شنبه 22 ارديبهشت 1403 - Sat 11 May 2024
  • انتخابات در اوج امنیت و دقت و سلامت برگزار شد

  • بازگشت اعتبار بانک مرکزی با سیاست‌‌های اصلاحی

  • نتایج انتخابات دور دوم مجلس شورای اسلامی (اردیبهشت )۱۴۰۳

  • عقب افتادگی تاریخی تهران چگونه جبران می‌شود؟+فیلم

  • آرزوی پدر و دختری یک فرمانده لشکر+ عکس

  • مشوق های صادراتی را برگردانید

  • عملیات موفق ایران اسرائیل را عمیقا پشیمان می‌کند

  • شهید طهرانی مقدم ۳۲ سال مانند روزهای جنگ، جنگید

  • برنامه سپاه برای تأمین‌ آب‌ پایدار سیستان و بلوچستان

  • اجرای حکم جدید افزایش حقوق بازنشستگان

  • پوتین نخست‌وزیر جدید روسیه را معرفی کرد

  • مردم ایران امروز کار ناتمام خود را تمام می‌کنند عکس و فیلم+

  • حج امسال نقطه عطفی برای حمایت از مردم مظلوم غزه است

  • تکلیف ۳ عضو هیات مدیره پرسپولیس مشخص شد

  • روزجمعه در مراکش «جمعه سیاه» نامیده شد

  • دشمن از حضور ملت ایران در انتخابات نگران است

  • رکورد ورود سرمایه خارجی به کشور شکسته شد

  • جابجایی حجاج با قطار در مسیر مکه به مدینه

  • رهبر انقلاب رای خودشان را به صندوق انداختند/ اهمیت مرحلۀ دوم انتخابات کمتر از مرحلۀ اول نیست

  • دیدار جمعی از قاریان قرآن عازم حج تمتع با رهبر انقلاب

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 369226
    تاریخ انتشار: 20/فروردين/1403 - 15:20

    شهید زنده دلی که بر دل ها حکومت می کند

    میتوان گفت او طلایه دار و پرچم دار مبارزات انقلابی روستا و منطقه عجب شیر و میاندوآب می باشد.

    شهید زنده دلی که بر دل ها حکومت می کند

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

    شهید حسن زنده دل در روستای شیشوان از توابع عجبشیر دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی،راهنمایی و دبیرستان را نیز در این روستا و عجبشیر به پایان رسانید.در دوران تحصیل فردی باهوش،جدی،غعال وستوده بود. وی در سن 13 سالگی پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی مادر و برادران بزرگتر خود قرار گرفت.

    قبل از انقلاب از جمله افراد سر شناس روستا و عجبشیر بود که جلسات قرآنی و دینی تشکیل میداد و مردم را از وضعیت رژیم طاغوتی آگاه و روشن میکرد. با اوج گیری انقلاب با پخش اعلامیه ها و سایر اقدامات انقلابی مردم را علیه رژیم می شوراند و به انقلاب تشویق و ترغیب میکرد.

    در سال 1352 با دختر عموی خود خانم صالحه آموزگار ازدواج کرد و در سال 1353 اولین فرزند آنها به نام محمد به دنیا آمد و به دنبال آن زهرا در سال 1355 ، فاطمه در سال 1359 و سکینه در سال 1360 متولد شدند .

    از بدو تشکیل سپاه پاسداران در میاندوآب و عجبشیر از جمله بنیانگذاران سپاه بود. در سپاه پاسداران مسئولیتهای حساس و مختلف داشت در واقع میتوان گفت او طلایه دار و پرچم دار مبارزات انقلابی روستا و منطقه عجبشیر و میاندوآب میباشد.

    باتشویق وترغیب او تعداد زیادی از مردم جذب بسیج وسپاه وعازم جبهه ها میشدند بطوریکه تنها از خانواده های این خاندان ( زنده دل ) تعداد 4 شهید فدای اسلام،انقلاب و امام شده که وی پیشرو و علمدار همه آنها بوده است. شهید حسن زنده دل که همواره آرزویش شهادت در راه خدا بود و در وصال معشوق خویش سر از پا نمی شناخت.

    ایشان بعد از اتمام تحصیلات در رشته تکنسین کشاورزی در کارخانه قند میاندوآب اشتغال بکار شد و فعالیتهای چشمگیری جهت به سازی و کار اندازی دستگاههای مکانیزه کشاورزی و در تولید نقش بسزایی داشت. با توجه به تخصصات خود از رهنمود های وی کشاورزان منطقه بهره برداری بیشتری میکردند.آثار باقیمانده از ایشان در کارخانه در پیش دوستان و همکاران گرامی وی میباشد.

    شهید زنده دل از بنیانگذاران سپاه پاسداران در میاندوآب و عجبشیر بوده و مراکز آموزشی مختلف در منطقه میاندوآب و عجبشیر راه اندازی نمودند.

    با توجه به اینکه به تمام فنون جنگی آشنا بود آموزشهای لازم را برای بسیجیان عزیز و سلحشور و سپاهیان عزیز تعلیم میداد ولازم به یادآوری است که ایشان علاقه بیشتری به ورزش می ورزید و در قسمتهای مختلف ورزشی فعالتهای بیشتری داشتند و در زمینه کشتی و والیبال رتبه اول را کسب نموده اند.

    ایشان همیشه توصئه به پایداری و صبر در مقابل مشکلات دفاع از انقلاب و ارزشهای آن می نمود وهمچنین شهید همه را به وحدت و اطلاعات از وصیت رهبری امام سفارش میکرد و همیشه امر به معروف و نهی از منکر را ملاک عمل خویش قرار می دادند.

    این شهید بزرگوار فرمانده تیپی که از آذربایجان غربی برای ملحق شدن به نیروهای لشکر عاشورا فرماندهی گردان حر از لشکر عاشورا در عملیات فاو بود.

    این دلاور عزیز فرماندهی گردان حر از لشکر عاشورا را بر عهده داشت و در یک عملیات ایضایی با حدود 600 نفر از منطقه فاو در دریاچه نمک شروع به عملیات کردند و در همین عملیات از ناحیه مختلف زخمی شد.

    با اسرار و تأکید ایشان را به عقب کشیدند چون نیروهایش در حال پیش روی بودند او خودش را به نیروهای خود رسانید و نیروهایش را به طرف هدفهای تعین شده هدایت کرده که آخر الامر به هدف های معین شده رسیده و با اصابت آرپیچی به درجه رفیع شهادت نائل آمد و با توجه به اینکه محل شهادت زیر آتش دشمن بود سر انجام جنازه ایشان 66 روز بعد از آزادی منطقه به محل رسید و در تدفین ایشان اکثر مردم شهر عجبشیر و روستاهای اطراف و شهر های اطراف حضور داشتند.

    فرازی از وصیت نامه شهید:

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ...امت مسلمان ایران اسلامی ! پیام و انتظاری که یک شهید همیشه شاهد و یک شاهد همیشه جاوید از شما دارد کمک به خط ولایت فقیه می باشد که ضامن بقای اسلام راستین در بین مسلمین است . اگر چنانچه جنازه ام به محل نیامد بسی افتخار است چون شاید به اندازه جسم من دشمن به عقب برگردد .
    محمد جان :
    سعی کن قرآن را با تمام معنا و مفاهیم آن یاد بگیری . مسائل دینی و مذهبی و اخلاقی را یاد بگیری و به آنها عمل کنی . اگر خداوند قبول کند به تکلیف خود عمل کرده ام ... . شما نیز باید به یکایک تکالیف شرعی عمل نمایید . امام را دعا کنید و پیرو خط امام باشید
    .

    گزیده ای از خاطرات خانواده شهید:

