جمعه 14 ارديبهشت 1403 - Fri 03 May 2024
  • موفقیت اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس به همکاری با ایران در حوزه امنیت منطقه‌ای بستگی دارد

  • بانک‌ها هیچ دلیل و علاقه‌ای برای پرداخت وام به مردم ندارند!

  • باتلاق شمال در انتظار صهیونیست‌ها

  • عادی‌سازی بی‌حجابی شبیخون فرهنگی

  • معلمی که در اسارتگاه بعثی‌ها هم تدریس می‌کرد

  • واکنش نکونام به برکناری خطیر: استقلال به ساحل آرامش رسید

  • آخرین وضعیت تغییرات کتاب‌های درسی

  • صندوق‌های طلا زیر ذره‌بین

  • شاکی شدن حامیان بابک زنجانی با پس گرفته شدن پول بیت المال

  • نحوه رفتار آمریکا در مسئله غزه اثبات حقانیت موضع ایران در بی اعتمادی به آمریکا است/ جوانان باید منطق شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل را بدانند/ دیدار تیم ملی والیبال دانش‌آموزی ایران با رهبر انقلاب+فیلم

  • حزب‌الله با رگبار موشکی حمله ارتش اسرائیل را تلافی کرد

  • جنایات کومله به‌روایت تنها معلم بازمانده «برده‌سور»

  • فرمانده نیروی هوافضای سپاه: عملیات «وعده صادق» نکات پنهان زیادی دارد/آمریکایی‌ها گفته بودند دخالت نمی‌کنیم اما کردند+ فیلم

  • مانور عجیب روی کاهش نقدینگی

  • استایل گران قیمت بهاره رهنما

  • فرمانده‌ای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود

  • از ادعای شکنجه تا پیام‌های لحظه آخر به مادرش+ عکس و فیلم

  • زندگینامه شهید مرتضی مطهری، معلمی بزرگ و برگزیده

  • تجارت خاموش گلرنگ با «افعی تهران» در شبکه‌های فارسی زبان خارج از کشور +عکس

  • تصمیم‌گیری سلیقه‌ای عربستان در افزایش سهمیه حج+ عکس

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 345055
    تاریخ انتشار: 31/خرداد/1402 - 16:54

    شکنجه‌گر عملیات معکوس چه کسی بود؟ +عکس و فیلم

    سازمان منافقین که در این سال ها، نقش عبدالوهاب فرجی در جنایت عملیات معکوس سه پاسدار مخفی نگه داشته بود، اما خاطرات نزدیکان او پرده از عامل ناشناخته ترور شهیدان محسن میرجلیلی و طالب طاهری برداشته است.

    شکنجه‌گر عملیات معکوس چه کسی بود؟ +عکس و فیلم

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل ازمشرق ،

    مقر گروهک تروریستی منافقین موسوم در شهر بندری «دورس» آلبانی شاهد درگیری میان عناصر این فرقه با پلیس آلبانی بوده است. یکی از اعضای منافقین که در این درگیری به هلاکت رسید، «عبدالوهاب فرجی» بود. فردی که لازم است کمی بیشتر شناخته شده و جنایات او روایت شود.

    در تابستان سال ۱۳۶۱ یکی از فجیع‌ترین و وحشیانه‌ترین جنایات سازمان منافقین علیه مردم ایران عیان شد. پاسداران، بهار و تابستان آن سال ضربات سهمگینی بر پیکره منافقین وارد کردند و آنها با کینه‌ای عمیق به فکر انتقام افتاده بودند.

    منافقین با طرح «عملیات مهندسی» از اوایل مرداد ماه سال ۶۱ تا ۲۵ همان ماه در مجموع سه پاسدار کمیته انقلاب اسلامی، یک کفاش، یک معلم و یک مهندس هوادار سازمان خود را به شدت شکنجه و در آخر قربانی کردند. شهیدان محسن میرجلیلی و طالب طاهری و شاهرخ طهماسبی نیز از قربانیان جنایت وحشتناک منافقین بودند.

    در طول تاریخ انقلاب اسلامی و میان تمامی قربانیان «عملیات مهندسی»، بدون شک عجیب‌ترین شکنجه‌ها روی طالب طاهری و محسن میرجلیلی، دو پاسدار کمیته ‌های انقلاب اسلامی صورت گرفته است.

    عبدالوهاب فرجی

    هادی شعبانی، یکی از اعضای سابق منافقین که در سال‌های اخیر به ایران برگشت خاطراتی را شرح داده که نشان میدهد، عبدالوهاب فرجی، در عملیات مهندی سه پاسدار در سال ۱۳۶۱، نقش داشته است.

    شعبانی بیان میکند که شنیده بودم که در اوائل دهه شصت اتفاقی به نام شبکه «عبدالله پیام» در سازمان افتاد و قضیه از این قرار بود که فردی از نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در سازمان نفوذ کرد و از طریق وی تعداد زیادی از خانه‌های تیمی لو رفت و افراد زیادی نیز دستگیر شدند. بعد از آن سازمان اعلام کرد هیچ رابطی در ایران ندارد. اما در مورد عملیات‌های مهندسی چیز زیادی نمی‌گفتند فقط در دوران آموزشی بود که یکی از افرادی که در قضیه سه پاسدار حضور داشت را دیدم.

    اسم او «عبدالوهاب فرجی» معروف به «افشین» بود. البته خودش نگفت که چه کار کرده ولی مسئول آموزش ما (مهدی کتیرایی معروف به ساسان که در عملیات مرصاد کشته شد) جلوی بقیه بچه‌ها از او پرسید مثلا مانند همان کاری که با سه تا پاسدار کردی انجام بدهند؟

    ساسان بعدا برایمان توضیح داد که افشین در قضیه شکنجه و کشتن سه پاسدار حضور داشته و همیشه هم این موضوع را با افتخار تعریف می‌کرد. او گفت شما هم باید به جایی برسید که مانند افشین باشید. منظور او این بود که به حدی از قساوت برسیم که از کشتن و شکنجه افراد خصوصا پاسدارها کوچکترین ابایی نداشته باشیم.

    اما جنایت شکنجه دو پاسدار خیابان بهار چه بود و افشین به چه قساوتی افتخار میکرد؟

    درتاریخ ۲۴ مرداد سال ۱۳۶۱ سازمان تروریستی منافقین اقدام به ربایش وشکنجه ی سه تن از پاسداران کمیته انقلاب اسلامی میکند که یکی از آن افراد شهید طالب طاهری بود.

    طالب ۱۷ سال بیشتر نداشت که زنده زنده گوش وبینی اش را بریدند و یک چشمش را از حدقه درآوردند؛ با اتو کل بدن طالب را داغ کردند وآب جوش روی تمام بدنش ریختند، وبا شیشه خرده پوستش را جدا کردند و در آخر هم گفته شده زنده به گورش کردند.

    نحوه ربایش طالب طاهری و محسن میرجلیلی توسط منافقین

    اصدقی یکی از فرماندهان این عملیات ویژه که مدتی بعد توسط پاسدران دستگیر شد، درباره چگونگی ربایش طالب طاهری و محسن میرجلیلی می‌گوید: «آنها (اعضای بخش ویژه) به خیابان می‌آیند و منتظر می‌مانند که آنها [دو پاسدار] از بالای پشت بام پایین بیایند. وقتی برادر طالب طاهری با محسن میرجلیلی به پایین می آیند، طاهر به همراه دو نفر دیگر با پیکان سریعاً جلوی آنها متوقف می‌شوند و بدون اینکه به آنها فرصت دهند، آنها را خلع سلاح می‌کنند و بی‌سیم‌شان را می‌گیرند و می‌گویند که ما از کمیته هستیم و آنها را کتک می‌زنند و به زور سوار ماشین می‌کنند و خمیده می‌نشانند و با خود می‌برند.»

    در شکنجه‌گاه سازمان مجاهدین خلق

    پس از ربایش طالب طاهری و محسن میرجلیلی، اعضای بخش ویژه سازمان بلافاصله آن‌ها را به شکنجه‌گاه خیابان بهار منتقل می‌کنند؛ پس از انتقال دو پاسدار به شکنجه‌گاه بخش ویژه، جریان بازجویی و شکنجه به سرعت آغاز می‌شود.

    اصدقی در این‌باره می‌گوید: «بچه‌ها سریعاً آنها را جدا کردند و طالب را داخل اتاق و محسن را داخل حمام می‌برند و طاهر شروع به شکنجه کردند؛ این شکنجه‌ها گاهی با ضربه‌های متعدد و گاها با هویه داغ انجام می‌شد. عملیات فریب به سرعت جواب می‌دهد و شکنجه کننده‌ها پاسخ چند سوال را دریافت می‌کنند و در نهایت به اسم‌های حقیقی این دو نفر می‌رسند.

    آن محل چه کار داشته‌اید؟ ما عضو [کمیته] مواد مخدر هستیم.

    روی پشت بام چه کار داشتید؟ یک قاچاقچی را زیرنظر داشته‌ایم و می‌خواستیم او را دستگیر کنیم.

    در بازرسی از آنها تعدادی کارت و عکس و کاغذ ها به دست می‌آید که مشخص می‌کند آنها در کمیته شهربانی هستند و خانه‌ای را زیرنظر داشته‌اند.»

    اوج جنایتگری در شکنجه ها

    شکنجه های وحشیانه پیش از قتل این دو پاسدار در دو اتاق جداگانه آغاز می‌شود، مهران اصدقی جریان شکنجه‌های دو پاسدار را به صورت موازی روایت کرده و می گوید: «دست به کار شدیم. مسعود قربانی و من قرار شد بالای سر محسن میرجلیلی برویم و جواد محمدی و مصطفی معدن‌پیشه سراغ طالب طاهری بروند. قبل از هر چیز جواد گفت بگذارید ببینیم این میله‌های سُربی که گفته‌اند ضربه به آن بیهوش می‌کند درست کار می‌کند یا نه! سپس با میله دو بار به پشت گردن طالب زد که بیهوش نشد و گفت یا این میله‌ها قلابی است یا این (منظور طالب طاهری) خیلی پوست‌کلفت است.»

    کار به همین‌جا ختم نمی‌شود، اصدقی ادامه شکنجه‌ها را اینگونه روایت می‌کند: «سپس دست به کار شدیم. مسعود به من گفت اتو را بیاور. من اتو آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالی که چراغش روشن شده بود و داغ می‌شد، از فاصله بین تکیه‌گاه صندلی و محل نشستن آن به کمر محسن نزدیک کرد طوری که میرجلیلی شدت گرمای اتو را کاملا حس می‌کرد اما هیچ حرفی نمی‌زد و فقط به من خیره شده بود. مسعود مجدداً سؤال کرد حرف می‌زنی یا نه؟ و بلافاصله اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند که محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد، سپس از هوش رفت.

    شهید محسن میرجلیلی

    به موازات این اتفاق، طالب طاهری نیز در اتاق دیگری زیر فشار تهدید و شکنجه منافقین بود و اعضای بخش ویژه‌ سازمان مجاهدین خلق، شکنجه‌ها و جنایات وحشیانه‌ خود را بر روی طالب طاهری که ۱۶ سال بیشتر نداشت نیز انجام می‌دادند.»

    مهران اصدقی در ادامه فرایند گرفتن انتقام به‌جای گرفتن اطلاعات را این‌گونه روایت می‌کند: «مصطفی چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دو بار چاقو را روی بازوی طالب کشید می‌خواست روح و روان او را بهم بریزد. بار سوم چاقو اما را محکم کشید؛ خون از بازوی طالب جاری شد. حالا می‌خواست حرف بزند اما جواد با تندی گفت: «خفه شو». دوباره خواست حرفی بزند، اما اینبار جواد جمله‌اش را تکرار کرد و با مشت توی دهان طالب کوبید طوری که دندانش شکست و دهانش پر از خون شد.

    طالب باز که خواست حرفی بزند، که جواد با خشونت تمام گفت: الان حالیت می‌کنم و سپس میله‌ای سربی را برداشت و با شدت چنان به دهان و فک و چانه و دندان‌های او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد دندان‌های شکسته‌اش به همراه خون و آب دهان روی لباسش ریخت.»

    اصدقی ادامه می‌دهد: «مصطفی نیز با میله سربی دیگری که در دستش بود به جاهای مختلف بدن طالب می‌زد و این ضربات آنقدر محکم بود که طالب از ناحیه دنده‌هایش احساس درد شدیدی می‌کرد. پارچه‌ای در دست مصطفی بود که هر وقت صدایی بلند می‌شد با پارچه دهان طالب را می‌گرفت و با کابل به سینه و پاهای طالب می‌زد... طالبِ بیهوش در حالی که خون در جاهای مختلف صورتش خشکیده بود روی صندلی همچنان در حال شکنجه شدن بود و جواد محمدی در حالی که انبردست در دستش بود مشغول کشیدن دندان‌های طالب بود و خون از دهان طالب بیرون می‌ریخت.»

    او گوشه دیگری از این جنایت را این‌گونه توصیف می‌کند: «من که بین اتاق شکنجه طالب و محسن در رفت و آمد بودم، از حمام خارج شدم و به اتاقی که جواد و مصطفی بودند، رفتم. با ورود به اتاق، صحنه دل‌خراشی را دیدم: پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده‌ شده بود و مصطفی حالت رنگ‌پریده و ترسیده‌ای داشت. جواد محمدی هم در حالی‌ که چاقوی خونی در دستش بود، بالای سر طالب که بیهوش شده بود، ایستاده بود.

    وقتی طالب به هوش می‌آمد، نمی‌توانست حرف بزند، فقط در حالی‌ که دهانش را به‌ سختی باز می‌کرد، ناله‌هایی از او شنیده می‌شد و جواد که با حالت عصبانی از او می‌پرسید؛ چرا حرف نمی‌زنی؟ صدای ناله خود را شدیدتر می‌کرد و سر خود را به‌ شدت تکان می‌داد.

    شهید طالب طاهری

    مصطفی سر او را محکم گرفته بود و جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آن را برید و بلافاصله چاقو را روی بینی طالب گذاشت و بینی او را برید؛ طوری که خون زیادی از سروصورت طالب جاری شد و تمام سروصورتش غرق در خون شد. »

    اصدقی ادامه می‌دهد: «به حمام برگشتم دیدم محسن به هوش آمد. مسعود گفت که باید با آب داغ حال این‌ها را جا آورد. من آب داغ آوردم، مسعود از من خواست آب داغ را روی پاهای محسن بریزم. من می‌خواستم آب را یک‌دفعه خالی کنم که مسعود به من اشاره کرد آب داغ را آهسته آهسته بریز تا بیشتر زجر بکشد. من نیز آب داغ را آرام آرام روی پاهای محسن (محلی که اتو را چسبانده بود) ریختم، طوری که تمام تاول‌های پایش ترکید و خون به راه افتاد و پوست پاها از بدن جدا می‌شد

    در نهایت آن‌ها را روی صندلی بستیم و چشمانشان را بستیم و با همان میله‌های سربی آن‌ها را بیهوش کردیم و سپس آمپول سیانور به بدنشان تزریق کردیم که بعد از تزریق سیانور، صدای خرخر از گلوی آن‌ها خارج می‌شد و ما در حالی‌ که هنوز زنده بودند و در حال جان دادن بودند، بدن آن‌ها را طوری طناب‌پیچ کردیم که داخل صندوق‌عقب گذاشتیم و به‌طرف خیابان نظام‌آباد به راه افتادیم تا ماشین را تحویل خسرو زندی بدهیم.»

    در اعترافات خسرو زندی هم آمده: «من و جعفر جسدها را به بیابانی بردیم و اجساد را که بسته‌بندی‌ شده بود، از صندوق عقب به پایین انداختیم و روی زمین کشاندیم. در حین انتقال بودیم که متوجه نفس کشیدن آن‌ها شدیم و اینکه در حال جان کندن بودند و بدنشان گرم بود. همه این‌ها مبنی بر زنده‌بودن آن‌ها بود. ما آن‌ها را داخل گودال انداختیم و بعد از انداختن سنگ‌های بزرگ روی آن‌ها، گودال را پر کردیم و برگشتیم.»

    شهید طالب طاهری

    علاوه بر این ها، یک عضو جدا شده سازمان منافقین به نام «حامد صراف‌پور» نیز در توئیتر مدعی شده که فرجی نژاد را میشناخته و در یک رشته توئیت، او را معرفی کرده است. صرلف‌پور مدعی شده که فرجی نژاد فرمانده عملیات های تهران در نیمه اول دهه ۶۰ بود و صدها عملیات تیمی را فرماندهی (نه اجرا) کرده بود.

    سازمان منافقین که در این سال ها، نقش عبدالوهاب فرجی در جنایت عملیات معکوس سه پاسدار مخفی نگه داشته بود، اما خاطرات نزدیکان او و همچنین به هلاکت رسیدن در درگیری با پلیس آلبانی، پرده از عامل ناشناخته ترور شهیدان محسن میرجلیلی و طالب طاهری برداشته است.

    این درحالی است که خانواده شهید طاهری در این سال‌ها این جنایت را فراموش نکرده و همیچه داغدار شکنجه فرزند خود بوده اند. خواهر شهید عنوان میکند: «۳۰سال است که مادرمان از وقتی فهمیده پسرش را با اتو شکنجه کرده اند دست به اتو نزده».

    حسین طاهری، پدر شهید طالبی که در بهمن ماه ۱۴۰۱ درگذشت، خاطرات شناسایی پیکر فرزندش را بازگو کرده است. ایشان اظهار کرده بود: «وقتی به کمیته انقلاب رفتم، پیکر ۳ شهید را دیدم. پاسداران از من خواستند تا فرزندم را از میان این سه شهید شناسایی کنم؛ اما به دلیل رفتارهای غیر انسانی و شکنجه‌های وحشیانه منافقین فرزندم قابل شناسایی نبود. برای شناسایی طالب عاجز شده بودم که به یاد جای ترکشی که در کمر داشت، افتادم؛ ‌ از پاسداران خواستم تا پیکرها را به پشت برگردانند تا مگر از روی ترکش بدنش شناسایی شود.»


    پدر شهید طاهری
    download

    نظرات بینندگان
    نظرات شما