یکشنبه 25 خرداد 1404 - Sun 15 Jun 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • رهبر انقلاب : اسرائیل منتظر مجازاتی سخت باشد

  • جزئیات حمله رژیم صهیونیستی به ایران +فیلم

  • جایگاه و شأن حقوقی مجلس از نظر رهبر انقلاب اسلامی/در تصمیم‌گیری و رای‌گیری‌ها اغراض شخصی را دخیل نکنید+فیلم و صوت

  • گروسی عامل موساد است به کشور راهش ندهید!

  • عملیات پیچیده اطلاعاتی در انتقال اسناد رژیم صهیونیستی

  • آیت‌الله خامنه‌ای و چالش ترمیدور

  • توچال سفید پوش شد

  • مذاکرات زیر بار انتظارت تهران و واشنگتن بر سر غنی سازی فرو می پاشد/چرا معامله با ایران برای ترامپ سرنوشت ساز است؟

  • انقلاب امام جایگاه آمریکا را تنزل داد/ در قضیه هسته‌ای طرح آمریکا صددرصد ضد «ما می‌توانیم» است/ دشمن هیچ غلطی نمی تواند بکند+فیلم

  • «‌مین» را علی‌(ع) کاشت و خمینی منفجر کرد

  • پیام تسلیت به جناب آقای مهندس رحیم زردرنگ

  • تیر خلاص به مذاکرات هسته‌‌ای با قانون جدید سنا

  • پایان زودرس !

  • پاره کردن کتاب های درسی مدارس پسرانه

  • جنگنده میگ 29 ارتش برفراز پایتخت

  • به خاطر عشقم، بازی مقابل گلزار را رد کردم!

  • «گزارش جامع» گروسی به آژانس درمورد ایران

  • تهران فعالیت‌ها و مواد هسته‌ای در سه سایت اعلام نشده‌ی لویزان-شیان، ورامین و تورقوزآباد را گزارش نکرده بوده

  • ما در این میان کجای کاریم؟!

  • فناوری هسته‌ای حق مسلم ملت ایران است

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 334933
    تاریخ انتشار: 11/اسفند/1401 - 09:42

    ماجرای کمک حضرت زینب(س) به شهید برونسی در جبهه

    اصلاً حواسم به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود. به بچه ها نگاه می کردم، مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند.

    ماجرای کمک حضرت زینب(س) به شهید برونسی در جبهه

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ،کنار یکی از زاغه مهمات ها سخت مشغول بودیم؛ توی جعبه های مخصوص، مهمّات می گذاشتیم و درشان را می بستیم. گرم کار، یک دفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه، با چادری مشکی! داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت توی جعبه ها، با خودم گفتم: حتماً از این خانم هاییه که میان جبهه.
     

    اصلاً حواسم به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود. به بچه ها نگاه می کردم، مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند.

    انگار آن خانم را نمی دیدند. قضیه عجیب برایم سؤال شده بود. موضوع، عادی به نظر نمی رسید. کنجکاور شدم بفهمم جریان چیست. رفتم نزدیک تر، تا رعایت ادب شده باشد، سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم: خانم! جایی که ما مردها هستیم، شما نباید زحمت بکشید.

    رویش طرف من نبود. تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟

    یک آن به یاد امام حسین (علیه السّلام) افتادم و اشک توی چشم هایم حلقه زد. خدا به من لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست. بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم.

    خانم، همان طور که رویشان آن طرف بود، فرمودند:

     

    «هرکس که یاور ما باشد، البته ما هم یاری اش می کنیم».

    خاطره ای از معصومه سبک خیز، همسر شهید عبدالحسین برونسی
    برگرفته از کتاب «خاک های نرم کوشک»؛ روایت هایی از زندگانی شهید برونسی

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما