یکشنبه 16 ارديبهشت 1403 - Sun 05 May 2024
  • موفقیت اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس به همکاری با ایران در حوزه امنیت منطقه‌ای بستگی دارد

  • بانک‌ها هیچ دلیل و علاقه‌ای برای پرداخت وام به مردم ندارند!

  • باتلاق شمال در انتظار صهیونیست‌ها

  • عادی‌سازی بی‌حجابی شبیخون فرهنگی

  • معلمی که در اسارتگاه بعثی‌ها هم تدریس می‌کرد

  • واکنش نکونام به برکناری خطیر: استقلال به ساحل آرامش رسید

  • آخرین وضعیت تغییرات کتاب‌های درسی

  • صندوق‌های طلا زیر ذره‌بین

  • شاکی شدن حامیان بابک زنجانی با پس گرفته شدن پول بیت المال

  • نحوه رفتار آمریکا در مسئله غزه اثبات حقانیت موضع ایران در بی اعتمادی به آمریکا است/ جوانان باید منطق شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل را بدانند/ دیدار تیم ملی والیبال دانش‌آموزی ایران با رهبر انقلاب+فیلم

  • حزب‌الله با رگبار موشکی حمله ارتش اسرائیل را تلافی کرد

  • جنایات کومله به‌روایت تنها معلم بازمانده «برده‌سور»

  • فرمانده نیروی هوافضای سپاه: عملیات «وعده صادق» نکات پنهان زیادی دارد/آمریکایی‌ها گفته بودند دخالت نمی‌کنیم اما کردند+ فیلم

  • مانور عجیب روی کاهش نقدینگی

  • استایل گران قیمت بهاره رهنما

  • فرمانده‌ای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود

  • از ادعای شکنجه تا پیام‌های لحظه آخر به مادرش+ عکس و فیلم

  • زندگینامه شهید مرتضی مطهری، معلمی بزرگ و برگزیده

  • تجارت خاموش گلرنگ با «افعی تهران» در شبکه‌های فارسی زبان خارج از کشور +عکس

  • تصمیم‌گیری سلیقه‌ای عربستان در افزایش سهمیه حج+ عکس

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 325282
    تاریخ انتشار: 06/دي/1401 - 17:53

    دلنوشته همسر شهید مدافع امنیت؛ عاشقانه‌ای برای علی

    همسر سرگرد علی نظری شهید مدافع امنیت در دلنوشته‌ای برای این شهید نوشت: چقدر غیرت داشتی روی ناموس زن مسلمان. برای همین هم شدی مدافع حرم تا امنیت سرزمینت به یغما نرود.

    دلنوشته همسر شهید مدافع امنیت؛ عاشقانه‌ای برای علی

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از ایرنا، متن کامل دلنوشته همسر شهید مدافع امنیت سرگرد علی نظری به این شرح است:

    می‌خواهم بنویسم عاشقانه‌ای درخور آخرین نگاهت. روزهاست که قاب نگاهت را جلوی دیدگانم به نظاره می‌نشینم و اشک‌هایم ناخودآگاه جاری می شود بر روی دستان کودکانه‌ی هانیه دخترمان. دستهایش در میان انگشتانم خیمه انداخته و پناه آورده به آغوشم که حالا باید به جای تو هم پناهگاهش باشد.

    این روزها که هر ثانیه‌اش برایم عمری به اندازه‌ی نبودنت تلخ می‌گذرد بیشتر به خاطراتمان فکر می‌کنم. اصلا بگویم همین خاطرات است که قوت قلبم شده باور می کنی!؟ روزهای خوشی که عمرشان به اندازه‌ی عمرت کوتاه بود اما ماندگار و پربرکت. یاد آن خاطرات لبخند کم رنگی می‌شود بر روی صورت رنگ پریده‌ام و حسرتی از ندیدن خنده‌هایت که رنگ زندگیم بود برایم به ارمغان می آورد. هانیه را محکم می‌گیرم درآغوش به یاد آغوش‌هایی که سرشار از مهر پدریت بود. یادت هست چندین بار هانیه را بردیم جمکران حتی در گرمای داغ تابستان!؟ گفتند و گفتم هانیه گرما زده می شود. گفتی: "شیعه باید تحملش رابالا ببرد. "

    وقتی این حرف را می‌زدی می‌خندیدی از آن خنده‌هایی که عجیب دلم رامی برد. راستی علی جان یک سوال!؟ آن لحظه که تیری داغ سینه‌ات را شکافت چقدر درد را تحمل کردی به عشق شیعه بودنت!؟ به عشق پاسدار حرم بودنت. می گفتی: "حاج قاسم گفته است این کشور حرم است باید حفظ شود ".

    غبطه می‌خوردی به حال شهدای مدافع حرم. اشک می‌ریختی و ندبه سر می‌دادی.

    چکار کردی که خدا این‌قدر زود خریدارت شد و شدی شهید مدافع حرم؟ یک‌ چیز دیگر بگویم؟ هانیه عجیب این روزها بهانه‌ات رامی گیرد دخترمان را می‌گویم. شاید بگویند بچه است اما باید از من بپرسند که مادرش هستم بی‌تابی بچه گانه اش را. یادت هست صدای کلید انداختنت که می‌آمد با اشاره به در نامت را با زبان کودکی‌اش صدا می کرد و قند توی دلش آب می‌شد. تازه یاد گرفته بود اسمت را صدا کند. روی دو زانو می نشست و دست می‌زد و می گفت: علی دد. چقدر ذوق حرف زدنش را داشتی. تازه تولد یک سالگی‌اش را جشن گرفته بودیم گمان می‌کردم سالها با هم برایش جشن‌های به یاد ماندنی خواهیم گرفت و من با عشق کیک‌ها خواهم پخت.

    مانده‌ام روزی که به مدرسه می‌رود وقتی می‌نویسد بابا آب داد یا بابا نان داد. شاید در دلش هجی می‌کند آواها را، الفباها را. شاید بگوید آهسته در دلش: "بابا جان داد". یک چیز دیگری هم که یادم رفت بگویم. خیلی سخت گذشت امسال یلدای بدون تو. به جای انارهای سرخ، خون دل دانه دانه می‌کردم و در سبد دلتنگی‌هایم می گذاشتم.

    تو که رفیق نیمه راه نبودی. هانیه که هنوز از آب و گل در نیامده. عیبی ندارد تو خوش باش پیش اربابت اینجا می‌مانم و هانیه را فاطمی بار می‌آورم. همانطور که میخواستی. برای همان راهی که جان دادی. همیشه زنان بدحجاب را که می‌دیدی غصه‌ات می‌گرفت.

    چقدر غیرت داشتی روی ناموس زن مسلمان. برای همین هم شدی مدافع حرم تا امنیت سرزمینت به یغما نرود. خوب میدانستی امنیت که به تاراج برود پشت سرش ناموس هم.

    منتظرت هستم تا به زودی همراه امام زمان(عج) با سپاهی از شهیدان رجعت کنی و دوباره روی ماهت را ببینم.

     

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما