پنجشنبه 10 خرداد 1403 - Thu 30 May 2024
  • درس غیرت یمنی‌ها به اعراب

  • ماجرای دیدار شهید باکری با آیت‌الله خامنه‌ای

  • سردمداران صهیونیسم بین‌المللی به مفاهیم بشری هم رحم نمی‌کنند/ شما اکنون در طرف درست تاریخ ایستاده‌اید/ به شما اطمینان می‌دهم که وضعیت در حال تغییر است/ توصیه میکنم با قرآن آشنا شوید

  • خون‌شویی ضدانقلاب در حمایت از جنایت اسرائیل!+ عکس و فیلم

  • رفح رکورد اشتراک‌گذاری اینستاگرام را شکست

  • وقت برای تبیین اهمیت این انتخابات ضیق است

  • رفح در آتش و خون + عکس و فیلم

  • ناگفته‌های هنرمندان از تعامل با شهید رئیسی

  • بحرین در مسیر بهبود روابط با ایران

  • ماجرای شهادت ظفر خالدی و برادرش درکنار هم

  • صنعت هوایی در نبرد با تحریم ها+ جدول

  • پرسپولیس مدیون هوش یک بازیکن +عکس

  • فرمانده کل سپاه با خانواده شهید سردار موسوی دیدار کرد + فیلم

  • رسیدگی به وضعیت حجاب مطالبه مردمی بود

  • چهار پیام‌ صریح و روشن پس از انتخاب رئیس مجلس+عکس

  • دولت‌های اروپایی از پیامد‌های خطرناک تروریست خواندن سپاه پاسداران می‌ترسند

  • نسل کشی سگ نحس نجس آمریکا در رفح+ عکس و فیلم

  • خاندوزی: بنای تکرار پروژه خزانه خالی را نداریم

  • آراء نواب رییس مجلس بازشماری شد+ جزئیات

  • گلایه برخی احزاب اصلاح‌طلب از خاتمی

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 348163
    تاریخ انتشار: 07/مرداد/1402 - 15:16

    قصه جانباز قطع‌نخاعی که به‌زودی مدرک دکترا می‌گیرد

    با بهبودی نسبی دوباره تحصیلات خود در مقطع دکتری را از سر گرفتم اما دوباره وضعیت زخم بسترم بدتر شد، این‌بار تصمیم گرفتم تا بهبودی کامل در کلاس درس حاضر نشوم.

    قصه جانباز قطع‌نخاعی که به‌زودی مدرک دکترا می‌گیرد

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ، به نقل از جمال رحیمیان،

     معاون فرهنگی سازمان جهاد دانشگاهی تهران همراه با جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران با علیرضا مطلبی جانباز ۷۰ درصد قطع نخاعی در آسایشگاه امام خمینی (ره) دیدار و گفتگو کرد.

    در ابتدای این‌برنامه علیرضا مطلبی گفت: در پیروزی انقلاب اسلامی سر از پا نمی‌شناختم و به‌شدت درگیر مسائل انقلاب بودم به‌نحوی که در همه تظاهرات تهران به استثنا ۲ مورد شرکت کردم. هر روز صبح کیف و کتاب مدرسه‌ام را بر می‌داشتم و به شاگرد نانوای محل می‌سپردم، سپس به سراغ کار خودم می‌رفتم، خانواده فکر می‌کردند چه پسر سر به راه و درسخوانی دارند. در ادامه جایی شاغل شدم و هم‌زمان آموزش نظامی دیدم در همان جا در سال ۱۳۶۰ مجروح شدم، از شوک مجروحیت که خارج شدم و وضعیت جسمانی‌ام ثابت شد به فکر انجام فعالیت‌های جدیدی از قبیل گویندگی رادیو، قرائت قرآن، قصه‌گویی و … افتادم من رشته ریاضی خوانده بودم اما به‌مدت ۷ تا ۸ سال از درس فاصله گرفته بودم باید در فضا و محیطی غیررسمی تحصیلاتم را ادامه می‌دادم.

    وی افزود: در ابتدا کتاب‌های اول تا چهارم دبیرستان را ردیف کردم کتاب اول را خواندم دیدم چیزی از خاطرم نرفته، به همین ترتیب بقیه کتاب‌ها را مطالعه کردم، به نظرم همه مثل هم بودند. کتاب چهارم را مطالعه کردم هر جا از نظر فرمول، قواعد ریاضی، فیزیک و شیمی گیر می‌کردم به ماقبلش برمی‌گشتم. خدا توفیق داد و به همین‌صورت دیپلم ریاضی را با معدل ۱۷.۷۵ اخذ کردم. اگر در همان زمان با تغییر رشته در کنکور علوم انسانی شرکت می‌کردم حتی یکسال زودتر فارغ‌التحصیل می‌شدم اما من باید دیپلم ریاضی‌ام را می‌گرفتم چون از مقطع راهنمایی شخصیت من برای رشته ریاضی تعریف شده بود و خانواده‌ام با این مسیر و ذهنیت جلو آمده بودند. خانواده‌ام برای من در رشته ریاضی بسیار سرمایه‌گذاری کرده بودند. من را به دبیرستان خوارزمی شماره ۱ فرستادند که می‌توانم بگویم در دوران قبل از انقلاب بهترین دبیرستان ایران بود.

    این‌جانباز ۷۰ درصد در ادامه گفت: هر دانش‌آموزی که به سوم دبیرستان می‌رسید اگر در توانش بود به خدمت سربازی نمی‌رفت به‌جای آن به یکی از کشورهای اروپایی یا آمریکا پرواز می‌کرد؛ دیپلم‌شان را هم آنجا می‌گرفتند و مستقیم به دانشگاه می‌رفتند، به نوعی از خدمت سربازی در ایران فرار می‌کردند. دیپلم ریاضی را با چندین سال فاصله گرفتم سپس به‌سراغ رشته علوم انسانی به روش مهندسی معکوس رفتم. ادبیات و عربی هر دو رشته علوم انسانی و اقتصاد را مطالعه کردم. بدترین رتبه‌ام در کنکور علوم انسانی رتبه ۹۹ مربوط به علوم سیاسی بود بهترین رتبه‌ام ۱۷ یا ۲۲ مربوط به رشته حقوق بود در آن زمان (کنکور ۱۳۶۷) هر داوطلب کنکوری مجاز بود ۱۴ رشته را انتخاب کند بدون استفاده از سهمیه ۳ رشته حقوق، علوم سیاسی و الهیات را برای شهرهای تهران، مشهد و شیراز انتخاب کردم. برای تحصیل در مقطع کارشناسی در رشته حقوق خصوصی وارد دانشگاه تهران شدم.

    مطلبی در ادامه گفت: باور عموم مردم این بود که جانبازان چون با سهمیه پذیرفته شده‌اند افراد بی‌سوادی هستند. همه روی ما فوکوس کرده بودند در پایان ترم همیشه همکلاسی‌هایم نمره‌های دروسم را به من اطلاع می‌دادند چون برای‌شان مهم بود جانبازان چه می‌کنند؟ روزی یکی از اساتید من را صدا زد و گفت شما همگی درسخوان هستید اما یکی از دوستانتان خوب درس نمی‌خواند به او بگویید درسش را بهتر بخواند در آن زمان مشخص شد ما زیر ذره‌بین اساتید هم هستیم. ترم اول بچه‌های جانباز ۳ واحد درسی را افتادند اما متوسط واحدهای افتاده بچه‌های دیگر دانشگاه بیش از این بود، پس سطح ما از دانشکده بالاتر بود. در مقطع کارشناسی شاگرد اول شدم و در کنکور فوق‌لیسانس نفر ۱۵ شدم، ۹ نفر پذیرش شدند من هم به‌علت رتبه اول بودن در مقطع کارشناسی وارد مقطع کارشناسی ارشد شدم.

    وی افزود: سال ۱۳۷۶ در مقطع کارشناسی ارشد زندگی مشترکم را آغاز کردم و سبب شد کمی از درس فاصله بگیرم. ارشد را هم با موفقیت به پایان رساندم آزمون دکتری شرکت کردم و پذیرفته شدم اما در اواخر دوره دکتری به زخم بستر دچار شدم. در جانبازان نخاعی زخم بستر یک عارضه موذی و خطرناکی است که اگر زود رسیدگی نشود، مزمن می‌شود. هم‌اکنون شمار فراوانی از جانبازان نخاعی با ۴۰ سال سابقه زخم بستر به‌هنگام حمل و نقل، استحمام و پانسمان زخم‌های‌شان و حتی نشستن و خوابیدن و مسافرت رفتن با مشکل مواجهه هستند.

    این جانباز ادامه داد: با بهبودی نسبی دوباره تحصیلات خود در مقطع دکتری را از سر گرفتم اما دوباره وضعیت زخم بسترم بدتر شد، این‌بار تصمیم گرفتم تا بهبودی کامل در کلاس درس حاضر نشوم برای همین ۵ تا ۶ ترم زمان برد تا بهبودی کامل حاصل شود اما پس از بهبودی کامل به کرونا مبتلا شدم. ریه‌های ما بسیار ضعیف است، به همین علت همه تصور می‌کردند بر اثر کرونا از بین خواهم رفت اما به خواست خدا زنده ماندم و در بیمارستان و آسایشگاه جانبازان بستری شدم با بهبودی از بیماری کرونا مجدداً به کرونا دچار شدم و تا به امروز گرفتار عوارض این بیماری هستم.

    مطلبی گفت: همچنان دو واحد درسی برای اخذ مدرک دکترایم باقی مانده است. تعریق فراوان، تب و لرز، افت فشار از مشکلات روزانه و همیشگی من شده و ناگزیرم بنا به شرایط جسمانی‌ام مایعات فراوان بنوشم یا از شدت لرز چند پتو به خود بپیچم؛ با این وضعیت امکان مطالعه کتاب‌های درسی را ندارم باید در این مقطع تحصیلی هم آبروی جانبازان را حفظ کنم. همسرم برای زیست من در داخل منزل بسیار کمک حالم بود اما در بیرون از منزل هیچ‌گاه از ایشان کاری نخواستم به‌نحوی که ایشان حتی برای یک‌بار ویلچر من را در صندوق عقب ماشین نگذاشته است چون معتقدم هر ظرفی ظرفیتی دارد. حاصل ازدواج ما دو فرزند پسر (دو قلوهای غیرهمسان) به نام‌های امیرعلی و امیرمهدی می‌باشد که هر دو در کلاس چهارم تحصیل می‌کنند؛ همسرم کارهای داخل منزل و تربیت فرزندانم را بر عهده دارد و از همفکری یکدیگر در حل مسائل و گذراندن امورات زندگی استفاده می‌کنیم. ما زندگی عادی از نوع خاصی را داریم نمی‌توانم بگویم که ایشان در حق من، طرز تفکر خودش و حق خودشان ایثار کردند، نه در مقام همسری بلکه چون انسان خوبی هستند.

    نظرات بینندگان
    نظرات شما