یکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - Sun 19 May 2024
  • ملت ایران نگران و دلواپس نباشند، هیچ اختلالی در کار کشور به وجود نمی‌آید + فیلم

  • سانحه برای بالگرد حامل رئیسی در جلفا/ آخرین اخبار از سانحه برای بالگرد رییس جمهور و هیات همراه/ توضیحات وزیر کشور دربارۀ حادثه بالگرد حامل رئیس‌جمهور+جزئیات +فیلم

  • تکلیف پرسپولیس را استقلال مشخص می کند

  • شما طبق قانون شهید شده‌اید!

  • رئیسی: مرز ایران و آذربایجان را به مرز امید و فرصت بدل خواهیم کرد+ فیلم

  • رسانه می‌تواند در میدان نبرد، پیام‌آور امید باشد

  • حکم نهایی تتلو صادر شد

  • تاج: پیگیر فساد در فدراسیون هستیم

  • بودجه‌ها برای «سینما آزادی» هدر می‌روند!؟

  • چگونه یک دانشجو افسر سازمان سیا می‌شود؟+ عکس

  • علی کریمی بلاک شد!+ عکس

  • مطربی که رییس دستگاه دیپلماسی شد +فیلم

  • منتظر اعداد طلایی در شاخص باشید

  • امروز؛ افتتاح یک پروژه مهم، استراتژیک و بین‌المللی

  • مروری بر کارنامه تاریک ترین دوره اقتصاد ایران

  • سرزمینِ ایران؛ جشنِ رنگ در عروسی بختیاری

  • تصاویر: سیل در مشهد

  • از مجلس شورای اسلامی انتظار نبود!

  • ورود دلار به کانال ۵۷ هزار تومان/ ادامه روند کاهشی نرخ ارز

  • یک صندلی و چند کاندیدا

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 80057
    تاریخ انتشار: 13/آذر/1396 - 15:38
    اخبار کوتاه/اجتماعی

    روزهای آخر عمر ریز علی خواجوی چگونه گذشت

    غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود. خورشید در پشت کوه‌های پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرورفته بود. کار روزانه دهقانان پایان یافته بود. «ریزعلی» هم دست از کار کشیده بود و به ده خود باز می‌گشت.

    روزهای آخر عمر ریز علی خواجوی چگونه گذشت

    دهی که «ریزعلی» در آن زندگی می‌کرد، نزدیک راه‌آهن بود. «ریزعلی» هر شب از کنار راه آهن می‌گذشت تا به خانه‌اش برسد. آن شب، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست. سنگ‌های بسیاری از کوه فرو ریخت و راه آهن را مسدود کرد. ریز علی می‌دانست که تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آن‌جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده‌های سنگ برخورد کند، واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمی‌دانست در آن بیابان دور افتاده چگونه راننده قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد.
    ریز علی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان می‌دادند. از اندیشه حادثه خطرناکی که در پیش بود، قلبش سخت به تپش افتاد. در جست و جوی چاره‌ای بود تا بتواند جان مسافران را نجات بدهد.  ناگهان، چاره‌ای به خاطرش رسید. با وجود سوز و سرمای شدید، به سرعت لباس‌های خود را از تن درآورد و بر چوبدستی خود بست. نفت فانوس را بر لباس‌ها ریخت و آن را آتش زد. ریزعلی در حالی که مشعل را بالا نگاه داشته بود به طرف قطار شروع به دویدن کرد.  راننده قطار از دیدن آتش دانست که خطری در پیش است. ترمز را کشید. قطار پس از تکان‌های شدید، از حرکت باز ایستاد. راننده و مسافران سراسیمه از قطار بیرون ریختند. از دیدن ریزش کوه و مشعل ریز علی که با بدن برهنه در آنجا ایستاده بود، دانستند که فداکاری این مرد آنها را از چه خطر بزرگی نجات داده است.»

    ریزعلی خواجوی را سال سوم دبستان در کتاب فارسی شناختیم برای اینکه درس فداکاری یاد بگیریم و حتی درس از خودگذشتگی را. حالا قطار زندگی «دهقان فداکار» را جا گذاشته و رفته است و این ماییم که مشعل این فداکاری را روشن نگه داریم.

    آزبرعلی حاجوی معروف به «دهقان فداکار» که روزنامه‌نگاران و مورخان به اشتباه نام او را «ریزعلی خواجوی» ثبت کردند،  اسفندماه 1309 در شهرستان «میانه» آذربایجان متولد شد. او در آذرماه 1340 شمسی، در سن سی و دو سالگی شب‌هنگام در حالی که در کنار  ریل قطار حرکت می‌کرد، متوجه مسدود شدن مسیر  به علت ریزش کوه شد.در آن هنگام برای نجات قطار و مسافران آن، کُت خود را آتش زد و به سمت قطار حرکت کرد؛ این کار نتوانست مسئولین قطار را آگاه سازد و در نهایت با شلیک چند گلوله از تفنگ شکاری خود، توانست باعث توقف قطار شود.

    انتشار خبر فداکاری یک دهقان در روزنامه 56 سال پیش

    به گفته آزبرعلی پس از توقف قطار، مردم ناراضی از قطار پیاده شدند و او را کتک زدند. تا اینکه او آنها را متوجه خطری که در انتظار آنها بود، ساخت. پس از آنکه مسافرین با چشم خود ریزش کوه را دیدند به تشکر و عذرخواهی از او روی آوردند و در نهایت او در سال 1385 به دلیل این عملکرد انسان‌دوستانه‌اش تندیس ملی فداکاری را دریافت کرد.

    گفته می‌شود، در سال‌های اخیر همسر «دهقان فداکار» اجازه نمی‌داد که هیچ‌خبرنگاری به خانه‌شان بیاید و مصاحبه‌ای انجام دهد زیرا از بس مصاحبه کرده بودند و تغییری در اوضاع زندگی‌شان حاصل نشده بود، دیگر خسته شده بودند. دهقان فداکار ماهی 700 هزارتومان حقوق می‌گرفت و از آن‌جا که یکی از اقوامش در پس‌دادن یک وام بانکی خلف وعده کرده بود، دریافتی او به 400 هزارتومان تقلیل پیدا کرد.

    دهقان فداکار چندی پیش به دلیل عارضه کلیوی در بیمارستان «خاتم‌الانبیا» تبریز بستری شد و 11 آذر 1396 چمدانش را بست و از این دنیا رفت.

    منبع : ایسنا

    نظرات بینندگان
    نظرات شما