سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 - Tue 07 May 2024
  • لحظۀ تصادف امام‌جمعۀ شهر بلوک جیرفت/فیلم

  • حماس با طرح قطر و مصر برای آتش‌بس موافقت کرد

  • انتشار سند جدیدی که نشان می‌دهد، مادر نیکا شاکرمی حدس‌هایی درباره احتمال خودکشی دخترش می‌زده است+ عکس

  • از سوءاستفاده صهیونیست‌ها و عناصر ضدانقلاب از اقلیم کردستان علیه ایران جلوگیری کنید

  • زمان اعزام حجاج بیت الله الحرام مشخص شد

  • با توجه به حوادث غزه حج امسال حج برائت است / آنچه در غزه اتفاق می‌افتد در تاریخ می‌ماند

  • صفحات سلبریتی‌ها طرح نور مجازی می‌خواهد

  • نویسنده گزارش جعلی بی‌بی‌سی چه کسی است؟+ عکس

  • نگاه واقع‌گرایانه به آسیب‌های اجتماعی داشته باشید/ مسئولان منفعل توبیخ می‌شوند

  • رونمایی از مدارک فساد پسر معاون اول سابق قوه قضائیه

  • سناریو جنجال‌سازی برای شهرداری تهران+ عکس و فیلم

  • کار بچگانه ابراهیم هادی که عملیات را نجات داد

  • اعتراف روزنامه غربگرا: ایران سه بر صفر از آمریکا جلو است

  • جزییات سه پیشنهاد ارزی فعالان معدنی به دولت/ ارز را نیمایی می دهیم

  • تصمیمی که استقلال را نجات داد+ عکس

  • موشک‌های ایرانی کشورهای عربی را بر سر عقل آورد؟+ عکس و فیلم

  • سال کشته‌سازی؛ «ترانه»ای که به «نیکا» ختم شد+ عکس و فیلم

  • برخورد قانونی با معلم بلاگرها در مدارس

  • حجاب‌استایل‌های ضدحجاب!

  • تمهیدات شورای نگهبان برای انتخابات الکترونیک/ آخرین وضعیت لایحه عفاف و حجاب

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 221281
    تاریخ انتشار: 20/بهمن/1399 - 16:44

    آن مرد آمد... او در باران آمد

    محمد ایمانی فعال رسانه‌ای در کانال تلگرامی خود نوشت

    آن مرد آمد... او در باران آمد

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»سوار خودرو که باشید و شتاب هم  داشته باشید که به سر کار برسید، معمولا حواس تان به اطراف مسیر نیست....

    در گرگ و میش شب و صبح -حوالی ساعت پنج بامداد-  زمانی که خیلی ها در خواب ناز به سر می برند، داشت به محل کار می رفت. هوا بارانی بود.

    چه لطافتی دارد باران، وقتی سقفی و سایه بانی بالا سر توست و چه قدر بی رحم می شود، وقتی بی سر پناه می شوی.

    مرد دربلوار منتهی به محل کار حرکت می کرد و باران، بی دریغ می بارید. ناگهان گفت "پورجعفری نگه دار! دیدی؟!".

    پور جعفری نگه داشت و پیاده شدند. خانواده ای پناه گرفته زیر چادری فرسوده ؛ چادر مندرسی که تاب پس زدن باران را نداشت و باران بی رحمانه به درون آن دویده بود؛ با مُشتی اثاث خانه که گوشه ای انباشته شده بود.

    +سلام اینجا چه می کنید؟

    -صاحب خانه جواب مان کرده، پول پیش کافی نداشتیم.

    +حالا اینجا چرا چادر زدید؟

    -گفتیم مسیر سپاهی هاست، شاید کسی به داد ما برسد...

    +به حاج باقر خبر بده یک وانت بیاورد و اسباب و اثاثیه این بندگان خدا را بار بزند...

    دل مرد اما راضی نشد. زنگ زد به شهردار و بعد از احوال پرسی ماجرا را گفت:

    +این بندگان خدا مستاصل هستند؛ وضع شان این طوری است. هر طور شده همین امروز برایشان یک خانه و سرپناه فراهم کن. همین امروز ها!

    ... باران می بارید. "سرباز قاسم سلیمانی"، کلی مشغله و ماموریت داشت. اما کدام کار مهم تر از دغدغه های همین مردمی که رهبری درباره شان فرمود "، مردم، عائله ما مسئولان هستند". اینها الفبای انقلابی بودن و خدمتگزاری است.

    دم شما گرم حاج قاسم! همین کارها را کردید که شهید شدید. اصلا مگر می شود شهیدانه نزیست و شهید شد؟

     بعد التحریر: رهبر انقلاب یازده  اردیبهشت ۹۵ در جلسه آسیب‌های اجتماعی، خطاب به مسئولان فرمودند:

    «اهمیت کار را، بزرگی مسئولیت را، خطرات ناشی از آن را آدم توجه بکند، آن وقت می‌فهمد که چه قدر باید در این زمینه تلاش کرد و شب و روز نشناخت.

    چگونه یک مسئول یا یک عنصر مؤمن و انقلابی می‌تواند این کار بلندمدت را شبانه‌روزی و با تمام وجود پی بگیرد و خسته نشود؟ وقتی که حس کند خود او، جزئی از آن خانواده است و مشکل مردم، مشکل اوست.

    ما مردم را باید عائله خودمان بدانیم. ما مسئولین کشوریم دیگر... این ملت، این کشور، این مرزها، این فضای زندگی، عائله ما است... ما در واقع باید اهتمام‌مان به وضعیت مردم، مثل اهتمام‌مان به داخل خانواده خودمان باشد.»

     

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما