دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 - Mon 06 May 2024
  • انتشار سند جدیدی که نشان می‌دهد، مادر نیکا شاکرمی حدس‌هایی درباره احتمال خودکشی دخترش می‌زده است+ عکس

  • از سوءاستفاده صهیونیست‌ها و عناصر ضدانقلاب از اقلیم کردستان علیه ایران جلوگیری کنید

  • زمان اعزام حجاج بیت الله الحرام مشخص شد

  • با توجه به حوادث غزه حج امسال حج برائت است / آنچه در غزه اتفاق می‌افتد در تاریخ می‌ماند

  • صفحات سلبریتی‌ها طرح نور مجازی می‌خواهد

  • نویسنده گزارش جعلی بی‌بی‌سی چه کسی است؟+ عکس

  • نگاه واقع‌گرایانه به آسیب‌های اجتماعی داشته باشید/ مسئولان منفعل توبیخ می‌شوند

  • رونمایی از مدارک فساد پسر معاون اول سابق قوه قضائیه

  • سناریو جنجال‌سازی برای شهرداری تهران+ عکس و فیلم

  • کار بچگانه ابراهیم هادی که عملیات را نجات داد

  • اعتراف روزنامه غربگرا: ایران سه بر صفر از آمریکا جلو است

  • جزییات سه پیشنهاد ارزی فعالان معدنی به دولت/ ارز را نیمایی می دهیم

  • تصمیمی که استقلال را نجات داد+ عکس

  • موشک‌های ایرانی کشورهای عربی را بر سر عقل آورد؟+ عکس و فیلم

  • سال کشته‌سازی؛ «ترانه»ای که به «نیکا» ختم شد+ عکس و فیلم

  • برخورد قانونی با معلم بلاگرها در مدارس

  • حجاب‌استایل‌های ضدحجاب!

  • تمهیدات شورای نگهبان برای انتخابات الکترونیک/ آخرین وضعیت لایحه عفاف و حجاب

  • اینستاگرام حجم زیادی آلودگیِ جرایم غیراخلاقیِ فضای مجازی را به خود اختصاص داده

  • باتلاق شمال در انتظار صهیونیست‌ها

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 332019
    تاریخ انتشار: 20/بهمن/1401 - 09:56
    محسن برآسود

    عملیات تک نفره حاج همت در دل شب که لو رفت

    ناراحتی و گِله من از بعضی دوستان به گوش حاج همت رسید. با خودم گفتم: این بار که حاجی از شناسایی منطقه بیاید، تکلیفم را با این قضیه یک‌سره می‌کنم.

    عملیات تک نفره حاج همت در دل شب که لو رفت

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ،  به عادت همیشه، هر روز یک نفر شهردار ساختمان می‌شد تا نظافت و پذیرایی و شست و شو را بر عهده بگیرد؛ اما متأسفانه وقتی نوبت به بعضی‌ها می‌رسید، تنبلی می‌کردند و ظرف‌های شام را نمی‌شستند. از یک طرف، گرمای طاقت‌فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات، حسابی کلافه‌مان کرده بود؛ البته هیچ‌وقت ظرف‌ها تا صبح، نشسته نمی‌ماند. بالاخره کسی بود تا آنها را بشوید.

    ناراحتی و گِله من از بعضی دوستان به گوش حاج همت رسید. با خودم گفتم: این بار که حاجی از شناسایی منطقه بیاید، تکلیفم را با این قضیه یک‌سره می‌کنم.

    آن روز داغ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند. همه جا را گند گرفته بود و پشه و مگس و زنبور از سر و روی ساختمان بالا می‌رفت. وقتی حاجی آمد، توجه نکردم که چقدر خسته و کوفته است. هرچی که دلم خواست گفتم.

    او هم دلخور شد و گفت: به آن‌ها تذکر بده؛ اگر قبول نکردند، اشکالی ندارد. بگذار صبح بشود. لابد خسته هستند. راحت بگیر و....

    آن شب که حاج همت به خواب رفت، پشه‌ها مدام سر و گردنش می‌نشستند و او به خودش می‌پیچید. من رفتم و چفیه سیاهم را خیس کردم و آرام روی صورتش انداختم و او آرام گرفت. بعد هم کنارش دراز کشیدم و خوابیدم. نیمه‌های شب، نیش یک پشه سمج مرا از خواب بیدار کرد. به کنار دستم که نگاه کردم، حاج همت نبود.

    به شتاب از اتاق بیرون زدم. درست حدس زدم، ظرف‌ها دم در نبودند. آرام پیش رفتم. در سوی نور، کسی ظرف‌ها را می‌شست. چهره‌اش معلوم نبود، چفیه‌ای را به سر و صورتش محکم بسته بود تا شناخته نشود. آن، چفیه خودِ من بود...

    کتاب «افلاکیان زمین» روایتی از رشادت‌ها و جوانمردی شهید همت

    نظرات بینندگان
    نظرات شما