پایگاه خبری حامیان ولایت/گفت و گو:

دستگاه های امنیتی انگلیس در حمله به سفارت ایران دخیل بودند / وزارت خارجه باید حمله به سفارت را پیگیری کند

سفیر سابق ایران در لندن: حمله کنندگان به سفارت ایران، Political asylum داشتند، يعني پناهندگي سياسي داشتند و با اين مدرك حق مسافرت ندارند، چگونه ديشب به انگلستان آمده ­اند؟! اين نشان مي­دهد كه پليس انگلستان با اين افراد هماهنگ بوده است.

" />
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 - Mon 06 May 2024
  • انتشار سند جدیدی که نشان می‌دهد، مادر نیکا شاکرمی حدس‌هایی درباره احتمال خودکشی دخترش می‌زده است+ عکس

  • از سوءاستفاده صهیونیست‌ها و عناصر ضدانقلاب از اقلیم کردستان علیه ایران جلوگیری کنید

  • زمان اعزام حجاج بیت الله الحرام مشخص شد

  • با توجه به حوادث غزه حج امسال حج برائت است / آنچه در غزه اتفاق می‌افتد در تاریخ می‌ماند

  • صفحات سلبریتی‌ها طرح نور مجازی می‌خواهد

  • نویسنده گزارش جعلی بی‌بی‌سی چه کسی است؟+ عکس

  • نگاه واقع‌گرایانه به آسیب‌های اجتماعی داشته باشید/ مسئولان منفعل توبیخ می‌شوند

  • رونمایی از مدارک فساد پسر معاون اول سابق قوه قضائیه

  • سناریو جنجال‌سازی برای شهرداری تهران+ عکس و فیلم

  • کار بچگانه ابراهیم هادی که عملیات را نجات داد

  • اعتراف روزنامه غربگرا: ایران سه بر صفر از آمریکا جلو است

  • جزییات سه پیشنهاد ارزی فعالان معدنی به دولت/ ارز را نیمایی می دهیم

  • تصمیمی که استقلال را نجات داد+ عکس

  • موشک‌های ایرانی کشورهای عربی را بر سر عقل آورد؟+ عکس و فیلم

  • سال کشته‌سازی؛ «ترانه»ای که به «نیکا» ختم شد+ عکس و فیلم

  • برخورد قانونی با معلم بلاگرها در مدارس

  • حجاب‌استایل‌های ضدحجاب!

  • تمهیدات شورای نگهبان برای انتخابات الکترونیک/ آخرین وضعیت لایحه عفاف و حجاب

  • اینستاگرام حجم زیادی آلودگیِ جرایم غیراخلاقیِ فضای مجازی را به خود اختصاص داده

  • باتلاق شمال در انتظار صهیونیست‌ها

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 1287
    تاریخ انتشار: 09/ارديبهشت/1394 - 14:57

    دستگاه های امنیتی انگلیس در حمله به سفارت ایران دخیل بودند

    پایگاه خبری حامیان ولایت/گفت و گو:

    دستگاه های امنیتی انگلیس در حمله به سفارت ایران دخیل بودند / وزارت خارجه باید حمله به سفارت را پیگیری کند

    سفیر سابق ایران در لندن: حمله کنندگان به سفارت ایران، Political asylum داشتند، يعني پناهندگي سياسي داشتند و با اين مدرك حق مسافرت ندارند، چگونه ديشب به انگلستان آمده ­اند؟! اين نشان مي­دهد كه پليس انگلستان با اين افراد هماهنگ بوده است.

    دستگاه های امنیتی انگلیس در حمله به سفارت ایران دخیل بودند

     

    روز دهم ارديبهشت 1359، سفارت جمهوري اسلامي ايران در لندن به اشغال شش مرد مسلح عراقي درآمد؛ حادثه‌اي که به علت افشاي همدستي گروگان‌گيران با اسکاتلنديارد و سازمان جاسوسي اين کشور، به يک رسوايي بزرگ براي انگليسي‌ها بدل شد. برای بررسی زوایای حمله تروریستی به سفارت ایران در لندن در سال 59، به سراغ سفیر سابق ایران در لندن رفتیم. دکتر جلال ساداتیانبین سال های 61 تا 65 سفیر ایران در انگلیس بود. وی همچنین نماینده دروه چهارم مجلس شورای اسلامی نیز بود. وی در گفتگو با خبرنگار فرهنگ نیوزاز ماجرای حمله تروریستی در سال 63 نیز پرده برداشت. در خلال مصاحبه دریافتیم که حمله به سفارت ایران تنها در سال 59 رخ نداده است و این حادثه یک بار دیگر نیز در سال 63 تکرار شده است. 

    از چه زمانی مشغول به كار در سفارت ایران در انگلستان شديد؟

    اگر اشتباه نکنم اواخر سال 61 به انگلستان رفتم. ابتدا قرار بود موقتی برویم؛ اما تا به خودمان آمدیم دیدیم شد 4 سال! اوضاع آنجا خیلی به هم ریخته بود. تا آنجایی كه توانستم سعی کردم اوضاع را سروسامان دهم؛ اولین کاری که کردیم در اولین عیدی نوروزی که آنجا بودم به کنسولگری گفتم تمام آدرس های ایرانیان ساکن انگلستان را ليست کنید. بعد به تمام منازل آنها کارت تبریک عید ارسال کردیم، که بعد معلوم شد که خیلی هم حدود 5000 آدرسی را که داشتیم، دقیق نبوده است.ولی با این حال خوب استقبال شد. سال اول در حدود 1400 نفر در مراسم نوروز ما شرکت کردند.

    چرا اين برنامه را تدارك ديديد؟ به خاطر بهبود فضاي ارتباطي بين مردم و سفارت؟

    برخی از کسانی که در مراسم شرکت کرده بودند، آمدند به ما گفتند ما تا الان فكر مي­كرديم سفارت قلعه‌اي هست كه هركس به آنجا بيايد او را دستگير و زنداني مي‌كنند! جوّ عجیب و غریبی شده بود! به هرحال آن برنامه خيلي سروصدا كرد. وقتي بين جمعيت قدم زديم و با مردم صحبت كرديم، گفتند اصلا يك همچين كاري سابقه نداشته است، چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب.

    آقای دکتر روابط ایران و انگلستان در چه سطحی بود؟ شما سفیر بوديد يا كاردار؟

    من رئیس نمایندگی بودم؛ ولی عنوانم کاردار بود نه سفیر.

    یعنی ما هیچ وقت به سطح سفیر نرسیدیم؟

    چرا؛ رسیدیم ولی یك مقطع کوتاه بود که قطع شد. زمانی که آقای کمال خرازی وزیر امور خارجه بود، سه نفر از وزارت خارجه انگلستان براي مذاكرات به سعدآباد آمدند. آقای جک استراو، که در آن مقطع سفیر بود و الان قائم مقام فعلی وزارت خارجه انگلستان است. آقای مرتضی سرمدی بعنوان سفير ايران در لندن انتخاب شد؛ ولی بعد باز قصه به‌هم خورد. گرچه عنوان من کاردار بود، ولي واقعا در سطح سفیر با ما برخورد کردند، عمده ارتباط ­های ما با معاون وزیر خارجه صورت می­گرفت؛ چون در آن مقطع احترام خاصی قائل بودند. مي‌خواهم بگويم در جهت بهبود روابط كار مي‌كرديم.

    ولي با انگليس از نظر ساختاري مشكل داشتيم؛ چون بالاخره انگلستان يك نگاه دیگری به ایران داشت. هنوز هم که هنوز است دنبال این هستند که همان روابط گذشته خودشان را اینجا احیا کنند. یعنی نگاه همان نگاه است.

    نگاه از بالا به پایین. و با اینکه آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در 28 مرداد 32 در ایران کودتا کرد، (در واقع این کودتا انگیسی-آمریکایی بود، نه آمریکايي-انگلیسی) آمریکایی­ ها می­ گفتند در ایران یک جور دموکراسی برقرار بشود اما انگلیسی­ ها اصلا دنبال این قضایا نبودند. هنوز هم که هنوز است دنبال این هستند که همان روابط گذشته خودشان را اینجا احیا کنند. یعنی نگاه همان نگاه است.

    گرچه انگلیس ولو اینکه هنوز در کانادا سکه به نام اینها زده می­شود، در استرالیا، در زلاند روی اسکناس‌شان عکس ملکه هست و به قول خودشان آفتاب در آنجا غروب نمی­کند، اما شرایطش خیلی­ عوض شده. انقلاب اسلامی ماهیتش این است که در خیلی از جاها مشت محکمی به دهان­ انگليسي‌ها زده است و خیلی مقاومت­ های جدی را توانست در مقابل انگليسي‌ها نشان بدهد. بریتانیا حالا فهمیده که با انقلاب اسلامی به آن شکلی که قبلا حرف می­زد دیگر نمی­تواند حرف بزند. باید یک مقدار روابط خودش را تعدیل کند. ضمن اینکه بریتانیا هم دیگر آن بریتانیا نیست. حالا بیخ گوش خودش هم مشکل دارد! نهضت­های آزادی‌خواهی هم که در جاهای مختلف، در کشورهای مختلف علیه‌اش راه افتاده، اینها همه ­اش مسئله­ ساز است اما هنوز می­گوید کاخ باکینگهام؛ و هنوز به سفرای کشورهای مشترک ­المنافع نمی­گوید «سفیر»، می­گوید «های کابیشینر»؛ یعنی کارگزار عالی!

    به حادثه اشغال سفارت در سال 59 بپردازیم. شما فکر می­کنید دولت انگلستان و پلیس چقدر در این قضیه نقش داشتند؟

    در آن جریان پلیس سفارت را منفجر می­کند و 5 نفر از گروگان­گیرها را بلافاصله می­کشد، پلیس آنها را  محاکمه علنی نمی­کند و به اعضا سفارت هم اجازه نمی­دهد که بر جریان محاکمات نفر ششم نظارت کند و با استناد به واقعه­ حمله­ ای هم که در سال 63  اتفاق افتاد، من فکر­ می­کنم اگر حاکمیت بریتانیا در این جهت کاری نکرده باشد، حداقل برخی از دستگاه­های امنیتی­ شان –که البته تردید دارم در انگلیس اینها خودمختار عمل بکنند- بدون اجازه حاکمیت عمل کرده اند.

     چه قرائن دیگری برای ماجرای اشغال سفارت وجود داشت؟

    پلیس وقتی به سفارت حمله می­کند، 5 نفر از گروگان گیرها را می­کشد در حالی که آنها تسلیم بودند و آن کسی هم که کشته نشدند و دستگیر کردند، محاکمه علنی نکردند و اطلاعات لازم را به ایران ندادند. خب، همه اینها را که کنار یکدیگر قرار می­دهیم، نشان می­دهد که چیزی در ماجرا بوده است که انگلیسی ها نمی­خواستند علنی بشود و نمايندگان ايران را در جريان قرار گیرند. اگر حرف­ های نفر ششم شنیده می­شد، اسناد و مدارک منتشر می­شد شاید مثلا رفع اتهام از آن ها می­شد. ولی وقتی می­بینم با اينكه در جریان حمله دوم به سفارت در سال 63، من مستند هم عمل کردم، بازهم انگليسي ها نشان دادند که بالاخره یک جاهایی اشکالاتی در کارشان وجود دارد. از این جهت من فکر می­کنم که انگلیسی­ ها به هر حال دست شان در این کار آلوده بوده است.

     ماجرای حمله به سفارت در سال 63 چگونه بود؟

    در 12 فروردین سال 63 در 36 نقطه دنیا، مخالفین از سازمان چریک­های فدایی خلق طیف اقلیت، چپ‌هاي کردستان، کوموله‌ها و سازمان مجاهدین خلق هماهنگ کرده بودند كه به تأسیسات جمهوری اسلامی اعم از سفارت، دفتر بیمه، دفتر هواپیمایی و هرچه که متعلق به جمهوري اسلامي و در دسترس‌شان بود، حمله كنند، كه در 35 نقطه كاملا موفق بودند. مثلا در هلند به سفير ايران آقاي تاج‌گردون دسترسي پيدا كرده بودند و او را طوري كتك زدند كه كارش به بيمارستان كشيد! يا روي ديوار‌ها شعار علیه کشورمان نوشته بودند و كلا سفارت را بهم ريخته بودند. براي ما هم برنامه‌ي خوبي ريخته بودند.

    روال كار ما اينگونه بود كه قبل از ساعت اداري (ساعت 9) كه سفارت باز بشود، مردم جلوي درب صف‌ مي‌شدند و درب كه باز مي‌شد، آرام‌آرام به داخل‌ مي‌آمدند. بعد از حادثه اشغال سفارت سال 59، تمهيداتي را براي امنيت بيشتر تدارك ديده بودند، به اين صورت که بعد از ورود به كنسولگري، وارد يك پاگرد مي‌شديد بعد درب را‌ مي‌بستند، ( 3-4 نفر ميتوانستند وارد شوند)، درب بعدي باز مي‌شد و وارد سالن انتظار مي‌شدند، كه آن را كابين‌بندي كرده بودند و هركس مي‌رفت در يك كابين كارش را انجام بدهد. يك درب هم گذاشته بودند كه كارمندان از آن رفت‌و‌آمد مي‌كردند.

    یعنی شما به نوعی سه تا گیت درست کرده بودید؟

    بله، برنامه ­ای که مهاجمین ریخته بودند به این ترتیب بود که تعدادي‌شان وارد پاگرد شدند و يكي‌يكي‌ داخل سالن انتظار نشستند. همراه با اين‌ها كاركنان همين مسير را طي کردند و وقتي چند نفر از كارمندان در حال عبور از درب مخصوص به خود بودند، ناگهان چند نفرشان فكر کردند كه حالا تعدادشان زياد شده و وقت حمله است و حمله کردند. مجموعا حدود 25 نفر‌ بودند. خلاصه درب بسته شد و بين كاركنان و مهاجمان درگيري شد، بخصوص با آنهايي كه درشت هيكل و قلچماق بودند حسابي زد و خورد پيش‌ آمد. تا بالاخره مهاجمان دستگیر شدند.

     اوضاع در بيرون سفارت چگونه بود؟

    از ساعت 9 که این داستان شروع شد تا ساعت 10:30 دیگر قصه عوض شده بود. با اخباري كه راديوهاي محلي داده بودند، بچه‌هاي ايراني متوجه اتفاق شده بودند و اطراف كنسولگري جمع شدند. از مخالفين هم تعداد بيشتري تجمع كرده بودند و به نفع خودشان شعار مي‌دادند.

    اوضاع داخل سفارت چگونه مي‌گذشت؟

    كاركنان راهنمايي شدند كه مهاجمان را بازجويي كنند، لباس هايشان را بازرسي كنند، اسناد و مدارك شان را ببينند، اين كارها انجام شد تا حدود 11:30 كه ما مجبور شديم در كنسولگري را باز كنيم.

    چرا مجبور شديد؟

    آن روز جنازه يك نفر فوتي را به كنسولگري آورده بودند كه شركت آقاي «آلبين» آن را انتقال دهد. اين شركت مسئول انتقال كساني بود که فوت مي‌شدند و باید به ايران فرستاده می­شدند.

    مگر شما به پليس اطلاع نداده بوديد؟

    نخیر ندادیم. چون به بچه ها گفته بودم کامل بازجویی‌شان کنید تا مشخص شود اين‌ها چه کسانی هستند. صداي بازجويي‌شان را ضبط کنیم تا مستند باشد. گفتم اول بگذاريد خودمان متوجه شويم، داستان چه بوده. چون تا اين‌ها بيرون‌ مي‌رفتند، اختيارشان از دست ما خارج می­شد. اطلاعات كاملی را بدست آورديم. فهمیدیم تعدادي از اين افراد شب قبل از آلمان وارد شده بودند و تعدادي از فرانسه. خلاصه يك برنامه هماهنگ شده بود.  از ظهر به بعد فشار وزارت خارجه انگلیس شروع شد كه مرا احضار كردند كه بروم و توضيح بدهم آنجا چه خبر است. ما هم تعلل می­کردیم تا كار بازجویی تمام بشود.

    با ایران در تماس بودید؟

    با ایران نه اصلا! به ایران هیچ گزارشی راجع به این ماجرا ندادم.

    از طرف ايران هم هيچ سوالي از شما نكردند؟

    در ایران که اصلا هیچ خبری نبود! به هر حال ما آنجا كارمان را انجام دادیم. معاون وزیر خارجه انگلیس هم دائم تماس مي­گرفت که آقا بیا اینجا کارت داریم، منم می­گفتم چشم می‌­آیم. منتها همان روز يك نامه از آقای هاشمی دستمان رسیده بود که من بروم به رئیس مجلس انگلستان بدهم. من هم این نامه را بهانه کرده بودم. خلاصه من رفتم و نامه آقای هاشمی را دادم و برگشتم. از آن طرف بچه ها از سفارت به من خبر دادند که کار تمام شده و همه بازجویی شدند و همه اسناد و مدارک آماده است. گفتم خب، یك کنفرانس مطبوعاتی بگذاريد. قبل از اينكه به وزارت خارجه بروم اعلام كردم كه بيايند و ما كنفرانس مطبوعاتي برگزار كرديم. هنوز مهاجمان را آزاد نكرده بوديم. گفتم ببينيد اين‌ها Political asylum دارند، يعني پناهندگي سياسي دارند و با اين مدرك حق مسافرت ندارند، چگونه ديشب به انگلستان آمده ­اند؟! اين نشان مي­دهد كه پليس انگلستان با اين افراد هماهنگ بوده است. همه مستندات را ارائه كردم و گفتم حتي صداهايشان ضبط شده است. اين كنفرانس مطبوعاتي انعكاس زيادي داشت. پليس هم مدام فشار‌ مي‌آورد كه در سفارت آدم كشته شده و داستان چيست و آنجا چه خبر است؟ بعد از کنفرانس گفتم حالا يكي يكي آزاد شان كنيد. آنهايي كه از فرانسه آمده بودند، پلاكارد به سينه شان زديم كه نوشته بود «تروريست فرانسوي». آنهايي كه از آلمان آمده بودند و جاهاي ديگر هم به همين ترتيب بنا به گرایشاتشان پلاکارد به سینه شان زدیم. مثلا تروريست آمريكايي...

    آیا بالاخره به وزارت خارجه انگلیس رفتید؟

    بله، به آنهاگفتم تمام این مستندات و مدارك نشان می دهد پليس شما با اين افراد همكاري كرده است. تمام حوادث قبلي هم زير نظر شما بوده است. کسانی که پاسپورت دارند هم شما ریجکت­شان می­کنید آن وقت چه طوری کسی که پاسپورت ندارد حق ورود به کشور را داشته است؟ ديگر ديوانه شده بود كه من انقدر مستند، دقيق و حساب شده دارم با آنها حرف ميزنم. هيچ حرفي براي گفتن نداشت واقعا هيچي!

     اين گزارشات و مستندات را به دست مسئولين در ايران هم رسانديد؟

    بله؛ بعدش با جزئيات به ايران گزارش كردم. اگر يك روزي اين اسناد و مدارك منتشر مي‌شد قاعدتا همان روز بايد به ما مدال افتخار مي‌دادند! ولی اصلا واكنشي نشان ندادند، هيچي! يعني انقدر شلوغ و درهم ريخته بود كه هيچكس كاري به هيچكس نداشت! من اين واقعه را بعنوان يك واقعه فردي تعريف نكردم. خواستم بگویم که اولا این واقعه نشان می­دهد که حمله به سفارت در سال 59 هم با کمک پلیس انگلستان بوده و دوم اینکه در این ماجرا که اینجور پخته با آن برخورد شد، انگلیسی‌ها را به‌هم ریخت.

    معاون وزیر خارجه انگلیس در ملاقاتی که داشتیم به ما گفت که شما چرا دیر آمدید؟ مستندات را نشان دادم و گفتم این اتفاقات افتاده است. گفت: «شما اصلا باید اینها را آزاد می­کردید!» گفتم: «نه، ما باید اینها را اعدام می­کردیم.» این را که گفتم چشمایش از تعجب گرد شد. گفت: «اعدام می­کردید؟» گفتم: «بله، برای اینکه اینها به خاک ما تجاوز کردند، کسی هم که به خاک ما تجاوز کرده سزایش مرگ است. اما ما آنها را آزاد کردیم.» وقتی دید من انقدر دارم محکم صحبت می­کنم گفت: «نه اینجا خاک شما نیست! شما میهمان ما هستید.»

    گفتم بر فرض اینکه این حرف شما را بپذیرم من اگر میهمان شما هستم شما وظیفه میزبانی­تان را انجام نداید. شما چرا اجازه دادید این تروریست­ها وارد کشور شوند؟ چرا اجازه دادید بیایند به کنسولی ما تجاوز کنند؟ شما در این ماجرا مقصرید. این هم سند و مدرکش. گفت: «شما پلیس ما را متهم کردید» گفتم: «پلیس شما متهم هست.» این گفتگوی تند هم بین ما اتفاق افتاد. انشاءالله یک روزی اسنادش منتشر بشود. 

    چرا فکر می­کنید پلیس انگلستان در حادثه گروگانگیری در سال 59 نقش داشت؟

    علتش این بود که به هر حال انقلابی در ایران اتفاق افتاده بودكه به آنها بی­اعتنایی می­کند. انگليسي­ ها که امروز هم رقابت شدیدی با فرانسه دارند، فکر می­کردند ایران از کانال فرانسه درحال رشد است! و جریاناتی از فرانسه، ایران را بالا می‌­آورد.

     چون اين حادثه 5 روز بعد از حمله آمریکایی­ ها به طبس بود، ممكن است اهداف مقطعی­‌شان این باشد که توجه جامعه جهانی را از این شکست به سمت لندن بیاورند؟

    نه. بیشتر به این دلیل که جلوي پيشرفت انقلاب را بگيرند. آن را زمین­‌گیر کنند، به آن لطمه بزنند، هنوز هم که هنوز است، اين انقلاب را نمی­پذیرند. در یک جاهایی هم که ما را قبول می­کنند از سر اجبار است.

    دادگاه فوزی بدوی­نژاد، نفر ششم گروگان گیرها که زنده مانده بود، در زمان شما انجام گرفت؟

    بله. دادگاه اولیه اش انجام شد ولی بعد آزادش کردند.

    شما اعتراض نکردید؟

    خیلی فشار می‌­آوردیم که نتایج را به ما اطلاع بدهند. ولي می­گفتند هنوز تحت بررسی هست. ملاقات­هایی با وزیر امور خارجه انگلستان انجام ­دادیم که آقا! نتایج این قضایا چی شد؟ می­گفتند: under consideration یعنی تحت بررسی است. می­گفتیم ما حق داریم که بدانیم. جواب می­دادند که به محض اینکه بررسی‌های ما تمام بشود به شما اطلاع می­دهیم. هی امروز و فردا می­کردند.

    چرا هیچ­وقت حادثه سال 59 به عنوان یک مسئله­ مهم میان دولت­های ایران و انگلستان مطرح نشد؟

    آخر آنقدر ما همیشه با انگلیس مشكل داشتیم که تا فرصت اینکه بياييم و تمركز كنيم، نمی­شد. فرض کنید در دوره بنده، اعزام بیماران ایرانی به انگلستان را داشتیم. خرید قطعات یدکی تانك ها، کشتی­ها و تجهیزاتی مثل ناو خارک و دو تا ناو به نام­های تنب کوچک و تنب بزرگ از انگلیسی­ ها، همه در دوران بنده اتفاق افتاد که خيلي در افزایش قدرت نيروي دریایی ما تاثیر گذاشت. خب یک بخشی از تمرکز ما روی این مسایل بود. یک بخش تمرکزمان روی تبلیغات علیه استفاده عراق از بمب های شیمیایی انجام می­شد و یک بخش آن سازماندهی کارهاي سفارت بود. هر ساعت و هر دقیقه ما باید انتظار مشكلي از جانب مهمان هايي که می­‌آمدند و می­رفتند، را داشته باشیم. به لحاظ قانونی شما به عنوان یک مامور دولتی وقتی وارد یک کشور شدی؛ باید به سفارت اطلاع بدهی.

    یعنی در این سی و چندسال واقعا کسی، معاونتی، گروهی و یا کمیته­ای از طرف وزارت امورخارجه نبوده که این حادثه را از نظر حقوقی پیگیری کند؟!

    این تبعات خیلی زیادی دارد. البته من دفاع نمی­کنم. ما آن ­موقع درگیر خیلی چیزها بودیم اما الان چی؟ الان که می­توانند پیگیری کنند.

    تصور می­شود به لحاظ سیاسی اهمیت این قضیه به نسبت بقیه قضایا در درجه پایین­تری قرار گرفته است.

    عرض کردم که هر روز یک جریان جدیدی اتفاق می ­افتاد و باعث می­شد که به این پرونده کمتر توجه شود. از طرفی کسی هم از ایران پشتیبانی و حمایت نمی­کرد. همه چیز به دوش خود ما بود و همه چیز را ما خودمان انجام دادیم. حتی حمله ­ای که در زمان بنده اتفاق افتاد با اینکه مستنداتمان را هم مطرح کردیم، آخر معلوم نشد انگلیسی­ ها چه کردند و چه طوری ماست مالی‌‎­اش کردند!

     این بی توجهی در وزارت امورخارجه ما به دلیل اقتضائات دهه اول انقلاب بود؟

    می­توانیم اینطوری هم بگوییم.

    اما به نظر می ­رسد این روند بی­ توجهی کلا در سیستم وزارت خارجه ما هست و شاید اگراین حادثه در دهه 70 هم اتفاق می­افتاد بازهم پیگیری جدی نمی شد؟

    نه این روند در جمهوری اسلامی نیست ولی...

    این روند بی­تفاوتی­ها را می­گویم...

    هرچه جلوتر می­‌آییم اقتضائات زمانی خودش را دارد. از دید من در وزارت خارجه ی امروز، غیر از آقای ظریف و تیمش که در هسته ­ای تمرکز کرده، شیرازه داخل وزارت خانه از یک جهاتی نظم خودش را دارد ولی از یک جهاتی هم می­توانیم بگوییم که بی­ تفاوتی­ هایی هم شده است.

    چرا؟ از چه نشانه­ هایی این را می­فرمایید؟

    حساسیت­ هایی که در بچه­ های وزارت خارجه باید ببینیم، به قول شما نسبت به خیلی از قضایا کمتر هست. بیشتر تیپ اداری کار  می­کنند. مثلا دکتر ولایتی به من گفت که شما کارمند وزارت خارجه هستید بیاید کار بکنید. گفتم آقای دکتر! من یک ساعت در وزارت خارجه کارمندی کار نکردم، با عشقم با و با تمام وجودم کار کردم. به عنوان کارمند کار نکردم، با عنوان اینکه انقلاب و نظام مال من است کار کردم. من دنبال پول نبودم، دنبال پست نبودم، دنبال حقوق نبودم. نمی­خواهم بگویم الان در وزارت خارجه هیچ­کس اینگونه نیست، ولی این چیزها خیلی کمرنگ شده است.

    جهت مطاللعه پرونده های مرتبط با حمله به سفارت ایران در لندن در سال 1359:

    + عکس های منتشرنشده از حمله به سفارت ایران در لندن

    + طرح انگلیسی حمله به سفارت ایران در لندن - ۱۳۵۹

    + ماجرای گروگانگیری از زبان یکی از گروگان ها: من شاهد لحظه های مرگ بودم

    + ناگقته های غلامعلی افروز از شش روز گروگانگیری

    + دست نوشته منتشرنشده یکی از گروگان‌ها: به‌رگباربستن کارمندان سفارت ایران در لندن

    منبع:فرهنگ

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما