علی بن یقطین به دستور امام موسی کاظم (ع) با تقیّه جایگاه معاون اولی هارون الرشید را بدست آورده بود،
و از نیروهای نفوذی و یاران ویژه ی حضرت در تشکیلات هارون الرشید بود.
در روایت آمده خدای متعال اولیایی دارد و توسط همین اولیای خود در برابر دشمنان دفاع می کند و اینها در روز قیامت جایگاه ویژه خواهند داشت. علی بن یقطین اینچین جایگاهی داشت. حالا صفوان به ملاقات او رفته و او صفوان را نپذیرفته! مدتی بعد علی بن یقطین برای انجام مناسک حج ، از بغداد به مکه رفت و بعد از آنجا هم برای دریافت معارف ، رسید خدمت امام کاظم (ع) ، چرا که «تمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام»
...«تمام بودن حجّ به زیارت امام است.»
علی بن یقطین با آن شخصیت و آن جایگاه ویژه ، رسید خدمت امام و حضرت او را راه نداد! وقتی دلیل را پرسید امام فرمود:
چون ملاقات با صفوان را نپذیرفتی، و دل او را شکستی و ناامیدش کردی و او از تو آزرده خاطر بازگشت ... گویی ما را نپذیرفته ای!...از او حلالیت بطلب تا به تو اجازه ی ملاقات بدهم.
علی بن یقطین از مدینه رفت بغداد ، خودش را رساند به منزل صفوان ، وقتی صفوان را دید صورت گذاشت کف پای او و گفت امام و مولایم، حضرت موسی بن جعفر (ع) از ملاقات با من خودداری کرده مگر آن که تو از من راضی شوی و مرا ببخشی!
صفوان او را حلال کرد ، دوباره برگشت سمت موسی بن جعفر ، حضرت به او اجازه ی ملاقات داد.
این صفوان که انقدر نزد امام جایگاه دارد ، چند قافله شتر داشت و این شترها را کرایه می داد، گاهی دستگاه خلافت، او را برای حمل و نقل بارها می خواست و حتی هارون الرشید که به حج می رفت از او شتر کرایه می کرد ، یک روز امام موسی بن جعفر(ع) به او فرمودند:
نمی ترسی با هارون الرشید محشور شوی ، چرا به یک آدم ظالم شتر کرایه می دهی؟!
گفت: کرایه دادم چون برای سفر معصیت نبود برای سفر حج و سفر طاعت بود و الا کرایه نمی دادم.
حضرت فرمود: به دل خودت مراجعه کن، الآن که شترهایت را به او کرایه داده ای، آیا ته دلت علاقه مند است که لا اقل هارون این قدر در دنیا زنده بماند که برگردد و کرایه تو را بدهد؟
گفت: بله.
اینجا جمله حضرت خیلی عجیب و قابل تأمل است، فرمودند:
تو همین مقدار که راضی به بقای ظالم هستی ، همین گناه است. همین قدر که دوست داری در این مدت رفت و برگشت هارون الرشید زنده باشد ،پس در ظلم او شریکی!
فَمَنْ أَحَبَّ بَقاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ
«هر کس بقای ستمگران را [و لو چند روزی] دوست داشته باشد، از آنان محسوب می شود.»
صفوان بعد از شنیدن این حرف تمام کاروانش را یک جا فروخت و به کار دیگری مشغول شد.
حرف این است که هرکس زنده بودن ظالم را دوست بدارد ، ولایت او را دارد!
منبع : حامیان ولایت