جمعه 23 خرداد 1404 - Fri 13 Jun 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • رهبر انقلاب : اسرائیل منتظر مجازاتی سخت باشد

  • جزئیات حمله رژیم صهیونیستی به ایران +فیلم

  • جایگاه و شأن حقوقی مجلس از نظر رهبر انقلاب اسلامی/در تصمیم‌گیری و رای‌گیری‌ها اغراض شخصی را دخیل نکنید+فیلم و صوت

  • گروسی عامل موساد است به کشور راهش ندهید!

  • عملیات پیچیده اطلاعاتی در انتقال اسناد رژیم صهیونیستی

  • آیت‌الله خامنه‌ای و چالش ترمیدور

  • توچال سفید پوش شد

  • مذاکرات زیر بار انتظارت تهران و واشنگتن بر سر غنی سازی فرو می پاشد/چرا معامله با ایران برای ترامپ سرنوشت ساز است؟

  • انقلاب امام جایگاه آمریکا را تنزل داد/ در قضیه هسته‌ای طرح آمریکا صددرصد ضد «ما می‌توانیم» است/ دشمن هیچ غلطی نمی تواند بکند+فیلم

  • «‌مین» را علی‌(ع) کاشت و خمینی منفجر کرد

  • پیام تسلیت به جناب آقای مهندس رحیم زردرنگ

  • تیر خلاص به مذاکرات هسته‌‌ای با قانون جدید سنا

  • پایان زودرس !

  • پاره کردن کتاب های درسی مدارس پسرانه

  • جنگنده میگ 29 ارتش برفراز پایتخت

  • به خاطر عشقم، بازی مقابل گلزار را رد کردم!

  • «گزارش جامع» گروسی به آژانس درمورد ایران

  • تهران فعالیت‌ها و مواد هسته‌ای در سه سایت اعلام نشده‌ی لویزان-شیان، ورامین و تورقوزآباد را گزارش نکرده بوده

  • ما در این میان کجای کاریم؟!

  • فناوری هسته‌ای حق مسلم ملت ایران است

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 51428
    تاریخ انتشار: 24/اسفند/1395 - 14:58
    برشی از تاریخ

    اسلحه شخصی رهبرمعظم انقلاب چیست؟

    به مرحوم چمران گفتم: «چطور است من هم لباس بپوشم بیایم؟» گفت: «خوب است. بد نیست.» گفتم: «پس یک دست لباس هم به من بدهید.» یکدست لباس سربازی آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلی گشادی بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن‌وقت لاغرتر هم بودم.

    اسلحه شخصی رهبرمعظم انقلاب چیست؟

    مقام معظم رهبری اوایل جنگ با شهید چمران همراهی زیادی داشتند و  به همراه وی، نمایندگی امام در شورای عالی دفاع را بر عهده داشتند. ایشان در سال 1372 و در مصاحبه با تهیه‌کنندگان مجموعه روایت فتح در خاطره‌ای درباره شروع جنگ می‌فرمایند:

    مرحوم چمران هم با من به اهواز آمد. در یک هواپیما، با هم وارد اهواز شدیم. یک مقدار لباس آورده بودند توی همان پادگان لشکر ۹۲، برای همراهان مرحوم چمران. من همراهی نداشتم. محافظینی را هم که داشتم همه را مرخّص کردم. گفتم من دیگر به منطقه‌ی خطر می‌روم؛ شما می‌خواهید حفاظت جانِ مرا بکنید؟! دیگر حفاظت معنی ندارد! البته، چند نفرشان، به اصرار زیاد گفتند: «ما هم می‌خواهیم به عنوان بسیجی در آن‌جا بجنگیم.» گفتیم: «عیبی ندارد.» لذا بودند و می‌رفتند کارهای خودشان را می‌کردند و به من کاری نداشتند.

     



    مرحوم چمران، همراهان زیادی با خودش داشت. شاید حدود پنجاه، شصت نفر با ایشان بودند. تعدادی لباس سربازی آوردند که اینها بپوشند، تا از همان شبِ اوّل شروع کنیم. یعنی دوستانی که آن‌جا در استانداری و لشکر بودند، گفتند: «الان میدان برای شکار تانک و کارهای چریکی هست.» ایشان گفت: «از همین حالا شروع می‌کنیم.» خلاصه، برای آنها لباس آوردند. من به مرحوم چمران گفتم: «چطور است من هم لباس بپوشم بیایم؟» گفت: «خوب است. بد نیست.» گفتم: «پس یک دست لباس هم به من بدهید.» یکدست لباس سربازی آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلی گشادی بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن‌وقت لاغرتر هم بودم. خیلی به تن من نمی‌خورد. چند روزی که گذشت، یکدست لباس درجه داری برایم آوردند که اتّفاقاً علامت رسته زرهی هم روی آن بود. رسته‌های دیگر، بعد از این‌که چند ماه آن‌جا ماندم و با من مأنوس شده بودند، گله می‌کردند که چرا لباس شما رستة توپخانه نیست؟ چرا رستة پیاده نیست؟ زرهی چه خصوصیتی دارد؟ لذا آن علامت رسته زرهی را کندم که این امتیازی برای آنها نباشد. به‌هرحال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه. همین تفنگی که این‌جا توی فیلم دیدید روی دوش من است، کلاشینکف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. کسی یک وقت به من هدیه کرده بود. کلاشینفک مخصوصی است که بر خلاف کلاشینکفهای دیگر، یک خشاب پنجاه تایی دارد. غرض؛ حالا یادم نیست کلاشینکفِ خودم همراهم بود، یا آن‌جا، گرفتم. همان شبِ اوّل رفتیم به عملیات. شاید دو، سه ساعت طول کشید و این در حالی بود که من جنگیدن بلد نبودم. فقط بلد بودم تیراندازی کنم. عملیات جنگی اصلاً بلد نبودم. غرض؛ این، یک کار ما بود که در اهواز بود و عبارت بود از تشکیل گروههایی که به اصطلاحِ آن روزها، برای شکار تانک می‌رفتند. تانکهای دشمن تا «دبّ حردان» آمده بودند و حدود هفده، هیجده یا پانزده، شانزده کیلومتر تا اهواز فاصله داشتند و خمپاره‌هایشان تا اهواز می‌آمد. خمپاره‌ی ۱۲۰ یا کمتر از ۱۲۰ هم تا اهواز می‌آمد.

    به‌هرحال، این تربیت و آموزشهای جنگ را مرحوم چمران درست کرد. جاهایی را معیّن کرد برای تمرین. خود ایشان، انصافاً به کارهای چریکی وارد بود. در قضایای قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. به‌خلاف ما که هیچ سابقه نداشتیم، ایشان سابقه‌ی نظامیِ حسابی داشت و از لحاظ جسمانی هم، از من قویتر و کار کشته‌تر و زبده‌تر بود. لذا، وقتی صحبت شد که «کی فرمانده‌ی این عملیات باشد؟» بیتردید، همه نظر دادیم که مرحوم چمران، فرمانده‌ی این تشکیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع آن تشکیلات شدیم.

    منبع : مشرق

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما