پنجشنبه 04 ارديبهشت 1404 - Thu 24 Apr 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • این پیام‌ها نباید بی‌پاسخ بمانند‌!

  • تاریخ پرداخت متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان مشخص شد

  • سپاه‌؛ مولود انقلاب،حافظ جمهوریت

  • بودجه دانشگاه‌ها قطع شد/تاوان «نه به کودک‌کشی» در آمریکا +عکس و فیلم

  • پیشاهنگ مذاکره، از عبرت اعتماد به آمریکا می گوید

  • دومینوی خبرهای بد برای اسرائیل

  • تفاوت نگاه ما و آمریکا به مذاکره

  • سایه وحشت جولانی بر سر «عید پاک» مسیحیان سوریه +عکس

  • آخرین نقاشی پایتخت 7 به زودی

  • شهادت سرباز گمنام امام زمان (عج)

  • چالش هسته‌ای و پاشنه‌آشیل آمریکا

  • ترامپ با صدای بلند فکر می‌کند!

  • اجرایی کردن شعار سال، دستور کار جدی سه قوه باشد/ دنیای اسلام باید یک حرکت جدی مقابل جنایات بی‌سابقه باند تبهکار در غزه انجام دهد+ عکس و فیلم

  • جانشین شاه ماهی در پرسپولیس کیست؟

  • هدف اصلی برجام که ظریف زیر آن زد + عکس و فیلم

  • پیام تسلیت به خانواده محترم اکبری

  • دشمن از پیشرفت‌های جمهوری اسلامی کلافه و عصبی است / تأکید امام خامنه‌ای بر تقویت مستمر آمادگی‌های حداکثری + عکس و فیلم

  • علت اینکه ایران وارد مذاکرات شد چیست ؟

  • موانع داخلی خلع سلاح مقاومت

  • مذاکرات برجام چاشنی جاسوسی داشت!

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 225571
    تاریخ انتشار: 09/اسفند/1399 - 20:26

    دلنوشته همسر شهید رضایی‌نژاد برای خانواده شهید محسن جعفری

    شک نداشتم این انتخاب من بود که همراهی مردی را برگزینم که می‌دانست چه‌می‌کند و به کجا می‌خواهد برسد. هرچند مواجه شدن با واقعیت این انتخاب چندان راحت نبود روزهای بعد و برخی اتفاقات و برخوردها به من فهماند، سختی‌ها فراتر از آنچه تصور می‌کردم بوده ..‌.

     دلنوشته همسر شهید رضایی‌نژاد برای خانواده شهید محسن جعفری

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» شهره پیرانی، همسر شهید داریوش رضایی نژاد در صفحه اینستاگرام خود نوشت: پزشک بیمارستان رسالت در مقابل اصرارهای من که ملتمسانه می‌پرسیدم داریوش زنده می‌ماند، تسلیم شد و بالاخره من را با واقعیت رو در رو کرد. آرش رسیده بود آن موقع، سرم را در آغوش آرش گذاشتم با هرچه در توانم بود فریاد زدم. کل زندگی ۳۱ ساله‌م مرور شد در آن لحظه و رسیدم به نقطه‌ای که در آن بودم. شک نداشتم این انتخاب من بود که همراهی مردی را برگزینم که می‌دانست چه‌می‌کند و به کجا می‌خواهد برسد. هرچند مواجه شدن با واقعیت این انتخاب چندان راحت نبود روزهای بعد و برخی اتفاقات و برخوردها به من فهماند، سختی‌ها فراتر از آنچه تصور می‌کردم بوده ..‌.

    از در سالن اورژانس بیمارستان رسالت که بیرون آمدم، در راهروی بیمارستان رو به در ورودی، شهید فخری‌زاده را همراه با ..‌. دیدم که به طرف من می‌آمدند. پاهایم سست شدند نشستم کف بیمارستان، شهید نگران از من پرسید چه شد؟ گفتم تمام کرد! صدای آه شهید فخری‌زاده تا همین الان در گوشم امتداد دارد..‌. خدا می‌داند در آن لحظه نگران دکتر فخری‌زاده بودم، می‌دانستم چه بی احتیاطی کرده‌اند با آمدن‌شان به بیمارستان. از من می‌پرسید شهید فخری‌زاده اقوام نزدیک خانم چه کسی اینجا دارید که خبرشان کنیم؟ من که خالی الذهن شده بودم گفتم هیچ‌کس با اینکه اقوام و دوستان زیادی داشتم که یک به یک تا شب، آمدند بیمارستان شهید چمران

    داریوش تنها خودش نرفته بود، دنیا، آدم‌ها، کوچه‌ها و خیابان‌ها را هم با خودش برده بود...

    روز ۲۸ بهمن‌ ماه ۱۳۹۹، سه نفر از سربازان گمنام امام زمان (عج) در راه امنیت من و شما جان دادند. یکی از دوستانم که همسرشان همکار این شهدا بودند تصویر تشییع‌شان را گذاشته بود. بعضی از خبرها من را می‌کشاند به سمت خودش. نشد از دوستم بپرسم، اصلا نمی‌توانم بپرسم. مگر این خبرها پرسیدن دارد؟ آنقدر که درد دارد.

    امروز شنیدم شهید محسن جعفری یکی از این سه شهید بزرگوار، دختری دارد پنج ساله (عکس اول)، به نام اسما، دختری که عاشق پدرش بوده و هست مثل آرمیتا، عاشق این‌که بگویند شبیه پدرش هست و هست. همسر شهید شب قبل از شهادت همسرش داستان آرمیتا را خوانده و روز بعد اسماء شده مثل آرمیتا.

    شنیدم به همسر شهید بسیار سخت گذشته تا خانواده‌ش از شیراز برسند. دنیای او هم حتما خالی شده بود در آن لحظات از آدم‌ها، جاده‌ها،...

    پیش از آرمیتا بسیاری دختران پدر را دادند، بعد از اسما هم خواهند داد.

    بسیاری همسران انتخاب کردند که همراهی کنند مردانی را تا از نیمه راه بی همراه باشند. تا دیگران با خیال آسوده‌تری همراهی کنند.

    روح‌شان شاد

     

    Preview

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما