چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - Wed 24 Apr 2024
  • «شلیک وعده صادق به دستگاه اطلاعاتی اسرائیل»

  • سرنگونی پهپادهای اسرائیلی به‌دست حزب‌الله

  • چرا ماشین ترورهای شخصیتی از کار نمی‌افتد؟

  • رونق کنسرت‌ها تهدید یا فرصت؟

  • «محبی» نامزد بهترین بازیکن سال لیگ برتر روسیه

  • همه سناریوها را دقیقا بررسی می‌کنیم

  • حماس پاسخ آمریکا را داد + جزئیات

  • جزییات تغییر سیاست ارزی دولت /با وجود افزایش تولید کاهش واردات داشتیم

  • ثواب کردن هم به ما نیامده!

  • ایران اسطوره قلعه تسخیرناپذیر اسرائیل را در هم شکست

  • حکم انضباطی علیه ستاره پرسپولیس

  • پرسپولیس نیازمند درخشش یک ستاره قدیمی

  • تعلیق محرومیت سنگین یک پرسپولیسی

  • وقتی «بوقلمون» هم مقابل «رضا پهلوی» کم می‌آورد!

  • حمله بی‌سابقه ایران از نظر نظامی- اطلاعاتی پُر اهمیت است

  • آیا آمریکا می‌تواند تحریم نفت ایران را افزایش دهد؟

  • کلاهبرداری با داروی مرگ

  • محمد علی جهان آرا؛ «سردار مقاومت» و ایستادگی

  • آقای وزیر خبردرمانی در بازار خودرو را رها کنید

  • تاریخچه روابط اردن و رژیم صهیونیستی

  • |ف |
    | | | |
    کد خبر: 287182
    تاریخ انتشار: 11/اسفند/1400 - 11:31

    اعلام تاسیس جمهوری مهاباد توسط قاضی محمد

    در سال ۱۳۲۴ قاضی محمد جمهور خودمختار مهاباد را تاسیس کرد. عمر جمهوری قاضی محمد البته به یازده ماه بیشتر قد نداد و حکومت مرکزی با دستگیری او را در میدان اصلی شهر مهاباد اعدام کرد. قاضی محمد چهره‌ای دووجهی دارد، برای برخی کرد‌های ایران او نماد استقلال و مقابله با ستم علیه اقلیت کُرد است و برای برخی دیگر نماد جدایی طلبی.

     اعلام تاسیس جمهوری مهاباد توسط قاضی محمد

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت» ،

     

     

     

    تصویر ثبت شده در بهمن ماه سال ۱۳۲۴ که قاضی محمد در بین هوادارنش، تاسیس جمهوری خودمختار مهاباد را به صورت رسمی اعلام می‌کند.

    ایران در سال‌های منتهی به جنگ جهانی دوم سیاست خارجی اشتباهی را اتخاذ کرد که عبارت بود از حمایت از حزب نازی. رضاشاه به کشورهایی، چون بریتانیا، شوروی و آمریکا بدبین بود. علت نفرتش از بریتانیا و شوروی به علت سابقه استعماری آن‌ها در ایران و ترس از گسترش مرام سوسیالیسم بود. البته ولادیمیر لنین در دولت کمونیستی جدید تمام قرارداد‌ها استعماری خود با ایران را لغو کرده بود، اما رضاشاه با ایدئولوژی بلشویک‌ها سر دشمنی داشت و از نفوذ آن در ایران به شدت می‌ترسید.

    رضاشاه همچنین با آمریکا روابط خوبی نداشت و اصلا شناخت درستی از این کشور مهم که از اواخر قرن نوزدهم مشخص شده بود کشور «آینده» است، نداشت. در دوران رضاشاه روابط ایران و آمریکا به دستور شاه قطع شد و میلسپو که یک حسابدار آمریکایی بود و از طرف مشروطه‌خواهان برای سامان دادن اوضاع مالی کشور به ایران سفر کرده بود توسط رضاشاه از کشور اخراج شد.

    همچنین روابط ایران و فرانسه پرتنش بود و تا سال ۱۹۳۹ حالت دوستانه و عادی نداشت. به این ترتیب آلمان به عنوان نیروی ثالثی که رضاشاه و بسیاری از دولتمردان ایرانی در پی یافتنش بودند، انتخاب شد.

    این انتخاب نه به واسطه ملزومات دیپلماسی، بلکه بر اساس سیاست‌های ملی‌گرایانه جدید اخذ شده بود. ناسیونالیسم جدید در ایران به شدت به افسانه‌های نژادی توجه می‌کرد و خاندان پهلوی با تمام قدرت ایدئولوژی شوونیستی خود که از «تاریخ پرشکوه ایران باستان» و «نژاد آریایی» دم می‌زد را تبلیغ می‌کرد.

    ناسیونالیسم تازه ظهور با جنبش نازیستی آلمان پیوند‌های نزدیکی داشت. چهره‌هایی همچون «سر آرتور کریستین سن» در همان دوره کتاب «ایران در زمان ساسانیان» را نوشتند تا با بیانی علمی عظمت ایران باستان پیش از اسلام را نیز نشان دهند. عظمت دوره هخامنشی و عظمت کورش کبیر در دوره رضاشاه مطرح شد و البته در دوره محمدرضا شاه پهلوی به اوج خود رسید و نیای شاهنشاهی در ایران به صورت رسمی در تحقیقات تاریخی طرح شد.

    نهادهایی همچون «فرهنگستان زبان و ادب پارسی» در همین دوره تشکیل شدند تا واژه‌های سره فارسی را از متون تاریخی استخراج کنند یا بر اساس ریشه‌های زبان فارسی، کلماتی بسازند که به جای واژه‌های عربی استفاده شود.

    آدولف هیتلر در یکی از سخنرانی‌هایش مدعی شد ایران با نژاد برتر آریایی در ارتباط است که این امر باعث خوشحالی ناسیونالیست‌های داخلی شد. همین امور باعث شد رضاشاه نام کشور را که تا آن زمان «پرشیا» بود به «ایران» تغییر دهد. چرا که یادآور قوم آریایی بود و شکوه باستانی کشور. این نژادپرستی و شوونیسم جدید با افکار کسانی، چون کنت گوبینو که نژاد ایرانیان را نزدیک به مردم نوردیک شمال اروپا می‌دانست و تاثیر آن بر ایرانیانی که در اروپا تحصیل می‌کردند، تقویت شد. نژادپرستی جدید به قدری مهارگسیخته بود که نشریه ایران باستان علنا سیاست‌ها و عقاید رایش سوم را ترویج می‌کرد.

    با شروع جنگ جهانی دوم دولت ایران ابتدا اعلام بی‌طرفی کرد، ولی همکاری رژیم پهلوی با آلمانی‌ها چیزی نبود که از چشم متفقین پنهان بماند. متفقین ابتدا از دولت ایران خواستند چهار پنجم آلمانی‌های مقیم ایران را اخراج کند، اما دولت این درخواست را رد کرد. علت این کار نزدیکی زیاد ایران به آلمان و حضور مستشاران آلمانی در راه‌آهن، مخابرات، حمل و نقل و اسلحه‌سازی بود، اما این برای متفقین یک اقدام خصمانه به حساب می‌آمد. به همین دلیل متفقین به ایران حمله کرده و رضاشاه به خواسته آنان برکنار شد. اما در سال‌های بعد و با جانشینی محمدرضاشاه نیز روسیه و بریتانیا همواره بیم بازگشت ناسیونال سوسیالیسم را در سر داشتند و از آن جایی که ایران در جنوب شوروی قرار داشت، استالین و جانشینان وی همواره به دنبال نفوذ در ایران بودند.

    از طرفی جنگ سرد باعث شده بود هر دو کشور در پی گسترش قدرت خود در ایرانی که اهمیت فراوان ژئوپلیتیک داشت باشند و این امر باعث شد که استالین از جنبش‌هایی که در مناطق شمالی و غربی ایران وجود داشتند حمایت کند. مهم‌ترین این جنبش‌ها فرقه دموکرات به رهبری سیدجعفر پیشه وری بود که در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۲۴ حکومت خودمختار آذربایجان را برپا داشت که یازده ماه بعد فروپاشید. اما حکومت دیگر و کمتر شناخته‌شده‌تری که در غرب ایران ایجاد شد جمهوری مهاباد بود که بهمن سال ۱۳۲۴ تشکیل شد و با خروج نیرو‌های شوروی از ایران پس از یازده ماه فروپاشید.

    به گزارش رویداد۲۴ رهبر جمهوری خودخوانده مهاباد فردی به نام قاضی محمد بود که در که در بیست و پنجم شهریور ۱۳۲۱ خورشیدی در شهر مهاباد، سازمان سیاسی مخفی به نام جمعیت احیای کُرد تشکیل داده بود که مطالبات اقلیت کُرد را که توط دولت مرکزی تحت ستم بودند احیا کند.

    جمعیت کرد مانند فرقه دموکرات، خیلی زود از مطالبه به حق اقلیت‌ها فراتر رفت و در پی جدایی کردستان از ایران فعالیت کرد. گروه جمعیت احیای کُرد اگرچه به صورت مخفی و محدود فعالیت می‌کرد، اما در مدت نسبتاً کوتاهی توانسته بود بسیاری از سرکردگان قبایل و مردم پاره‌ای شهر‌ها را با وعذه ایجاد کردستان بزرگ جذب کند.

    در چند ماه پس از اتمام جنگ جهانی دوم، قاضی محمد به همراه جمعیت احیای کرد به شوروی دعوت شدند و با میرجعفر باقرف رئیس جمهور آذربایجان دیدار کردند. این دیدار در حالی انجام می‌گرفت که شوروی ایران را اشغال کرده بود و از بیم هژمونی بریتانیایی‌ها حاضر به ترک کشور نبود.

    قاضی محمد و ۱۰۵ تن از سرشناسان کُرد بیانیه‌ای را منتشر کردند و تأسیس حزب دموکرات کردستان و اهداف جدایی از ایران و اعلام جمهوری خودخوانده مهاباد را انجام دادند. به این ترتیب در همان روز کنگره اول حزب دموکرات کردستان منعقد شد.

    پس از مدتی در روز دوم بهمن‌ماه سال ۱۳۲۴ برابر با ۱۹۴۵ میلادی، دولت خودمختار مهاباد اعلام موجودیت کرد و به مدت یازده ماه دولت خودمختار مهاباد بر مهاباد و شهر‌های اطراف حکومت کرد.

    همان زمان که «جمهوری مهاباد» کارش را آغاز کرد، بخش اصلی مناطق کردنشین ایران، کماکان به عنوان استان پنجم ایران محسوب می‌شدند و هر سه شهر بزرگ کردنشین سنندج، ایلام و کرمانشاه نیز در این استان قرار داشتند. 

    جمهوری مهاباد تفاوت بسیاری با فرقه دموکرات و جریان پیشه وری داشت. یرواند آبراهامیان درباره این تفاوت چنین می‌نویسد: «جمهوری مهاباد یک اقدام مستقل بود و می‌توان گفت که آن‌ها در مقایسه با آذربایجان، جدایی‌طلب بودند نه خودمختار. چرا که فرقه هیچگاه چیزی به اسم جمهوری آذربایجان تاسیس نکرد. اما حزب دموکرات، جمهوری کردستان را به وجود آورد. این کار برای آذری‌ها دور از انتظار بود و برای باکو هم دور از انتظار بود؛ که نشان می‌دهد کرد‌ها سیاستگذاری‌های مستقلی داشتند. در دوره جنگ سرد همیشه اینگونه تحلیل می‌شد که نخ همه این ماجرا‌ها در دست مسکو بوده، ولی الان به وضوح می‌دانیم که این گروه در مهاباد، تا حدی برنامه خودشان را پیش می‌بردند. به نظر من حزب دموکرات کردستان در این مقطع به این نتیجه رسید که فرصت مناسبی فراهم شده تا دولت کردستان تشکیل شود. این چیزی نبود که از باکو یا مسکو بیاید، این تحلیل آن‌ها بود که فرصتی هست که می‌توان از استفاده کرد.»

    گروهی از مورخان مانند «عباس ولی» هم معتقدند که جمهوری مهاباد در پی جدایی از ایران نبود. او معتقد است الگوی اصلی کسانی که در سال ۲۴ در مهاباد «جمهوری» اعلام کردند، نه جمهوری‌های مستقل جهان، بلکه جمهوری‌های وابسته به اتحاد جماهیر شوروی بود و آنچه آن‌ها در نهایت می‌خواستند، بیش از آنکه آینده‌ای مستقل از ایران باشد، نظامی بود که در آن اقوام گوناگون ایرانی، مجموعه‌ای از جمهوری‌های خودمختار را تشکیل بدهند.

    عباس ولی می‌نویسد: «چیزی که این‌ها می‌خواستند در چارچوب یک حکومت متمرکز سلطنتی قابل اجرا نبود. کلمه جمهوری در اینجا، تقلیدی است از جمهوری آذربایجان و کلیتی که این جمهوری آذربایجان در اتحاد جماهیر شوروی داشت. یک جمهوری که شبیه به یک استان است. از حرف‌هایی که گفته می‌شد، این مساله کاملا مشخص است. این موضوع هم در گفتمان رادیکال بعد از سقوط رضا شاه، یک مساله غیرعادی نبود. خیلی‌ها در آن زمان می‌خواستند که حکومت ایران تغییر کند.»

    اما به سختی می‌توان چنین تحلیلی را درست دانست. ضدیت با قدرت مرکزی در گفتار بزرگان جمهوری مهاباد ثبت شده و در اعلامیه‌ای که پس از تشکیل جمهوری منتشر شد، علنا به جدایی از دولت مرکزی ایران اشاره می‌شود.

    اما نهایتا اولتیماتوم هری ترومن و مذاکرات قوام با استالین که در جریان آن وعده واگذاری نفت شمال به اتحاد شوروی داده شد، باعث شدند استالین دستور خروج نیرو‌های شوروی از ایران را صادر کند و دست از حمایت فرقه دموکرات و جمهوری مهاباد بردارد.

    قوام در بازگشت از شوروی دستور حمله به این دو منطقه را داد و پیشه‌وری و قاضی محمد که در این یازده ماه قوای نظامی خود را به پشتوانه شوروی تقویت نکرده بودند، با کمترین مقاومت شکست خوردند. وقتی خبر حمله ارتش شاهنشاهی به جمهوری مهاباد رسید قاضی محمد و نه نفر از بزرگان جمهوری مهاباد شورای جنگی تشکیل دادند تا با ارتش شاهنشاهی مقابله کنند.

    فردای آن روز وزیر جنگ قاضی محمد در مسجد شهر نطق کرد و چنین گفت: «دولت مرکزی قادر نیست در جبهه‌های آذربایجان و مهاباد همزمان بجنگد من قریب ۳ سال در تهران بودم و به خوبی از روحیهٔ سربازان و درجه‌داران و افسران ارتش مطلع هستم دولت در سقز و سردشت و تکاب نیرویی ندارد و ما، به خوبی با کمک فداییان دموکرات آذربایجان می‌توانیم، قوای دولتی را تارومار کنیم.»

    چنین تصوری به ضرر آن‌ها تمام شد. ارتش ایران از سمت شمال وارد منطقه شد و شرق وارد منطقه شدند و عده چشمگیری از عشایر که مخالف قاضی محمد بودند از شرق به آن‌ها پیوستند. قاضی محمد و سران جمهوری مهاباد با ورود ارتش خود را تسلیم کردند. قاضی محمد در پاسخ به اتهامات خود مدام تکرار می‌کرد «همه چیز به اراده روس‌ها انجام می‌شد.» نهایتا هم قاضی محمد و برادرش کمتر از چهار ماه بعد، در دهم فروردین سال ۱۳۲۶ در میدان اصلی مهاباد اعدام شدند.

    مرتبط ها
    نظرات بینندگان
    نظرات شما