    فرزندشهید:
    روزی به همراه پدرم و آقای مالک ( بعدها شهید شد ) با هم به عجب شیر می رفتیم . در راه ناهار خوردیم و به عجب شیر آمدیم تا کار کنیم . پدرم لباس ، کفش و حتی جوراب خود را که سپاه به وی داده بود از تن درآورد . علت را پرسیدم . گفت : « اینها را به من داده اند تا در سپاه از آنها استفاده کنم نه در کشاورزی . »
    همسر شهید :
    روزی یکی از بچه ها مریض شد . به ایشان گفتم که بچه را نزد دکتر ببر . در جواب گفت : « خودت بچه را به مراغه نزد دکتر ببر و شب هم آنجا بمان . » من هم این کار را کردم ولی پس از مراجعه به پزشک برگشتم . علت را پرسید ، گفتم نخواستم شب بیرون از خانه باشم . و او در جواب اظهار داشت : « علت اینکه گفتم شما بچه را نزد دکتر ببری برای این بود که چون در حال جنگ هستیم و ممکن است روزی من نباشم ، از این رو خواستم عادت کنی و در غیاب من برای بچه ها هم مادر باشی و هم پدر باشی . »
    درباره برخی ویژگیها و خصوصیات اخلاقی و رفتار حسن زنده دل ، پسرش محمد می گوید :
    ارتباط او با افراد فامیل بسیار خوب بود تا جایی که وقتی به شیشوان می آمد ، اعضای فامیل را دور هم جمع می کرد و از بروز شکایت بین آنان جلوگیری به عمل می آورد . به صله رحم اهمیت بسیار می داد . فردی خوش برخورد و خوش اخلاق بود و در انجام فرائض دینی هیچ تعلل و سستی نداشت .
    پسرعموی شهید :
    روزی برای دیدن او به میاندآب رفتم . گفتند که در زندان است . هنگامی که به زندان رفتم ، دیدم حسن ، چراغ علاءالدینی را که نگهبان فقط برای گرم کردن خود از آن استفاده می کرده از او گرفته و در جایی قرار داده است تا همه زندانیان از آن استفاده کنند .

    محمد، فرزند شهید :
    در موقع خاکسپاری پدر ، یازده ساله بودم و خوشحال و دیگران گریه می کردند . من به آنان گفتم چرا گریه می کنید . او باعث افتخار ماست که شهید شده است .

    گزیده ای از خاطرات همرزمان شهید:

    در سال 1362 در یک درگیری درون مرزی بیاد دارم که در کمین دشمن بودیم و چون درگیری در نزدیکی شهر میاندوآب بود حدود 5 کیلومتری شهر ایشان با توجه به وضعیت زخمشان که از ناحیه بازو زخمی بودند بجای بستری شدن در بیمارستان باز در صحنه حضور داشتند که هدف ایشان بالا بردن روحیه همرزمان و رفع ترس مردم ناحیه بود که عاقبت نیز با این رشادت و پس از 12 ساعت درگیری دشمن متوازی شد و این عملیات نیز با پیروزی به پایان رسید.

    یک نمونه از خاطرات ایشان این است که یک روز جهت سرکشی به یکی از مقر های عملیاتی رفتیم.

    شهید با اولین فرصت نماز جماعت برپا کرد و چند دقیقه ای نیز بین نماز صحبت کرد و چند مسئله شرعی را گفت و بعدأ گفت که من اولأ امام جماعت هستم و شما پشت سر من نماز میخوانید سعی کنید یکی از شما به عنوان امام جماعت بشوید و نماز را به جماعت برگذار کنید و گوش کنید ببینید من حمد و سوره را درست میخوانم یا نه وقتی خودش خواند بعد از یکی،پرسید گفت فلانی تو بعد از این نماز جماعت بخوان و با این روش میتوان قرائت صحیح را به دیگران آموخت.

    عزیزالله علیزاده بکتاش:

    هنگام رفتن به جبهه جنوب سؤال کردم که چرا به جبهه می روی ؟ گفت : « لشکر عاشورا حال و هوای دیگری دارد . » و وقتی می رفت گفت : « می دانم که شهید خواهم شد زیرا در خواب از شهید محمد عالمی سؤال کردم آیا من با شهادت خواهم آمد یا نه ؟ او گفته بود شما با شهادت خواهید آمد . »

    300 نفر بودیم که گردان حُرّ ارومیه را تشکیل داده بودیم و حسن فرمانده گردان بود . در عملیات والفجر 8 به گردان در منطقه فاو و دریاچه نمک مأموریت دادند تا پاتک دشمن را برای بازپس گیری فاو خنثی کنیم . به هنگام رفتن به من گفت : « در این عملیات شهید خواهم شد . » او ناخنهایش را گرفت و غسل شهادت کرد . گردان حر در مقابل این پاتکها ایستادگی می کرد .

    در یکی از این پاتکها نیروهای گردان موفق شدند تعدادی اسیر از نیروهای عراقی بگیرند و توانستند سازماندهی نیروهای دشمن را برهم زنند . در همین حین ، زنده دل زخمی شد و وقتی به او گفتند باید به عقب برگردی قبول نکرد و گفت : « من بعد از همه نیروها برمی گردم . » با همان وضعیت با آرپی جی به شکار تانکها پرداخت و پس از شکار چند تانک در دریاچه نمک و زیر ترانس برق در اثر اصابت گلوله آرپی جی دشمن به شهادت رسید .

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما