به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»
اسارت به خودی خود دوران سختی برای آزادگان بود؛ وقتی هم که ماه مبارک رمضان میشد، اسرا سختی دوچندانی را باید تحمل میکردند. ضمن اینکه ماه رمضان از سال ۵۹ تا ۶۹ در فصل تابستان و بهار که ماههای گرم سال است، بود و اسرا حتی از آب خنک و مایعات کافی محروم بودند.
محسن جامبزرگ در خاطره خود تغذیه در ماه مبارک رمضان را اینگونه روایت میکند:ماه رمضان سال اول رسید و اما انگار این بعثیها مسلمان نبودند! از روزه و روزهداری آنها خبری نبود.
بچهها شامشان را برای سحر نگه میداشتند. سحر که بلند میشدیم، نگهبانها میپرسیدند: چرا بیدار شدید، چه دارید میخورید؟ چرا نصف شب؟! آنها اغلب معتقد بودند در ارتش نمیشود دینداری کرد.در زمان تعویض نگهبانها بیدار میشدیم و میفهمیدیم وقت سحری خوردن است، آبی یا چیزی اگر بود، میخوردیم و روزه میگرفتیم.
ولی برای فهمیدن وقت سحری خوردن بیشتر از ساعت مچی آقا کریم روحی، بچه روستای آرومند (آبرومند) همدان استفاده میکردیم. با اینکه در وقت اسارت همه چیزمان را غارت میکردند، نفهمیدیم کریم چگونه ساعت را از دستبرد عراقیها حفظ کرده بود!؟ و بعد اذان نمازها را میخواندیم.
در سال دوم برنامه را در ماه رمضان تغییر دادند. سحر وعده آش داشتیم، البته ابتدا آمار روزهگیران را گرفتند. اکثریت با ما بود نصف شب درِ آسایشگاه باز میشد و مسئول غذا میرفت غذا را تحویل میگرفت و دوباره درها بسته میشد. برای رضای خدا باید حرف بزنیم!
به برکت ماه مبارک، آش رمضان از غیر رمضان غلیظ تر شد، واقعاً برنج و عدس در آب قابل مشاهده بود، اما ماه مبارک که رفت، عدس و برنج آش هم تقریباً غیب شد و رفت!غذای ظهر را که چلو برگ بود؛ [چلو برگ یعنی چلو با انواع مختصر برگ سبزی مانند کرفس، کلم] در عصر میدادند که در شب بهعنوان افطار میل میکردیم.
با این حساب سال اول در ماه رمضان یک وعده و در سال دوم، ۲ وعده غذا میخوردیم.«محسن جامبزرگ» یکی از معلمان همدانی بود که سال ۶۲ عازم جبهه شد و در عملیاتهای مختلف در جبهههای جنوب و غرب حضور یافت. وی سال ۶۵ و در جریان عملیات «کربلای ۴» با مسئولیت معاون گردان غواصی جعفرطیار به اسارت بعثیها درآمد و این اسارت ۴ سال طول کشید.