهایی که 25روز در مقابل مجلس تحصن کرده بودند، به اینجا آمدیم. غیرت و شرف دینیمان اجازه نداد راحت در خانهمان بنشینیم و فقط نظارهگر مطالبهگری این خانمها باشیم. من وقتی تصاویر آنها را میدیدم، اشک میریختم و میگفتم کاش من هم در میان آنها بودم. خدا را شکر میکنم که توفیق داد امروز به این تجمع بیایم. واقعیت این است که ما تلاشمان را برای دفاع از اسلام و ارزشها میکنیم تا روز قیامت، شرمنده شهدا نباشیم. و یقین داریم که به فرمایش رهبرمان، مطالبه اثر دارد.»